بنابر اين عبارت : لا قوام . . . الخراج ،
مدعايى است كه عبارت : الذين يقوون . . . حاجتهم ، به منزله صغراى قياس مضمرى است كه آن را براى اثبات اين مدعا آورده است ، و كبراى مقدّر نيز چنين است : و هر چه چنان باشد ، بدون آن سپاه پايدار نمىماند . بنابر اين سپاه بدون مالياتى كه خداوند براى آنان تعيين فرموده است ، استوار نمىماند و از طرفى ماليات از دستهاى از توده مردم گرفته مىشود و سپاه بدون آنان پايدار نمىماند .
دسته سوم : قضاة ، كاركنان و منشيان مىباشند و نيز امام ( ع ) وجه مشترك اين گروهها را بيان مىكند ، زيرا علّت نيازمندى به اينان يكى است ، و به همين علّت اشاره فرموده در عبارت : لما يحكمون به . . . و عوامّها ، زيرا هر كدام آنها از طرف حاكم و مردم بر تمام كارهاى عمومى و يا خصوصى امينند ، و تنظيم احكام قراردادها ، و جمعآورى منافع ، به دست آنهاست . و اين عبارت به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر كس آن چنان باشد پس نيازمندى سپاه و مردم به او حتمى است .
دسته چهارم : بازرگانان و صنعتگران ، امام ( ع ) مدّعى است كه كار
[ 266 ]
گروههاى قبل بدون اينها به سامان نمىرسد ، و به اين مطلب توجّه داده است در عبارت : فيما يجتمعون عليه من مرافقهم ( اينان باعث جمعآورى فايده و سودند ) ، زيرا كار بازرگانان از فراهم ساختن كالا و خريد و فروش و به پا داشتن بازارهاى كسب ، و همچنين كار صنعتگران ، يعنى همان فايده نيروى بازويشان ،
چيزهايى هستند كه از ديگران چنين سودى عايد نمىشود ، بنابر اين در مقام برآوردن نياز توده مردم و اهميّت كار آنها اينان باعث رسيدن فايده و منفعت به مردمند ، و آن جمله به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى آن عبارات پيش از آنست .
دسته پنجم : طبقه پايين جامعه كه از مردم نيازمند و تهىدست تشكيل مىشود ، و به جهت نيازمندى به ايشان توجه داده است در عبارت : الّذين يحقّ رفدهم و معونتهم ( كسانى كه كمك و بخشش به آنها لازم است ) توضيح مطلب آن كه كمك و بخشش بدانها باعث جلب نظر و پشتيبانى آنها از كسى مىشود كه بدانها يارى و كمك رسانده ، و به وسيله آنهاست كه رحمت خدا نازل مىشود و همواره بركت از جانب خداوند به شهروندان مىرسد ، و به پاداش اخروى نائل مىگردند ، بنابر اين ، نياز به اين دسته از مردم ، ايجاب مىكند تا به آنها كمك و يارى شود .
پس از آن كه امام ( ع ) به دليل احتياج به تمام قشرهاى مردم ، اشاره كرد ،
آنگاه مىفرمايد : براى هر كدام از اين طبقات مردم ، نزد خداوند ، رفاه و گشايشى مقدّر است ، يعنى در ذات خدا و در عنايت و لطف پروردگار ملحوظ است ، تا اين كه در تدبير امور مردم ، اعتماد به خدا كند ، زيرا سرآغاز عنايت از اوست . و نيز مىفرمايد : هر طبقهاى از مردم بر حاكم حقى درخور دارند تا حاكم بداند كه رعايت حال هر يك از اين گروهها بر او لازم است و از آن غفلت نورزد . توفيق از آن خداست .
[ 267 ]
مطلب سوم ، دستور به آراستن هر دستهاى از مردم به صفات و ويژگيهايى است كه بايد واجد آن اوصاف باشند ، و هر كدام را در جايگاه مناسب خود قرار دهد :
امّا دسته اوّل يعنى سپاهيان : امام ( ع ) به تعيين كسانى اشاره فرموده است كه آنان با داشتن ويژگيهايى ، شايستگى رسيدن به اين مقام را احراز مىكنند . و درباره آنان دستورهايى اعم از اوامر و نواهى داده است .
