مقصد سوم : توجّه دادن بر ضرورت بخشش مال به گونه صدقه دادن و احسان به نيازمندان و فقراء .
و عبارت حاوى اين معنى ، در سخنان امام ( ع ) از :
و اذا وجدت ( اگر يافتى ) تا كلمه عسرتك ( سختى است ) است .
حضرت على ( ع ) با بيان دو نكته زير فرزندش را به صدقه دادن و احسان به مستمندان علاقهمند مىسازد :
اول : بخشش و دادن صدقه توشهاى است كه فقير تا روز قيامت آن را بر دوش مىكشد و در آنجا به هنگام شدّت نياز بدان ، به وى باز مىدهد . و لفظ الزّاد در اينجا استعاره است از دو فضيلت بخشش و كرم كه به وسيله انفاق حاصل مىشود . و وجه استعاره ، وسيله بودن انفاق و صدقه براى ايمنى نفس از نابودى در بين راه آخرت و باعث رسيدن آن به سعادت دائمى است همان طور كه توشه ، نجات بخش مسافر در بين راه و باعث رسيدن او به مقصد است .
و براى گيرنده صدقه صفت حامل توشه را به طور استعاره آورده است ، از آن رو كه او وسيله پيدايش آن فضيلت به وسيله آن صدقه و رسيدن ثواب آن به
[ 48 ]
صدقه دهنده در روز قيامت است ، و به دريافت صدقه دهنده اين فضيلت را و ظهور و بروز آن ، روز قيامت در نامه عمل وى ، در اين عبارت بدان اشاره شده است : فرداى قيامت آن را به تو باز پس دهد .
سپس دستور داده است كه هر گاه نيازمندى را ديد غنيمت شمارد و آن توشه را بر دوش وى قرار دهد و بيشتر به او كمك كند ، تا سر حدّ توان به او توشه بسپارد . او را به غنيمت شمردن و شتاب در صدقه دادن با اين عبارت تشويق كرده است : شايد زمانى فرا رسد كه او را بجويى و نيابى ، زيرا اگر وسيله يك كار مهم به گونهاى باشد كه به هنگام جستجوى آن ، گاهى به دست آيد و گاهى نيايد پس لازم است كه به دست آوردن آن را غنيمت شمرد و در آن باره مسامحه نكرد .
دوم : صدقه دادن به فقير در حقيقت وامى است از طرف صدقه دهنده كه در حال بىنيازى مالى را مىدهد تا در روز فقر و تنگدستىاش به او باز پس دهد .
و صفت « وام گيرنده » را در اينجا استعاره براى خدا آورده است به اعتبار اين كه او پاداش ثواب را به كسى كه در راه طاعت او مالش را انفاق كرده ، مىدهد ، و در اين آيه مباركه بدان اشاره كرده است : مَنْ ذَالّذى يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافاً كَثيرةً [ 13 ] حضرت وام دادن به هنگام بىنيازى و بازپرداخت وام در وقت تنگدستى را يادآور مىشود تا برترى بازپرداخت را بنماياند و وام دهنده به خاطر سود دلخواهى كه عايد او مىشود ، علاقهمند به دادن وام گردد .
چهارم : توجّه دادن بر سختى راه آخرت و ضرورت آمادگى براى آن است ،
با سبكبارى از گناهان و سرعت در اين كار پيش از پايان فرصت . لفظ عقبه ( گردنه ) را عاريه آورده است از راه آخرت زيرا در اين راه بالا رفتن از پلههاى مراتب كمال به وسيله فضايل از ميان انبوه خصال نكوهيده وجود دارد . و اين راه
[ 13 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 245 ) يعنى : كيست كه به خدا وامى نيكو بپردازد پس او چندين برابر پاداش مىدهد .
[ 49 ]
را از آن جهت به دشوارى در صعود وصف كرده است كه مشقّت و موانع زيادى در ارتقاى بدانجا وجود دارد .
براى آمادگى اين سفر نظر او را به سه امر جلب كرده است :
اوّل : سبكبار در آن سفر از آنكه بارش سنگين است ، خوشحالتر است ،
همان طور كه قبلا گفتيم اين امر واضحى است .
دوم : كسى كه كند حركت كند ناراحتتر از كسى است كه تند حركت مىكند ، و اين مطلب نيز روشن است . زيرا كندرو در يك جانب از دو طرف افراط و تفريط ايستاده ، سرگرم هواى نفس و غافل از مقصد اصلى است تا اين كه اجل گريبانش را مىگيرد و او اسير گرداب هلاكت مىشود و بر فرصت از دست رفته حسرت مىخورد .
