عبارت : امّا بعد . . . فراستى ،
يعنى من انديشه و زيركى و هوشمندىام را درباره تو تضعيف و سست مىكنم ، براى اين كه ظنّ قوى دارم كه نامهنگارى و پاسخ به تو بىفايده است . آنگاه وى را در مقصود خود يعنى فرمانروايى شام ، و در فريبكارىاش كه امام ( ع ) امر خلافت را پس از خود به او بسپارد ، و نامهنگاريهايش را در اين مورد ، به رؤياى كسى كه در خواب سنگينى فرو رفته باشد تشبيه كرده است . كلمه : السّطور منصوب به حذف حرف جرّ [ منصوب به نزع خافض ] حرف جر : فى ، و يا باء است . و با جمله تكذبه احلامه ، به وجه شبه اشاره فرموده است . مقصود امام ( ع ) اين است كه خيالبافيها و آرزوهاى معاويه براى رسيدن به خلافت ، توسط او ، خيالات بىاساسى است كه از غلبه نادانى سرچشمه گرفته ، به سان رؤياى دروغينى كه شخص غرق در خواب مىبيند و هنگامى كه از خواب بيدار مىشود ، اثرى از آنها وجود ندارد ، و هم چنين او را به شخص سرگردانى كه در يكجا ايستاده تشبيه نموده است ، و
[ 1 ] در تشبيه بايد وجه شبه در مشبّه به اقوى از مشبّه باشد ، از اينرو امام ( ع ) مىفرمايد شخص سرگردان با آن ويژگى شبيه معاويه است ، زيرا سرگردانى ( وجه شبه ) در معاويه ( مشبّه به ) اقوى و افزونتر از اوست م .
[ 387 ]
به وجه شبه آن با عبارت : يبهظه . . . عليه اشاره كرده ، با اين توضيح كه معاويه در امر خلافت بسيار كوشا بود امّا در راه به دست آوردن آن سرگردان ، و چون علم به نتيجه تلاش خود نداشت و نمىدانست كه نتيجه كارش خوب است ، يابد ،
بىباكانه در پى آن مىرفت ، همانند شخص ايستاده سرگردان در يك كار كه از ايستادن زياد ، خسته شده و نمىداند كه چرا ايستاده است .
آنگاه امام ( ع ) به اين مقدار از تشبيه براى معاويه راضى نشده ، بلكه از باب مبالغه در غفلت و سرگردانى معاويه و فرو رفتن او در لاك خويش ،
مىگويد : « و لست به » يعنى تو همانند او نيستى و او در شباهت نسبت به تو اصل نيست بلكه او شبيه تو است ، يعنى براستى تو در اين تشبيه اصل مىباشى .
سپس ، سوگند ياد كرده است كه اگر نبود بعضى جهاتى كه بنابر آنها مىخواهم تو بمانى ، يعنى براى ملاحظه پارهاى مصلحتها نبود هر آينه ضربات كوبنده [ از طرف امام ( ع ) ] به او مىرسيد كه مقصود از آن سختيهاى جنگ است ، و اين كه سختيهاى آن استخوان را درهم مىشكند و گوشت را مىزدايد ، كنايه آورده از شدّت و سختى جنگ .
آنگاه به عنوان سرزنش به او خبر داده كه شيطان او را از بازگشت به كارهاى نيك ، يعنى سر در خط فرمان امام ( ع ) نهادن و ترك فتنه و آشوب و همچنين از اين كه به سخن پندآميز گوش فرا دهد مانع شده است و اين سخن نوعى فراخواندن معاويه است به اين اعمال كه وى به دليل وسوسه و منع شيطان تركشان كرده است . توفيق در دست خداست .
[ 388 ]