امّا اوصاف و ويژگيها :
1 كسى كه نسبت به خدا و پيامبر خدا ( ص ) و پيشوا و رهبرش پندپذيرتر و پاكدلتر است ، يعنى در عمل بر طبق فرمان خدا ، رسول خدا و رهبر خود ، امينتر است . اصطلاح ناصح الجيب ، كنايه از امانتدارى است .
2 بردبارترين مردم باشد . آنگاه چنين فرد برتر را معرّفى كرده و فرموده است : از كسانى كه دير خشمگين مىشوند ، و اگر كسى از آنان عذرخواهى كند ،
زود عذر پذيرند و به زيردستان مهربانند و نسبت به آنها درشتى نمىكنند ، امّا با زورمندان گردن فرازى مىنمايند يعنى بر آنها برترى مىجويند و با اعراض از ضعيفان به زورمندان رو نياورند از آن كسانى كه خشونت آنان را از جا نكند ، يعنى خصلت درشتى و خشونت ندارند تا آنان را به هر جا كه خواهد بكشد ، مانند اين سخن : دوشيدن شتر با همه نيرو و تمام كف دست مصلحت نيست ، كه باعث پس زدن شير مىشود [ 5 ] و بعضى گفتهاند : هيجان او را وادار به عملى نكند ، و اگر كارى را انجام داد ، باعث رنجش او نگردد ، و نرمش و ناتوانى او را از اجراى حدود الهى و گرفتن حق ستمديدگان از ستمكاران باز ندارد .
3 كسانى كه از خانوادههاى شريف و خاندانهاى درستكار و خوشنام و
[ 5 ] احتمالا اين عبارت : « و لا أرى الضّب بها فينحجر » ضرب المثلى باشد ، كنايه از اينكه خشونت و شدّت زياد ، اثر منفى دارد م .
[ 268 ]
خوش سابقه از نظر حالات ، رفتار و گفتار نيك باشند .
4 كسانى از جنگجويان و دليران باشند .
5 از بخشندگان و جوانمردان باشند امّا اوامر :
1 فردى از سپاهيان را به رياست برگمارد كه داراى اين ويژگيها باشد .
2 با افراد ياد شده نزديك و همنشين شود ، يعنى در اين پست و مقام با آنها همراه باشد و درباره آنان او را ترغيب و تشويق نموده است با اين عبارت :
فانّهم . . . من العرف ، يعنى زيرا آنان جامع بزرگوارى و شاخسار احسانند . و آنان را با صفت : جامع بزرگوارى و شاخههايى از نيكى ، ستوده است ، از باب اطلاق نام لازم بر ملزوم خود ، زيرا انبوهى از بزرگوارى يعنى فضيلتهاى ياد شده لازم و همراه چنان افرادى است ، امانتدارى ، بخشندگى و جوانمردى خصلتهاى خوبى هستند كه تحت عنوان پاكى و پاكدامنى قرار دارند . بردبارى و دلاورى دو فضيلت از فضايل اخلاقى و در ذيل عنوان شجاعت هستند . و احتمال دارد مرجع ضمير در عبارت : فانهم ، فضايل ياد شده باشد ، همان طور كه در آيه مباركه آمده است :
« فَاِنَّهُمْ عَدُوٌ لى » كه مرجع ضمير بتهايند .
3 همانند پدر و مادرى ، به كارهاى آنها و آنچه مربوط به مصلحت آنهاست ، رسيدگى كند ، و اين سخن كنايه از نهايت مهربانى نسبت به آنهاست .
4 او را از اين كه كمك مالى و يا هر نوع منفعت رسانى را كه باعث تقويت آنها مىگردد در نزد خود بزرگ شمارد ، نهى فرموده است ، بدان جهت كه اين عمل باعث كوتاهى او در حق ايشان مىگردد .