سوم : بيان دو نتيجه و سرانجام كار ، يكى بهشت و ديگرى دوزخ ، زيرا سرانجام آن راه ، رهرو خود را ناگزير در يكى از آن دو فرود مىآورد ، و اين نيز مطلب واضحى است ، زيرا گرفتارى انسان در امور دنيا عمل كردن در دنيا و پايان يافتن آن تا رسيدن به آخرت ، يا در جهت مقصد اصلى و به طرف قبله واقعى و دورى از راه افراط و تفريط است كه به اين ترتيب راه به سرعت طى مىشود و رهرو خود را به بهشت مىرساند ، و يا اين كه در جهت انحراف از مقصد اصلى است و به سمت آنچه در اين راه از موارد نهى خدا و انواع حرامها وجود دارد ، متمايل مىشود . كه به اين ترتيب ، رهرو خود را بر آتش فرود مىآورد .
نسبت دادن ، هبوط به راه دنيا [ طريق ] مجاز است از آن رو كه اين راه سرانجام بر يكى از دو مقصد مىرسد ، مانند كسى كه چيزى را پايين مىآورد تا در جايى قرار دهد .
آنگاه دستور داده است تا پيش قراولى براى خود بفرستد و وسيلهاى براى نجات خود و خوشحالىاش فراهم آورد پيش از آن كه در يكى از آن دو منزل
[ 50 ]
نهايى فرود آيد ، تا بدان وسيله قرارگاهش بهشت باشد ، و آن منزلى را كه قصد سكونت در آنجا را دارد ، به وسيله آماده كردن خود ، آماده سازد .
بعضى كلمه يوطّئ را يوطّن بان خواندهاند ، يعنى آنجا را وطن خود قرار دهد .
مطلب پنجم : توجّه دادن بر دعا و تشويق به آن است ، و سرّ مطلب توجه دائم به عظمت آفريدگار و بريدن از غير اوست ، چه او منشأ هر چيز دوست داشتنى و بخشنده هر چيز دلخواهى است .
و به وسيله چند مطلب تشويق به دعا فرموده است :
اوّل : گنجهاى آسمانها و زمين در دست اوست ، اين قسمت به منزله صغراست و كبرا در حقيقت چنين است : هر كس كه گنجها به دست او باشد ، از هر كس براى رغبت و دل بستن سزاوارتر است .
دوّم : او خود اجازه دعا و درخواست داده و عهدهدار اجابت شده و فرموده است : اُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ [ 14 ] اين در حقيقت صغراى قياس است و كبراى آن نيز مثل مورد اوّل در تقدير است .
سوّم : حق تعالى خود ، به مخلوق فرمان داده است كه از او بخواهند تا به آنها مرحمت نمايد ، در اين آيه وَ اسْئَلُو اللَّه مِنْ فَضْلِهِ [ 15 ] و همين طور دستور داده است ، از او طلب رحمت كنند تا بديشان رحم كند . توضيح اين كه بخشش روزى ، رحمت ، و هر فضيلتى از جانب او ، تنها پس از آمادگى به وسيله اخلاص در طلب و تقاضاى بخشش و امثال اينها فراهم مىآيد ، همان طورى كه در جاى خود ثابت شد ، [ اين مطلب به منزله صغراست ] و در حقيقت كبرا چنين است : و هر كسى كه چنين باشد پس بايد از او درخواست و تقاضاى بخشش كرد .
[ 14 ] سوره مؤمن ( 40 ) آيه ( 60 ) يعنى بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را .
[ 15 ] سوره نساء ( 4 ) آيه ( 32 ) يعنى : از فضل خدا درخواست كنيد .
[ 51 ]
چهارم : خداى متعال بين خود و بنده علاقهمند به خود نگهبان و دربانى قرار نداده است ، چه او پاك و منزّه و بالاتر از جسم بودن ، جهت داشتن و صفات حادث مىباشد ، بلكه او در همه چيز و براى هر كس كه چشم دل را باز دارد و به مطالعه كبريايى و عظمت او بپردازد متجلّى و هويداست و كبراى مقدّر چنين است : هر كس كه چنان باشد ، به درخواست و طلب بخشش ،
سزاوارتر است .
پنجم : او را مجبور به آوردن واسطه و شفيع نكرده است ، زيرا نياز به واسطه موقعى ضرورت دارد كه دسترسى به خواسته ، به جهت بخل كسى كه كار در دست اوست و يا به خاطر جهل وى نسبت به استحقاق درخواست كننده ، غير ممكن باشد .
در صورتى كه خداى متعال نه بخيل است و نه از طرف او منعى وجود دارد . و تنها بخشش او در گرو آمادگى درخواست كننده است ، خداى منزّه و پاك ، مشتاقان را نيازمند به واسطهها قرار نداده است ، زيرا به آنها توان آمادگى براى رسيدن به خواستههاى خود را داده و وسايل را براى ايشان آماده ساخته و درهاى رحمتش را به روى آنها باز گذاشته است . پس اگر آنان نياز به واسطه و شفيع پيدا كنند از باب اين نيست كه خداوند آنان را براى داشتن شفيع مجبور و ملزم كرده است .
