شرح
اين بخش از نامه امام ( ع ) به معاويه پس از حكميت ، و پس از آن است كه معاويه به حكم آن دو نفر حكم تمسك جسته است ، و احتمال دارد نامه موقعى باشد كه امام ( ع ) حكميت را پذيرفت .
امام ( ع ) اين بخش از نامه را با تذكر درباره ستم ، دروغ و دورى از آنها به دليل پيامدى كه دارند يعنى نابودى دين و دنياى انسانى و نيز فاش ساختن كاستى و عيب او در نزد عيبجويش آغاز كرده است . اما در مورد دينش چون آن دو [ ستم و دروغ ] صفات رذيلهاى هستند بر ضد عدالت و عفّت ، و مخالف با ايمان و ديانت . و امّا در مورد دنيايش ، چون بزرگترين هدفهاى دنيايى براى خردمندان ، نام نيك است و نام نيك تنها در سايه بروز مكارم اخلاقى به دست مىآيد نه رذايل اخلاقى . مقصود امام ( ع ) از چيزى كه فوت آن مقدّر شده است ،
همان است كه معاويه آن را در جنگ با امام ( ع ) بهانهاى براى خود ساخته بود ،
يعنى خونخواهى عثمان كه به منزله صغراى قياس مضمرى است كه امام ( ع ) به آن استدلال بر ضرورت ترك زحمت و لزوم خوددارى از مشقّت را نموده است ، و كبراى مقدّر قياس چنين است : هر كس چنان باشد چارهاى جز ترك خونخواهى ندارد .
آنگاه معاويه را از حال كسانى كه در پى كار بيهودهاى برآمدند و امر خدا را در آن باره توجيه كردند ، با خبر ساخته است . و آن اشاره به اصحاب جمل است كه طالب حكومت و سلطنت بودند ، و امر خدا را تأويل كردند ، يعنى در مورد
[ 210 ]
حكومت خداوند و خلافت حقّه توجيه كردند ، و خروج و سركشى خود را در برابر خلافت حقّه ، با خونخواهى عثمان و امثال آن از شبهههاى بيهوده تأويل كردند .
پس خداوند با پيروزى و يارى على در برابر آنان و نقش بر آب ساختن شبهه آنان ،
آنان را تكذيب كرد . و تكذيب كردن همان طورى كه در گفتار است همچنان در رفتار و عمل نيز ميسّر است .
قطب راوندى خدايش بيامرزد مىگويد : معناى سخن امام ( ع ) چنين است : گروهى طالب حكومت و فرمانروايى بر اين امّت بودند ، پس به تأويل قرآن پرداختند ، از قبيل تأويل اين آيه اَطيعُوا اللّهَ وَ اطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولىِ الاَمْرِ مِنْكُمْ [ 1 ] آنگاه كسانى از فرمانروايان را كه خود نصب كردند ، فرمانروايانى شمردند كه از جانب خداوند حكومت مىكنند ، پس خداوند آنها را با عنوان ستمكاران و سركشان ، دروغگو دانست ، در حالى كه فرمانروايى كه از جانب خدا منصوب شده باشد ، چنين نيست .
سپس امام ( ع ) ، معاويه را از روز قيامت ترسانده است با توجه دادن او بر اين كه شادمانى در آن روز از آن كسانى است كه در نتيجه كار خوبشان ، سعادت جاودانه را به دست آوردند و ديگران را به رشك افكندند چنان كه آرزو كردند مقام و مرتبهاى مانند ايشان داشته باشند ، و آن كه زمام اختيارش را به دست شيطان سپرد تا هر جا كه بخواهد بكشد و با او ستيزه نكرد ، پشيمان گرديد . عبارت : دادن زمام اختيار به شيطان كنايه از اطاعت نفس امّاره است . و هدف از ترساندن آن است كه معاويه مانند افراد پيش از خود نباشد كه طالب حكومت ، از طريق توجيه امر الهى بودند .
سخن امام ( ع ) : و قد دعوتنا تا آخر نامه ، صورت سؤال معاويه و پاسخ آن
[ 1 ] سوره نساء ( 4 ) آيه ( 59 ) يعنى : از خداوند اطاعت كنيد و مطيع پيامبر و فرمانروايان از خودتان باشيد .
[ 211 ]
است و اين كه وى [ معاويه ] از اهل قرآن نيست ، زيرا شايستگى براى رهبرى نداشته است ، چنان كه در مواردى بيان اين مطلب گذشت و اين جهت را كه او شايستگى براى پاسخگويى نداشته تا امام به او پاسخ دهد كه به حكميّت او راضى است ، و هم اين مطلب را كه تنها به حكم قرآن ، او پاسخ مثبت داده [ نه به تقاضاى معاويه ] ، به اطلاع او رسانده است .
توضيح مطلب در آيه مباركه كه خداوند در حق دو همسر فرموده ، آمده است : وَ اِنْ خفْتُمْ شِقاقَ بَيْنَهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ اَهْلِهِ و حَكَماً مِنْ اَهْلِها [ 2 ] ، امام ( ع ) آن را اصل قرار داده و حال امّت را به طريق اولى در هنگام اختلاف و نزاع بدان مقايسه كرده است . ابن عبّاس خدايش از او راضى باد اين برهان را بعينه براى خوارج ، موقعى كه بر حكميّت اعتراض كردند ، به كار برد ، آنها گفتند : چگونه على مىتواند در دين خدا به مردم حكم كند ؟ او جواب داد : اين حكم ، در حقيقت حكم على نيست بلكه فرمانى از جانب خدا در كتاب خداست ، آنجا كه درباره دو همسر مىگويد : وَ اِن خفتم ( اگر بيم داشتيد ) تا آخر آيه ، آيا نظر شما اين است كه خداوند درباره يك مرد و همسرش به لحاظ مصلحت آنها چنين دستورى بدهد ، امّا درباره يك امّت نظر به مصلحت آنها چنان فرمانى ندهد ؟ اين بود كه بسيارى از آنان با سخن وى بازگشتند . توفيق از طرف خداست .
[ 2 ] سوره نساء ( 4 ) آيه ( 35 ) يعنى : اگر از آن بيم داشتيد كه نزاع سختى بين زن و شوهر پديد آيد از طرف كسان مرد و كسان زن داورى برگزينيد .
[ 212 ]