شرح
از ابوموسى اشعرى نقل كردهاند كه وى به هنگام حركت على ( ع ) به جانب بصره ، و كمك خواهى آن حضرت از مردم كوفه ، مردم را از يارى آن حضرت باز مىداشته و مىگفته كه اين يك فتنهاى است و نبايد وارد فتنه شد ، و رواياتى را از پيامبر نقل مىكرد ، متضمن اين معنى كه خوددارى و كنارهگيرى از فتنه واجب است . اين بود كه امام ( ع ) اين نامه را به او نوشت و به وسيله فرزندش امام حسن ( ع ) نزد او فرستاد . و مطلبى كه از قول ابو موسى به امام ( ع ) رسيده بود ،
همان نهى مردم و برحذر داشتن ايشان از قيام بود ، و اين همان سخنى است كه به لحاظ ظاهر دين به سود ابو موسى بوده است ، و اما منع مردم از ورود در فتنه از چند جهت به زيان او بوده است .
1 از تلاش و كوشش او پيدا بود كه ، هدفى جز بازداشتن مردم از يارى امام ( ع ) نداشت و امام ( ع ) بخوبى از اين مطلب آگاه بود . و در حقيقت اين كار ،
به خوارى كشيدن دين بود . و نتيجه زيانبخش آن از جانب امام ( ع ) و در آخرت از طرف خداوند متعال عايد خود وى مىشد .
[ 343 ]
2 چون امام ( ع ) در پيكار خود بر حق بود ، منع ابو موسى از يارى مردم به او به دليل ناآگاهىاش نسبت به موقعيت امام ( ع ) و ضرورت كمك به وى بوده است و زيان و ضرر سخن جاهلانه به گوينده آن برمىگردد .
3 ابو موسى در اين سخن به تناقضگويى پرداخته و سخن خويش را نقض كرده است ، زيرا از يك طرف از ورود در فتنه و همكارى با مردم در هنگام فتنه نهى كرده و خبرى را نقل كرده كه در چنان موقعيتى ضرورت خوددارى از فتنه را مىطلبد ، در حالى كه او فرمانروايى بود كه در مخالفت با مقام ولايت سخن مىگفت ، و اين عمل متناقض به زيان او بود ، نه به سود او .
آنگاه امام ( ع ) در وقت فرستادن پيك خود به نزد وى ، اوامرى چند از راه هشدار و تهديد صادر فرمود :
1 دامن به كمر بزند و كمربندش را محكم ببندد ، و اين دو جمله كنايه از آماده شدن براى اجراى فرمان قطعى و سرعت در كار است .
2 از لانهاش بيرون بيايد ، مقصود امام ( ع ) ، بيرون آمدن وى از شهر كوفه است . و كلمه : جحر ( لانه ) را به ملاحظه همسانى وى با روباه و نظاير آن ،
استعاره آورده است .
3 بخواند : يعنى سپاهيانى را كه همراه اوست بسيج كند ، و آنها را به خروج از كوفه بخواند . عبارت : فان حقّقت يعنى : حقيقت امر مرا باور داشتى و دانستى كه من بر حقّم ، پس به طرف من بيا . يعنى آنچه دستور مىدهم اجرا كن ،
و اگر سستى كردى : يعنى اگر بيمناك بودى و از اين كار و شناخت آن عاجز بودى ، خوددارى كن . سپس به فرض خوددارى ، او را تهديد كرده و سوگند ياد كرده است كه هر جا باشد ، كسانى به سراغ او خواهند رفت و او را به حال خود نخواهند گذاشت ، تا خوب و بد ، گداخته و ناگداخته او را به هم مخلوط كنند . و اين دو عبارت دو مثلند ، كنايه از اين كه در آرامش او خلل وارد كنند و خاطرش را
[ 344 ]
مشوش سازند ، چنان كه سربلندى او را به خوارى بياميزند و در شادىاش ، اندوه و در آسانى كارش ، سختى داخل كنند تا خيلى زود عاقبت خوددارى كردن براى او روشن شود ، مقصود امام ( ع ) از اين كه مىفرمايد زود باشد كه از روبرويش همچون پشت سرش بيمناك شود ، كنايه است از نهايت ترسى كه او را فرا خواهد گرفت . البتّه ترس از پشت سر را در تشبيه اصل قرار داده است ، از آنرو كه انسان از پشت سر بيشتر مىترسد . بعضى گفتهاند : مقصود امام ( ع ) آن است كه وى از دنيا آنچنان بترسد كه از آخرت مىترسد .