ششم : اگر مرتكب گناه شود مانع از توبه و بازگشت او نشده است بلكه او خود امر به توبه فرموده و وعده پذيرش داده و گفته است : يا ايُّهَا الّذينَ امَنُوا تُوبُوا اِلَى اللَّهِ تَوبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أنْ يُكفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنّاتٍ [ 16 ] و پس از اين كه گناهان كبيره را برشمرده است و تهديد به مجازات كرده فرموده است : اِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ و عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَاُولئكَ
[ 16 ] سوره تحريم ( 66 ) آيه ( 8 ) يعنى : اى مؤمنان به درگاه خدا توبه نصوح كنيد ، باشد كه خداوند گناهانتان را محو گرداند و شما را به باغهاى بهشتى داخل گرداند .
[ 52 ]
يُبَدِّلُ اللَّه سَيِئاتِهِمْ حَسَناتٍ [ 17 ] .
هفتم : خداوند در عذاب و بلا با اين كه هنگام نافرمانىاش از عمل او آگاه است شتاب نكرده و او را در جايى كه مرتكب عمل خلافى شده رسوا نمىكند ، بلكه او را بر رستگارىاش مهلت مىدهد و پرده بخشش و حلمش را بر روى او مىگستراند .
هشتم : خداوند در پذيرش توبه و بازگشت او به سوى خود ، اصرار مىورزد ، همان طور كه پادشاهان [ 18 ] درباره كسانى كه بدى كرده باشند و درخواست عفو نمايند ، رفتار مىكنند ، و خالق نه تنها به دليل ارتكاب جرم و گناه با مخلوق مناقشه نمىكند و در محاسبه با او سخت نمىگيرد بلكه توبه او را مىپذيرد و بر او آسان مىگيرد . زيرا به خداى متعال نه از ناحيه گناهكار زيانى مىرسد ، و نه از بازگشت توبه كننده سودى عايد او مىشود ، چه او بىنياز مطلق است .
نهم : خداوند متعال او را از رحمت و بخشش نااميد نكرده ، زيرا گفته است : يا عبادى الَّذين اَسْرَفُوا على اَنْفُسِهِم لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه [ 19 ] .
دهم : خداوند دورى جستن او از گناه و بازگشتش از گناه را ، حسنه قرار داده است ، آنجا كه پس از بيان توبه مىفرمايد : « فَاُولئكَ يُبَدِّلُ اللَّه سِيّئاتِهِمْ حَسَناتٍ » و هر بدى او را يك بد و هر خوبى او را ده برابر به شمار مىآورد ، آنجا كه فرموده
[ 17 ] سوره فرقان ( 25 ) آيه ( 70 ) يعنى بگو كسانى كه از گناه توبه كنند و با ايمان به خدا عمل صالح به جاى آورند ، پس خداوند گناهان آنان را بدل به ثواب گرداند .
[ 18 ] شايد مقصود شارح از پادشاهان ، ائمه ( ع ) و اولى الامر حقه باشد و گرنه رفتار ديگر پادشاهان چنين نيست ، م .
[ 19 ] سوره زمر ( 39 ) آيه ( 53 ) يعنى : اى بندگانى كه اسراف بر خويشتن روا داشتيد از رحمت خدا نااميد نباشيد .
[ 53 ]
است : مَن جاء بالحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالُها وَ مَنْ جاء بالسَّيِّئه فَلا يُجْزى اِلاّ مِثْلُها [ 20 ] .
يازدهم : اوست كه در توبه را بر روى بندهاش باز گشوده است ، آنجا كه فرموده است : غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوبِ شَديدِ العِقابِ ذى الطَّولِ [ 21 ] ، وَ هُوَ الَّذى يَقْبِلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُو عَنِ السَّيِّئاتِ [ 22 ] .
همچنين در طلب بخشش و رضا را به روى او باز كرده است ، چون پس از بازگشت بنده به او فرمان داده است و راهنمايى به رضا و خوشنودى خود فرموده است .
دوازدهم : هر گاه خدا را بخواند ، ندايش را مىشنود ، به دليل اين آيه مباركه : اِنَّ ربّى لَسَميعُ الدُّعآء [ 23 ] و هر گاه با او راز و نياز كند ، از راز او آگاه است ،
به دليل آيه : يَعْلَمُ السٌّرَ و اَخْفى [ 24 ] پس نيازمندى خود را بر او عرضه كند چه مخفيانه و چه آشكارا ، و از او در كارها كمك بطلبد . و آنچه از گرفتاريها و مشكلات در دل دارد ، سفره دل را باز كند و از او رفع گرفتاريهاى خود را درخواست نمايد ، تا از گنجهاى رحمت خود آنچه را كه جز او كسى توان دادن آنها را ندارد ، مانند فزونى عمر و تندرستى و گشايش روزيها ، به وى مرحمت كند .
