2 عبارت : و قد جعل . . . جواره و امنا
يعنى : خداوند عهد و پيمان را . . .
محل امنى براى زيستن در سايه لطف خود قرار داده است . لفظ : « الحريم » را استعاره براى عهد و پيمان آورده و با كاربرد كلمه : « السكون » به طور استعاره ترشيحى به برخوردارى بنده از نعمت و بهرهبردارى از جوار رحمت او اشاره نموده ، و بدين وسيله بر جهت استعاره كه همان اعتماد و اطمينان به خدا و در امان ماندن از فتنه است ، توجّه داده ، و حريم را به نوعى مانع تشبيه كرده است ،
و اين سخن به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى آن مىشود : و هر چيزى كه آن چنان باشد ، شكستن آن و فريبكارى در آن روا نيست .
نوزدهم : او را از انعقاد قرار دادى كه راههاى عذر و بهانه در آن باز باشد ،
يعنى پيآمدهاى ناروا داشته باشد نهى كرده است . و اين كنايه از دستور به استوار نمودن قرار دادهاست .
بيستم : او را از اعتماد بر گفتار مبهم ، در سوگندها و پيمانها ، پس از آن كه پيمان محكم و استوارى از ديگرى گرفته و يا شخص ديگر چنين پيمان محكمى با او بسته است ، منع كرده است و نمونه گفتار دو پهلو و مبهم ، سخنى است كه طلحه و زبير در بيعت خود با على ( ع ) در لفافه و از سر تزوير بيان كردند . يعنى نه از خودت بايد چنين كارى سر بزند و نه به ادّعاى ديگران توجّه داشته باش .
بيست و يكم : او را نهى كرده است از اين كه تنگناى كار مربوط به پيمان
[ 303 ]
الهى باعث آن شود كه پيمان را به ناحق ناديده بگيرد . و در اين مورد با عبارت :
فانّ صبرك . . . آخرتك او را وادار به استقامت و پايدارى كرده است ، و آن عبارت به منزله صغراى قياس مضمرى است . و مقصود امام ( ع ) از پيامد آن ، همان كيفر الهى است كه به دنبال دارد ، و مقصود از بازخواست ، همان بازخواست نسبت به وفاى عهد در روز قيامت است ، و منظور از منحصر بودن راه ، به بازخواست از پيمان كنايه از پايبندى بدان است ، و متّصف كردن بازخواست بر اين كه ، در دنيا و آخرت راهى براى عفو از پيمان شكنى ندارى ، به اين منظور است كه در مقابل آن بازخواست ، نه دنيايى در كار است كه راهى داشته باشى و به اميد خير دنيا باشى ، زيرا آن روز دنيايى وجود ندارد ، و نه راه آخرتى هست ، زيرا در آخرت جز براى كارهاى خوب راه پذيرشى نيست . و هر كسى كه مورد بازخواست الهى واقع شود ، خير قابل قبولى در آخرت ندارد . و بعضى ، « تستقيل » با ياء روايت كردهاند :
يعنى تو راه بازگشت از آن بازخواست و پيامد ناروا را ندارى ، نه در دنيا و نه در آخرت .
بيست و دوم : او را از آلودن دستش به خونها و خونريزى به ناحق ، يعنى از قتل نفس برحذر داشته است ، و با دو دليل زير او را از اين كار بيم داده است :