عبارت : فانه لا يدى لك . . . و رحمته
صغراى قياس مضمرى است كه بدان وسيله توجّه داده است بر اين كه ستم كردن به بندگان خدا و جنگ با خدا روا نيست ، و نداشتن دست كنايه از نداشتن قدرت است . گفته مىشود : مالى بهذا لا مريد وقتى كه آن كار از كارهايى باشد كه در خور توان نيست . و حذف « ن » از كلمه : اليدين به دليل شبه مضاف بودن آن است ، و بعضى گفتهاند به دليل كثرت استعمال است .
و كبراى مقدّر قياس نيز چنين است : و هر كس چنان باشد روا نيست كه خود را با ظلم به بندگان خدا در معرض جنگ با خدا قرار دهد .
[ 240 ]
پنجم : او را از پشيمانى بر گذشتى كه كرده ، منع نموده و همچنين از خوشحالى به مجازات ديگران و شتاب كردن در خشم و تندخويى ، در حالى كه راه گريز از آن را دارد ، نهى فرموده است ، زيرا همه اينها از او از افسار گسيختگى قوّه غضب است ، در حالى كه مىدانى اين قوّه به منزله شيطانى است كه انسان را به سمت آتش دوزخ مىكشد .
ششم او را از فرمان دادن به كارى كه سزاوار فرمان نبوده و مخالف دين ماست نهى كرده و همچنين او را از امرى كه ممكن است باعث بددلى او شود نهى كرده است . از قبيل اين كه با خود بينديشد مردم بايد فرمان او را اجرا كنند چون بر مردم اطاعت و شنوايى دستور و امر او ، و بر او صدور فرمان است و بس ، براستى اين باعث خرابى دل و دين است ، و به اين خرابى اشاره فرموده است در عبارت فانّه ادغال . . . الغير ، فساد و خرابى دل از سه راه به شرح زير امكان پذير است :
اول ، آن كه اين گونه تصوّر [ كه من فرمانروا هستم پس بايد اطاعت شوم ] ويرانگر قلب و منصرف كننده آن از راه خداست و معناى تباه ساختن قلب نيز .
دوم ، اين كه [ چنين طرز فكرى ] باعث خرابى دين و سست شدن بنياد آن است .
سوم ، آن كه باعث نزديكى به غير خداست زيرا ستمكارى از مهمترين عواملى است كه زمينهساز است براى اين كه مردم تمام نيروى خود را در جهت نابودى او به كار ببرند و به همين مطلب اشاره دارد آيه مباركه : إنَّ اللَّهَ لا يُغيِّرُ ما بِقَوْمٍ حتّى يُغَيِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ [ 3 ] . و اين بخش از سخنان امام ( ع ) به منزله سه مقدمه صغرا براى قياسات مضمرى است كه كبراى مقدّر در تمام آنها چنين
[ 3 ] سوره رعد ( 13 ) آيه ( 11 ) يعنى : براستى كه خداوند حال هيچ قومى را دگرگون نخواهد كرد تا زمانى كه خود آنها حال خود را دگرگون سازند .
[ 241 ]
است : و هر چه كه از اين قبيل باشد انجام آن روا نيست .
هفتم : امام ( ع ) او را به داورى درد خودخواهى و خود پسندى كه ممكن است در طول حكومت و فرمانروايىاش دامن او را بگيرد ، راهنمايى فرموده است ، به اين ترتيب كه به عظمت خدا كه مافوق او و مافوق قدرت او است و نسبت به آنچه كه خود او در مورد خود ، توانايى آن را نداشته ، نه توان جلب منفعتى و نه دفع زيانى از خود دارد ، بينديشد ، كه همين داروى آرامبخش خودخواهيى است كه به سراغ او آمده است ، و آن را فرو مىنشاند و شدّت خشم او را درهم مىشكند ، و آن مقدار از عقل و انديشه او را كه تحت تأثير قوه خشم وى قرار گرفته و با يورش قوه غضب از دست رفته بود ، به او باز مىگرداند . و اين قسمت از سخنان امام ( ع ) نيز سه مقدمه صغرا براى سه قياس مضمرى هستند كه در آنها بر ضرورت انجام كارى كه به منزله داروى شفابخش است ، راهنمايى فرموده است . و مقدّمات كبراى قياسات نيز چنين است : و هر چه كه آن چنان باشد ، انجام دادنش بر تو لازم است .
هشتم : او را از خود بزرگ بينى و اظهار جبروت بر كنار داشته و بدان جهت كه اينها نوعى همسان بينى و خود را نظير خدا شمردن است ، برحذر فرموده است ،
چه آن كه تكبّر باعث اين مىشود تا خداوند متكبّر را ذليل و خوار گرداند . و حقيقت استدلال چنين است : براستى تو اى مالك اگر تكبّر و خود بزرگ بينى داشته باشى ، خداوند خوار و ذليلت خواهد ساخت ، و همين به منزله مقدمه صغراى قياس مضمرى است كه كبراى آن چنين است : و هر كس چنان باشد ،
بايد با ترك خود بزرگ بينى از خدا بترسد ، [ نتيجه اين مىشود : پس تو اى مالك ، از خدا بترس و تكبر نورز ] .
نهم : امام ( ع ) او را به انصاف با خدا و مردم ، نسبت به خود و رعايايى كه طرفدار اوست امر كرده است . امّا انصاف با خدا عمل به اوامر و خوددارى از
[ 242 ]
منهيّات او ، در برابر نعمتهاى خداست . و اما انصاف با مردم ، به عدالت رفتار كردن ميان مردم و دادن حقوقى كه بر او و بر خويشان و نزديكان او دارند . و در مورد وجوب چنين انصافى ، به قياس مفصولى [ قياسى كه نتيجهاش صغراى قياس ديگرى مىگردد ] ، استدلال كرده است ، صغراى قياس اوّل : براستى تو اگر آن كار را نكنى ظالمى ، يعنى به بندگان خدا ستم كردهاى ، و كبراى آن : و هر كس به بندگان خدا ستم روا دارد ، خداوند به جاى بندگانش دشمن اوست ، و نتيجه مقدّر آن چنين مىشود : پس اگر چنان نكنى خداوند به جاى بندگانش دشمن تو است . و همين نتيجه ، خود ، صغرا براى قياس ديگرى است كه كبرايش سخن امام ( ع ) : و هر كس كه خدا با او در ستيزد و . . . ( و من خاصمه اللَّه . . . ) و نتيجه مقدّر آن چنين مىشود : زيرا تو اگر آن كار را نكردى ، هنگام در ستيز بودن با او ، عذرت را نپذيرفته و تا وقتى كه از ظلم و ستم خوددارى و توبه نكردهاى در جنگ با خدا هستى .