5 مبادا وعده محبّتى كه به آنها داده است ، ناچيز شمارد ، و اين كوچك شمردن باعث شود تا او به وعده خود عمل نكند ، و به رجحان انجام وعدهاى كه به آنها داده است ، هر چند كه ناچيز باشد ، با اين عبارت استدلال كرده : فانه
[ 269 ]
داعية . . . الظّن بك ( زيرا اين عمل تو باعث خيرخواهى و خوشبينى آنان نسبت به تو مىگردد ) . و كبراى مقدّر اين قياس مضمر ، چنين است : و هر چه كه اين طور باشد ، سزاوار است انجام دهى .
6 او را از اين كه به دليل رسيدگى به كارهاى مهمّ ، به كارهاى كم اهميّت نپردازد ، بازداشته است ، و براى اولويّت عمل وى با اين عبارت استدلال كرده است : فان اليسير . . . موقعا لا يستغنون عنه ( زيرا كمك تو در مورد كارهاى كم اهميّت آنقدر ارزش دارد كه مورد استفاده آنها باشد ) ، و معناى عبارت روشن است ، زيرا كمك در كارهاى مهمّ از ارزش كمك مفيدى كه اندك و ناچيز باشد نمىكاهد ، [ هر نوع كمكى جاى خود را دارد ] .
7 امام ( ع ) او را مأمور كرده است ، بر اين كه از سران سپاه كسانى را در نزد خود برگزيند كه واجد صفات مزبورند ، آن كسى كه با زيردستان از سپاه در زندگى برابر بوده ، و از امكانات خود به اندازهاى كه آنها و خانواده و فرزندانشان در رفاه باشند كمك مىكند ، تا بدين وسيله عزمشان يكى شود و در راه پيكار با دشمن به منزله يك فرد گردند . آنگاه امام ( ع ) در زمينه توجّه به زيردستان ، با بيان اين كه پيامد اين توجّه و يارى جلب قلوب آنان است ، او را تشويق به محبّت بدانها كرده است . و اين بخش از عبارت به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر چه كه باعث جلب قلوب آنان شود ، انجام دادنش مصلحت و واجب است . و از طرفى چون محبت صحيح بدانها از مهمترين هدفها بوده است ، امام ( ع ) اظهار داشته كه كمك و محبت به آنها جز با انجام سه امر انجامپذير نيست :
1 شفقت مردم به فرمانروايان و مراقبت از ايشان .
2 بارسنگين نشمردن حكومت آنان .
3 به انتظار پايان گرفتن مدت حكومت ايشان نبودن .
[ 270 ]
اين امور به منزله صغراى قياس مضمرى هستند كه كبراى مقدّر آن چنين است : و آنچه كه مهمترين خواستهها جز به وسيله آن انجام پذير نباشد ، خود از مهمترين خواستههاست .
8 امام ( ع ) دستور بر آوردن نياز مردم را به وى داده است : به اين ترتيب كه از طرف خود امكانى به آنها بدهد كه آرمانهاى ايشان بدان وسيله برآورده شود ،
زيرا اين خود از چيزهايى است كه موارد سه گانه بالا جز به اين وسيله انجام نمىپذيرد . و از اين روست كه امام ( ع ) اين مطلب را با فاى نتيجه ايراد كرده است .
9 فرمان داده است تا با تمجيد از آنها و قدردانى از زحمات كسانى كه آنها را آزموده است رابطه خود را با آنها استوار سازد ، و براى ضرورت اين كار با اين عبارت خود استدلال فرموده است : فانّ كثرة الذكر . . . انشاء اللّه ، زيرا ياد كردن اعمال نيك آنها به خواست خدا باعث جنب و جوش آنها و تشويق افراد خمود مىگردد . و اين مطلب واضحى است و اين قضيه به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدر آن چنين است : و هر چه آن چنان باشد ، ضرورت دارد .
10 امر كرده است تا موقعيت هر كسى را با رنجى و زحمتى كه كشيده بشناسد ، و زحمت هر كسى را به حساب خود او بگذارد .
11 او را نهى كرده است از اين كه زحمت و تلاش كسى را به حساب ديگرى بگذارد .
12 مبادا در پاداش زحمات او كوتاهى كند و در نتيجه مقدارى از آن را به حساب آورد . و يا ناچيز قلمداد كند .
