مقصد دوم : به برترى خويشتن و كمالات علمى خود پرداخته است .
وانگهى به اين مطلب كه او [ يعنى : فرزندش ] مورد نهايت توجّه و محبّت اوست و نيز به علوم و معارفى كه شايسته تعليم به فرزندش مىباشد ، اشاره فرموده و بدان اكتفا مىكند و به چيز ديگرى نمىپردازد ، و در نهايت هدف او از تمام اينها آماده ساختن وى براى پذيرش سخن خويش است . همان طور كه هدف يك سخنگو از ذكر فضيلت خود و ساير چيزهايى كه براى پذيرش مقصود خود لازم مىداند ، آنست كه شنوندگان را قانع كند ، از اين رو حضرت على عليه السلام ، به
[ 23 ]
فضيلت خود با عبارت اى بنىّ تا عبارت مجهولة اشاره كرده است . عبارت : و ان لم اكن ( هر چند كه من نبودم ) به منزله پاسخ اشكالى است كه گويا كسى به او گفته است : چگونه علوم و معارف از تجربهها به دست مىآيد در صورتى كه تجربه نياز به عمر طولانى دارد تا انسان دگرگونيهاى امور و پست و بلنديهاى روزگار را مشاهده كند ؟ و آن بزرگوار در پاسخ فرموده است : هر چند كه من مانند پيشينيان عمر زيادى نكرده و شاهد احوال آنها نبودهام و ليكن در كارهاى آنها مطالعه كردم و در داستانهاى منقول از ايشان انديشيدم و در آثار باقيمانده از آنها با چشم ظاهر و ديده عقل چنان سير كردم كه همچون فردى از ايشان ، بر امورشان آگاه گشتم .
عبارت : فعرفت [ پس آگاه شدم ] عطف است بر جمله : و سرت [ گشتم ] .
و كلمه ذالك اشاره به سرانجام كار ايشان است . واژه صفو كنايه از خير ،
و كدر كنايه از شرّ است : يعنى كارهاى خير را از شرّ و سود را از زيان باز شناختم ، و از هر چيز ، برجسته يعنى خوب و از علوم و بينش آنچه را كه سودمند و در پيشگاه خداوند مفيد بود براى تو برگزيدم . بعضى به جاى كلمه : جليله ،
نخيلته يعنى خلاصه آن ، نقل كردهاند و از هر كارى زيباى آن را براى تو انتخاب كردم : يعنى نيكو را انتخاب كردم نه زشت و ناپسند را . و آنچه ناشناخته بود از تو دور كردم : يعنى آنجا كه امر مشتبه بود و حق از باطل ناشناخته بود .
و عبارت آن بزرگوار : و چنان يافتم كه انگيزه من . تا آخر . . . اشاره است به كمال توجّه و محبّت نسبت به او و نيز به دلايل انتخاب وى علومى را كه براى او سزاوارتر است .
اجمعت عطف است بر كلمه : يعنى ، و ان يكون در محل نصب است بنابر اين كه مفعول اوّل براى : رأيت است و كان تامّه است ، و واو در عبارت : و انت براى حال است ، و ان ابتدئك ، عطف بر : ان يكون است ، و مفعول دوم
[ 24 ]
رأيت محذوف است و در تقدير كلمه : انفع و اصلح است ، تقدير عبارت چنين است : و رأيت حيث عنانى من امرك ما يعنى الوالد الشّفيق من امر ولده من النظر فى مصالحه و الاهتمام باحواله و ما صمّمت عزمى عليه من تأديبك ، ان يكون ذلك التأديب حال اقبال عمرك حال كونك ذانيّة سليمة من الامراض النّفسانية و الاخلاق الذّميمة ، و كونك ذانفس صافية من كدر الباطل و ان ابتدئك بتعليم كتاب اللّه و تأويله و ما يشتمل عليه من شرايع الاسلام [ يعنى قوانين اسلام ] و احكامه و حلاله و حرامه ، و اقتصر بك على ذلك كما اقتصر عليه كثير من السّلف .
و عبارت : « ثمّ اشفقت عطف بر رأيت است ، يعنى چنين مصلحت ديدم كه اكتفا به آموزش قرآن كنم و به چيز ديگرى از علوم عقلى نپردازم ، وانگهى ترسيدم آن چيزهايى كه مردم از روى هوا و هوس و افكار خود در آنها اختلاف نظر دارند ، همانطور كه بر آنها امر مشتبه شده است براى تو نيز مشتبه گردد ،
در نتيجه ، استوار ساختن آن : يعنى آنچه كه مردم درباره آن اختلاف نظر دارند ،
چون ميل نداشتم تو گرفتار چنان اشتباهى شوى [ 6 ] محبوبتر بود نزد من از واگذاشتن تو با امرى كه از هلاكت و تباهى دين تو در آن آسوده خاطر نيستم ، و اين همان چيزى است كه مردم درباره آن اختلاف دارند يعنى مسائل عقلى خدا شناسى كه اشتباه حق و باطل در اين موارد براى مردم فراوان است و شبهات مغالطه آميزى را در پى دارد ، كه احتمال خطر و انحراف از راه حق به راه هلاكت در آن مىرود . و استوار كردن اين امر عبارت است از بيان دليل و برهان درباره آن و نشان دادن راه نجات از شبهه باطل و نيز از اختلاط حق و باطل .
و جمله و رجوت ان يوفقّك عطف بر اشفقت است ، و ضمير مجرور به
[ 6 ] احتمالا به جاى كلمه تنبهك ، در متن وصيّت در اين جا غلط چاپى « شبهك » آمده باشد م .
[ 25 ]
وسيله فى ، به جمله ما اختلف النّاس فيه بر مىگردد .