سيزدهم : با دادن اجازه درخواست و پرسش از او ، كليد گنجهاى نعمت خود را در اختيار او قرار داده است . لفظ مفاتيح ( كليدها ) را استعاره آورده
[ 20 ] سوره انعام ( 6 ) آيه ( 160 ) يعنى : هر كس كار نيكو انجام دهد ، او را ده برابر پاداش خواهد بود ،
و هر كس كار بد كند ، جز به اندازه همان كار بد مجازات نگردد .
[ 21 ] سوره مؤمن ( 40 ) آيه ( 3 ) يعنى : خدايى كه بخشنده گناه و پذيرنده توبه بندگان و صاحب رحمت و نعمت است .
[ 22 ] سوره شورى ( 42 ) آيه ( 25 ) يعنى : اوست خدايى كه توبه بندگانش را مىپذيرد و از گناهانشان مىگذرد .
[ 23 ] سوره ابراهيم ( 14 ) آيه ( 39 ) يعنى : به راستى كه پروردگار من شنونده دعاست .
[ 24 ] سوره طه ( 20 ) آيه ( 7 ) يعنى : او نهان و مخفىترين امور جهان را مىداند .
[ 54 ]
است براى دعاها ، به اين دليل كه دعاها وسيله كسب نعمت و كمال رحمتند ،
هر گاه خدا بخواهد به وسيله دعا درهاى گنجهايش را باز مىگشايد ، و همچنين لفظ ابواب ( درها ) را عاريه آورده است براى وسايل جزئى نعمتهايى كه به بنده مىرسد . مقصود از خزانههاى نعمت پروردگار همان خزانههاى آسمانها و زمين است . زيرا همه نعمتها از آن او و به دست اوست . و احتمال دارد بدان وسيله اشاره كرده باشد به نعمت معقول از آسمان جود حق تعالى و آنچه در تحت قدرت او از خيرات ممكن وجود دارد . صفت استمطار ( طلب نزول باران ) را استعاره آورده است از درخواست نعمتهاى الهى از باب شباهت آنها به باران در اين كه هر دو وسيله حيات و به مصلحت حال انسانند در دنيا و درخواست كننده آنها به طالب باران مىماند كه امام عليه السلام با ذكر كلمه « شآبيب قطرههاى باران » زمينه اين استعاره را در سخنان خود فراهم ساخته است .
در تمام اين قياسها كبراى مقدر چنين است : و هر كس كه چنان باشد او سزاوارتر است براى اين كه روى دل را به جانب او گردانده ، از او درخواست نياز شود . پس از آن كه حضرت على ( ع ) فرزندش را با اين جاذبه وادار به دعا و درخواست نموده است ، آنگاه او را متوجه ساخته است كه اجابت دعا گاهى به كندى صورت مىپذيرد و به تأخير مىافتد . و بعد اسباب تأخير اجابت دعا را برشمرده است تا از اجابت دعا نااميد نگردد .
اوّل : بخشش به اندازه خلوص نيّت است : يعنى اين كه اجابت در گرو آمادگى به وسيله خلوص نيّت است ، پس هر گاه در اجابت تأخير شد ، شايد علّت تأخير ، خالص نبودن نيّت باشد .
دوم : بسا كه تأخير اجابت دعا به دليلى است كه خدا مىداند ، خود آن تأخير از جمله اسباب آمادگى بيشتر درخواست كننده و آرزومند است ، براى
[ 55 ]
بخشش آنچه كه بالاتر و ارزشمندتر است از آنچه كه او درخواست بخشش آن را دارد ، پس آن را وقتى مىدهد كه وى آمادگى كامل پيدا كند ، زيرا به اندازه ارزش اهل تصميم و اراده ، دعوتنامهها مىآيد ، و به مقدار زحمت و رنج ، مقامات والا به دست آيند .
سوم : گاهى مورد درخواست مصلحتى براى بنده خدا ندارد ، به خاطر اين كه اگر مثل ثروت ، مقام و ساير خواستههاى دنيوى محض را به او بدهند باعث تباهى دين او خواهد شد ، بنابر اين خداوند درخواست او را اجابت نمىكند ، بلكه بهتر از آن را در دنيا و يا در آخرت به وى مرحمت مىكند و اين تغيير به خاطر مصلحت و يا خير او است . آنگاه با تعريف موارد درخواست وى آنچه را كه شايسته است از خدا بطلبد ، يعنى آنچه كه نيكىاش پايدار و از گرفتارىاش در امان است ، از قبيل فراهم آمدن وسايل خوشبختى جاودانه و يادگار خوب ميان بازماندگان ، نه ثروت مطلب را به پايان مىرساند .