13 و نبايد بزرگى كسى باعث آن شود كه زحمات كم او را بزرگ شمارد و يا پستى مقام كسى باعث شود كه رنج و زحمت بزرگ او را كوچك به حساب
[ 271 ]
آورد ، زيرا تمام اينها انگيزه سستى و تنبلى نسبت به جهاد در راه خدا مىگردد .
14 فرمان داده است تا در كارهاى مشكلى كه باعث درماندگى او مىشود و كارها را بر او مشتبه مىسازد به خدا و پيامبر رجوع دهد ، با استدلال به آيه مباركه ، و بعد هم ، رجوع دادن به خدا را ، تفسير به فراگيرى محكمات قرآن ، و رجوع به پيامبر را تفسير به فرا گرفتن سنّت او ، فرموده است ، و سنّت را با اين ويژگى تعريف كرده است كه جامع و گردآورنده باشد ، زيرا محور و هدف سنّت بر ضرورت اتّحاد و اجتماع مردم بر بندگى خدا و رفتن به راه اوست .
دسته دوم : قاضيانى كه به عدل و داد حكم مىكنند ، و آنان را با ويژگيهايى معرّفى فرموده و درباره ايشان اوامرى صادر كرده است :
امّا در مورد انتخاب قاضى ، بايد از نظر او بهترين فرد رعيّت باشد ، و اين برترى را با چند ويژگى مشخّص كرده است :
1 از آن كسانى نباشد كه به هنگام مراجعه ، كارها بر او سخت و مشكل جلوه كنند .
2 از كسانى نباشد كه طرفهاى دعوا ، نظر خود را بر او تحميل كنند ، يعنى او را با لجاجت وادار كنند تا بر خلاف حق داورى كند . بعضى گفتهاند ، اين سخن كنايه است از اين كه ، قاضى از آن كسانى باشد كه طرفهاى نزاع او را راضى كنند و او اقدام به بحث و بررسى نكند ، و حرف اوّل آنها را بپذيرد .
3 اگر اشتباهى از او سرزد ، به اشتباه خود پافشارى نكند ، زيرا بازگشت به حق بهتر از ادامه در گمراهى است .
4 به هنگام شناخت حق از بازگشت به حق در نماند ، آن طورى كه قضاة بد به خاطر حفظ مقام و از ترس زشتى كار غلط خود رفتار مىكنند .
5 هواى نفسش ميل به حرص و آز نكند ، زيرا چشم طمع داشتن به مردم باعث احساس نياز به ايشان و انحراف از راه حق مىگردد .
[ 272 ]
6 به اندك فهم و درك از مسائل بدون فكر و انديشه زياد بسنده نكند ،
زيرا اين خود زمينه خطا و اشتباه است .
7 از همه كس بيشتر در مسائل شبههناك تأمّل كند ، زيرا اين قبيل مسائل جاى احتمال وقوع در گناه است .
8 بيش از همه كس به سراغ دليل و برهان برود .
9 از همه كس كمتر از مراجعه دادخواهان خسته شود ، زيرا لازمه خستگى و دلتنگى از كار ، ضايع كردن حقوق است .
10 همچنين از همه كس در كشف واقعيتها با حوصلهتر باشد .
11 به هنگام كشف حقيقت ، قاطعتر از همه باشد ، زيرا كه تأخير در اجراى حق ، آفتها دارد .
12 از كسانى نباشد كه ستايش زياد ديگران ، او را به سوى خودخواهى سوق دهد .
13 از آن كسانى نباشد كه از روى ناآگاهى و فريب ، از راه حق و اعتدال منحرف شود .
آنگاه امام ( ع ) ، بر اين مطلب كه شمار افراد واجد اين شرايط اندك است حكم كرده تا توجه دهد كه واجدين اين شرايط سزاوارترند نه آن كه اينها شرط قضاوت است .
اما اوامر :
نخست ، آن كه كس را انتخاب كند كه واجد صفات ياد شده است .
دوم ، آنكه كارهاى قضايى او را مورد وارسى بسيار قرار دهد ، تا ريشه طمع او را به انحراف از راه حقّ اگر موردى به قلبش خطور كند از بن بر كند .
