شرح
امام ( ع ) بين كلمات : اقبال و ادبار ، آخرة و دنيا ، صنعت تقابل به كار برده است . ما قبلا به معناى پشت كردن به دنيا و رو آوردن به آخرت در شرح عبارت : الا و انّ الدنيا قد ادبرت اشاره كرديم .
لفظ جموح را استعاره براى روزگار آورده است ، به لحاظ ناتوانى شخص از غلبهاش بر دگرگونيها و تغييرات آن ، كه چون اسب سركش از اختيارش بيرون است .
« ما » ى اوّلى به معنى الّذى و احتمال دارد ماى مصدرى باشد ، بنابر معناى اوّل من براى تبيين ، و بنابر معناى دوّم ، من براى ابتداى غايت خواهد بود .
« ما » ى دوم به معناى الّذى و در محلّ رفع است ، چون مبتداست و « فيما تبيّنت » خبر ما ، و مستظهرا حال مىباشد . محور جدايى بر طبق آنچه حضرت بيان مىكند اين است كه امام ( ع ) در معرض جدايى از فرزندش مىباشد و آن لحظات ، هنگام توجّه به حال خود و حال اوست تا او را به منزله خود فرض كند ، و نيز حضرت [ مىخواهد به فرزندش بفهماند ] كه به وضع او بسيار اهميت مىدهد تا بدين وسيله او براى پذيرش وصيّت آن حضرت آمادهتر شود .
تا اينجا به منزله آمادهسازى و مقدّمه وصيّت است . سپس آن حضرت با بيان مطالبى كه ذكر شد ، نزديك شدن رحلت خود را به سوى خدا ، به او اعلام داشته است و اينكه همين امر ، نزديكى رحلت به سوى خدا او را از توجّه به ماسواى او و از مصالح مربوط به مصلحت مخلوق و نظام هستى بازداشته است . زيرا آن هنگام ، هنگامه سختى است براى انسان و آنچه در آن وقت برايش اهمّيّت دارد همان آراستگى به فضايل و آمادگى براى ديدار با خداست و آن غير از زمان جوانى و اوايل عمر است كه براى اصلاح حال ديگران و پرداختن به كارهاى عادى مجال دارد .
جز اين كه براى امام ، وقتى كه هنگامه رحلت پديد آمد و معلوم شد كه در آن حال بايد تنها به خود بپردازد و انديشهاش نيز آن را تأييد كرد كه بدانچه سزاوار است و برايش اهمّيّت دارد توجّه كند و از آنچه دلخواه اوست چشم بپوشد . زيرا بهترين و درستترين انديشهها از نظر امام ، آن انديشهاى است كه اهميّت بيشترى به اين امر دهد و حقيقت كار و آنچه را كه شايسته است بر ملا سازد و سرانجام او را به تلاش و صداقتى دور از بازيچه و دروغ برساند امام عليه السلام ، فرزندش را پاره تن خود تعريف كرده است كه كنايه از زيادى پيوند با آن حضرت و نزديكى و محبّت به اوست ، چنانكه شاعر گويد :
براستى كه فرزندانمان پارههاى جگر ما هستند كه بر روى زمين راه مىروند . بلكه او فرزندش را ، تمام وجود خود يعنى عبارت از مجموع هستى خود ديده است ، زيرا كه او خليفه و جانشين وى و وارث دانش و فضايل اوست . دليل بر قرب زياد وى و اين كه او به منزله جان وى است يادآورى دو نتيجه است كه در عبارت از حتّى تا « آتانى » وجود دارد . وجه تشبيه ميان مصيبتى كه به فرزندش مىرسد و آن مصيبتى كه به صورت غير مستقيم به خود آن حضرت مىرسد ، نهايت تأثر و دردناكى او به سبب آن مصيبت مىباشد .
اين احساس هر چند براى آن بزرگوار ، مانند هر پدرى نسبت به فرزندش ،
امرى طبيعى بوده است ، لكن از چيزهايى است كه انسان در پايان عمر و در آن هنگام كه از قطع رابطهاش با دنيا آگاه مىشود بايد به آن توجّه كامل داشته باشد زيرا انسان بطور طبيعى بقاى نام نيك را دوست دارد و بر دوام خير و آثار نيك حريص است ، از اين رو خود را تنها در انديشه خويشتن منحصر مىكند و به درستى نظرش در پند و نصيحت ، ملزم ساخته است .
[ 8 ]
كلمه محض را به حالت رفع بنا به فاعليّت و به صورت نصب بنا بر حذف حرف جرّ [ منصوب به نزع خافض ] خواندهاند بنابر اين ، تقدير عبارت : عن محض امرى است .
سپس توجّه داده است كه از لوازم وجدانى اوست آنچه را كه مورد توجّه و اهميّت است به فرزندش توجه دهد و اهميتش را گوشزد كند ، بدان جهت اين وصيت را نوشته است كه پشتوانه و سندى باشد تا در هر حال ، چه او بماند و يا بميرد سرمشق عمل او باشد . زيرا اين وصيت مشتمل است بر سخنان دلاويز ،
آداب زندگى ، اخلاق شايسته و رهنمودهاى خط مشى در راه خدا ، آنچه را كه خود به پيروى و تقليد از پيامبر ( ص ) در طول عمر براى خويشتن پسنديده است عنايت و علاقه به فرزند ايجاب مىكند كه او را نيز به انجام اين كارها رهنمون شود . و توفيق عمل مربوط به خداست .