سوم : به قدرى از مال دنيا به او بدهد كه ديگر بهانهاى براى او نماند . و اين مطلب كنايه از مقدار كفايت و آن اندازهاى است كه نيازمندى او به مردم را
[ 273 ]
به حداقلّ برساند تا به آنها چشم طمع نداشته باشد . احتمال دارد كلمه : ما در جمله : ما يزيل بدل از البذل ، و مفعول براى فعل محذوفى باشد كه كلمه البذل بر آن دلالت دارد ، گويا فرموده باشد : چيزى را كه عذر و بهانه او را از بين ببرد ، به او بدهد ، و احتمال مىرود كه مفعول براى يفسح باشد ، يعنى به قدرى از مال دنيا به او دهد كه در رفاه زندگى كند . و ممكن است در معناى مصدر يفسح باشد ، يعنى : به نوعى زندگى او را گشايش بخشد كه عذر و بهانهاى نماند .
چهارم : او را در نزد خود جايگاهى دهد ، كه ديگر نزديكان وى با وجود آن ، از وى چشم طمع نداشته باشند ، تا بدان وسيله از بدگويى دشمنان در امان باشد . و كبراى مقدّر اين قياس مضمر چنين است : و هر چه اين فوايد را دارد ،
دادن آن به قاضى لازم و ضرورى است .
پنجم : در انتخاب كسانى با اين ويژگيها و اجراى اوامر امام ( ع ) ، دقّت بيشترى كند ، تا به نتيجه نهايى برسد . و در اين مورد چنين استدلال فرموده است :
فانّ هذا الدّين . . الدّنيا . و كلمه الاسير را به اين لحاظ استعاره آورده است كه بدكاران ، قضاوت را چون اسيرى در اختيار مىگيرند . و اين عبارت صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر گاه چنان است ، پس دقّت در انتخاب كسى كه مطابق حقّ عمل كند و آن را از اسارت اشرار و تبهكاران نجات دهد ، ضرورت دارد . توفيق از آن خداست .
دسته سوم : كاركنان امام ( ع ) آنان را با ويژگيهايى مشخص كرده و دستورات سازندهاى درباره آنان صادر فرموده است .
امّا ويژگيها :
1 يك كارمند براى كارهاى حكومتى و استانداريها از ميان مردم كارآزموده و آگاه به مقررات و قوانين انتخاب شود . و سخن را به دليل اين كه اين
[ 274 ]
اصل مهم كار است از همين جا شروع كرده است .
2 از اهل شرم و حيا باشد ، نه آن چنان كه در كمرويى در حدّى باشد كه آلت دست ديگران گردد كه طرف تفريط است در نتيجه به وسيله او حقوق و منافع اشخاص را از بين ببرند ، و نه به مرز بىحيايى برسد ، كه موضع افراط است ،
و باعث بىاعتبارى او نزد مردم و نفرت دلها از وى شود .
3 از اعضاى خانوادههاى خوشنام و پيشقدم در اسلام باشند ، در اين عبارت كنايه از خانوادههاى با سابقه در ديانت و خوبى است ، كه ريشهدار در اين امورند . و به دليل مصلحت و حكمت در به كار گماردن كسانى با اين ويژگيها با اين عبارت اشاره فرموده است : فانّهم . . . نظرا ، توضيح آن كه شرم و حيا و درستى و اصالت خانوادگى و پيشقدم بودن در اسلام ، باعث بزرگوارى و حفظ نواميس از تعرض ديگران ، و كم اعتنايى و بىتوجهى به چشم اندازهاى دنيوى مىگردد ، و همچنين آزمودگى باعث تيزبينى و دور انديشى درباره نتايج و پيامد كارها مىگردد . اين عبارت به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر كس چنان باشد ، شايستهتر براى واليگرى و كارمندى است .
اما دستورها :
اول آن كه در اعمال كاركنان دقت كند ، تا پس از آزمون و بررسى آنها را به كار گمارد و آنها را معامله گرانه و از روى هواى نفس مشغول كارى نكند ، مثل اين كه در برابر تقاضاى مقام و رياست چيزى به او بدهند و در مقابل ، ايشان را به شغلى بگمارد و بدون هيچ مشورتى در اين باره به ميل خود عمل كند ، زيرا اين بىحسابى و به ميل خود رفتار كردن چنان كه در بعضى نسخهها به جاى ضمير ،
اين كلمات عينا آمده است رشتههايى از ستمكارى و خيانت است : امّا ستمكارى ، از آن جهت است كه رفتار آنچنانى ، انسان را از عدالت لازمى كه از
[ 275 ]
نظر شرع موظف به انجام آن است ، بيرون مىكند . و اما خيانت براى آن است كه اولويت در انتخاب كاركنان و واليان از وظايف دينى است ، و دين هم امانتى است در دست كسى كه آنان را به كار مىگمارد ، بنابر اين اگر بدون رعايت اين امانت ، بىحساب و از روى هوا و هوس انتخاب كند به دور از امانتدارى ، و خود نوعى خيانت است .
دوم اين كه اشخاصى را با ويژگيهاى ياد شده به دلايلى كه ذكر شد ، براى كارها در نظر بگيرد .
سوم وسايل خورد و خوراك آنان را فراوان كند ، در اين مورد از سه جهت مصلحت كار را بيان فرموده است :
1 فراوان داشتن خورد و خوراك ، انگيزهاى براى خود سازى آنهاست ،
كه خود امرى ضرورى است .
2 اين كار باعث بىنيازى آنان از دستدرازى به مال مسلمانانى است كه در تحت اختيار آنها قرار دارند .
3 اين عمل ، دليلى براى او در برابر آنها خواهد بود كه فرمان او را نبرند و يا در امانت ايجاد خدشه كنند ، كلمه : الثّلم به معنى ايجاد خدشه استعاره براى خيانت است .
جهات سهگانه ، مقدّمات صغراى قياسات مضمرى هستند كه كبراى هر كدام از آنها چنين است : و هر چه آن چنان باشد ، انجامش داراى مصلحت لازم و فايده قطعى است .
چهارم ، آن كه كارهاى آنها را بررسى كن ، و بازرسان و جاسوسانى از مردم راستگو و باوفا بر آنان بگمار . و به جهت مصلحت اين كار ، با اين بيان اشاره فرموده است : فانّ تعاهدك . . . بالرّعية زيرا بررسى كارهاى ايشان ، با اطّلاع و آگاهى آنها بر اين كه اين بررسى از طرف اوست انگيزهاى براى امانتدارى در
[ 276 ]
انجام وظايفى كه به عهده دارند ، و مداراى با مردم ، مىگردد . عبارت مذكور صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر چه بر اين منوال باشد انجامش لازم است .
پنجم : آن كه خود را از خيانت يار و ياورانى كه از جمله كاركنان هستند ،
دور نگه دارد ، او را با اين عبارت : فان احد منهم بسط . . . التّهمة ، به روشى كه شايسته است آنها را ادب كند و سنّت الهى را درباره آنها اجرا نمايد ، راهنمايى فرموده است .
كلمه : « تقليد » را استعاره آورده است ، براى آويختن ننگ تهمت به گردن او ، از آن جهت كه تهمت همچون شعارى محسوس ( يوغى ) به گردن مىافتد .
و عبارت در نهايت رسايى و روانى است . ميزان اين مجازات بر حسب عرف و نظر امام ، و يا شخص منتخب او تعيين مىشود .
دسته چهارم ماليات دهندگان است ، امام ( ع ) درباره آنان اوامرى به شرح زير صادر فرموده است :
اوّل : مسأله ماليات آنها را بررسى كرده و در مواردى كه شرح مىدهد طورى رفتار كند كه به نفع و مصلحت ماليات دهندگان تمام شود .
آنگاه به جنبه مصلحت ماليات دهنده با قياس مضمرى اشاره فرموده است كه صغراى آن ، عبارت : فانّ صلاحه . . . الاّ بهم است . و با عبارت : لا صلاح لمن سواهم الاّ بهم ، يعنى آسايش ديگران ميسر نيست مگر به وسيله ماليات دهندگان ،
به منظور تأكيد توجه داده است كه آسايش ديگران جز به وسيله آنان ميسر نيست .
و كبراى مقدّر نيز چنين است : و هر كس كه آسايش مردم جز به وسيله او ميسر نگردد ، توجّه به كارهاى او و بررسى حالات وى لازم است . و بعد در توضيح صغراى قياس فرموده است : چون مردم همه مرهون ماليات و ماليات دهندگانند ،
و اين مطلب امروز براى ما روشن است .
[ 277 ]
دوم : آن كه توجهش به آبادى زمين از گرفتن و جمع آورى ماليات بيشتر باشد ، و به جنبه مصلحتى كه در آن عمل وجود دارد ، با اين گفتار توجه داده است : زيرا آن ، يعنى پرداخت ماليات جز به آبادانى زمين ميسر نيست . و اين عبارت به منزله صغراى قياس مضمر است . و بعد آن را با جمله : و من طلب . . .
قليلا ، توضيح داده است . و همين سخن امام ( ع ) اشارتى است بر پيآمد نقيض مطلب مورد ادعاى آن بزرگوار ، و آن عبارت از مفاسد سه گانه زير مىباشد :
1 ويران سازى كشور از طريق نپرداختن به آبادانى آن .
2 از بين بردن مردم ، به جهت مكلّف كردنشان به چيزى كه در توان آنها نيست .
3 ناپايدارى كار ماليات گيرنده و حاكم نسبت به مردم ، كه اين خود لازمه دو مورد قبلى است . و كبراى مقدّر چنين است : و هر چيزى كه جز با آبادانى ميسر نگردد ، لازم است ، درباره آبادانى دقت بيشترى به عمل آيد تا درباره آن چيز . نتيجه اين مىشود كه توجه به آبادانى كشور بايد بيش از توجه به گرفتن ماليات باشد .
سوم به او دستور داده است تا از ماليات آنها به مقدارى كه اميد مصلحت كارشان مىرود ، تخفيف دهد ، البته در صورتى كه ماليات دهندگان از جريان حال خود شكايت داشتند كه به دليل وضعى كه زمينشان پيدا كرده ماليات سنگين است ، يا آفتى به آن رسيده و يا به دليل كم آبى و نيامدن باران و يا به علّت آمدن سيل و نرسيدن آب ، دگرگونى و خرابى در زمين پديد آمده است . و به دنبال آن ،
وى را نهى كرده است از اين كه مبادا اين تخفيف دادن ماليات را ، گران و سنگين تلقّى كند . و در عبارت خود : فانّه ذخرء . . . العدل فيهم اشاره به مصلحتى فرموده است كه در تخفيف دادن ماليات وجود دارد ، و معناى عبارت واضح است .
كلمه : معتمدا منصوب است بنابر اين كه حال است و عامل آن خفّفت مىباشد .
[ 278 ]
و كلمه : فضل منصوب است چون مفعول معتمدا است . و عبارت : و الثّقة عطف بر همان مفعول مىباشد .
امام ( ع ) به جنبه مصلحتى كه در اعتماد به افزايش توانمندى مردم از طريق رفاه و آسايش ايشان و اطمينان آنها به برخوردارى از عدالت وى ، وجود دارد ، با اين عبارت خود توجّه داده است : فربما حدث . . . انفسهم به . و در حقيقت سخن امام ( ع ) چنين است : ماليات را از آنها سبك بگير به خاطر آن كه افزايش توان آنها را تأمين كردهاى ، زيرا اين لازمه آن رويدادهاى احتمالى است كه براى آنها پيش مىآيد ، بنابر اين اگر با آنها مدارا كنى با طيب خاطر مىپذيرند .
همين بخش از سخن امام ( ع ) به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى آن چنين است : و هر كسى كه چنان وضعى داشته باشد بايد بر آنها سبك گرفته شود ، تا توانشان افزايش يابد . و عبارت : فان العمران محتمل ما حمّلته ( زيرا به مملكت آباد هر چه بار كنى ، بار را مىكشد ) توضيحى براى صغراى قياس مذكور است ، به اين ترتيب كه تخفيف ماليات مردم باعث آبادانى زمين است و آبادى زمين باعث تحمّل هر نوع حوادث و پيشآمدى است كه براى مردم پيش بيايد .