شرح
بدان كه امام ( ع ) ابتدا به صورت كلى همان طورى كه روش خطباست آنچه را كه بر حاكم نسبت به رعيت واجب است بيان كرده ، و آنگاه دوباره همان مطلب كلّى را به صورت تفصيلى و هم آنچه را كه بر رعيت نسبت به حاكم لازم است كه رعايت كند بازگو نموده است و بعد ايشان را به پايبندى بر آنچه كه واجب است امر فرموده است .
امّا اوّل : در عبارت : اما بعد . . . اخوانه به دو امر اشاره فرموده است :
1 برترى و فرادستيى كه به او [ والى ] اختصاص يافته ، باعث بدرفتارى او نسبت به رعيّت نشود ، زيرا بدرفتارى او با مردم به معنى بيرون رفتن از شرايط و حدود ولايت است .
2 نعمتهاى خداداده باعث نزديكى و محبّت بيشتر او نسبت به برادران
[ 216 ]
دينى گردد ، زيرا شرط كامل شكر نعمت همين است .
امّا دوم : پنج چيز را بر خود لازم شمرده است .
1 هيچ رازى را در امورى كه مصلحت باشد جز اسرار جنگى از ايشان پنهان ندارد . و احتمال ترك مشورت با آنها در مسأله جنگ به دو دليل است : يكى آنكه ، چه بسا بيشتر آنان در ميدان جنگ حاضر نمىشدند ، و اگر امام ( ع ) جنگ را موكول به مشورت با آنها كند ، هرگز امر جنگ سامان پيدا نمىكند . از آنرو بيشتر وقتها امام ( ع ) چنانكه قبلا گذشت آنان را وادار به جهاد مىكرد و از كوتاهى و مسامحه آنها در حالى كه اظهار ناراحتى مىكردند ،
رنج مىبرد .
دوم : اين پنهاندارى راز جنگ از ترس انتشار آن و رسيدن به گوش دشمن بود كه باعث آمادگى و تدارك دشمن براى جنگ مىشد ، از اينرو پيامبر خدا ( ص ) وقتى كه عازم جبهه جنگ مىشد ، از باب توريه جاى ديگرى را وانمود مىكرد ، چنان كه نقل كردهاند ، هنگامى كه عازم جنگ بدر بود ، نامهاى براى سپاهيان نوشت و به آنان دستور داد كه مدينه را ترك گفته و به مدت دو يا سه روز به سمت مكّه حركت كنند ، آنگاه به آن نوشته نگاه كنند و مطابق آن عمل نمايند ،
وقتى كه اين مدّت را سپاهيان حركت كردند ، به نامه نگاه كردند ، ديدند در نامه دستور رفتن به سمت نخله محمود ، داده شده و اين كه چنين و چنان كنند ، آنها هم طبق دستور عمل كردند ، و خود پيامبر ( ص ) پس از آنها رهسپار بدر شد . و پيروزى از آن سپاهيان اسلام گرديد . در صورتى كه اگر موقع فرمان گسيل ، به آنها مىگفت كه قصد رفتن به جنگ قريش را دارد ، مطلب به گوش مردم قريش مىرسيد ، و آمادگى بيشتر در برابر مسلمين پيدا مىكردند . و ممكن است در صورت پنهان نداشتن راز جنگ ، ترس و هيبتى كه از مردم مكّه در دل برخى از اصحاب بود ، مانع اقدام به جنگ مىشد .
[ 217 ]
2 هيچ كارى را بدون مشورت ايشان جز در احكام شرعى انجام ندهد ، كلمه « اطوى » از مصدر طىّ را استعاره براى كتمان امرى آورده است ،
يعنى هيچ كارى را پنهان از ايشان انجام نمىدهد ، مگر اين كه حكمى از احكام الهى بوده باشد ، زيرا من هستم كه حكم الهى ، مانند حدود و امثال آن را بدون مشورت و مراقبت كسى انجام مىدهم نه شما .
3 امام ( ع ) هيچ حقى از حقوق ايشان را از وقت خودش تأخير نمىاندازد مانند مقررى از بيت المال و ساير حقوق واجبى كه بر وى دارند ، و جز در مقطع و موضع خود مانند احكام مربوط به دو طرف نزاع كه نياز به فيصله دارد نسبت به اداى آن حق درنگ نخواهد كرد .
4 براى همه حق برابرى قائل شود . دو مورد اوّل به مقتضاى فضيلت حكمت و موارد سه و چهار به اقتضاى صفت عدالت است .
امّا امر سوم ، از امورى كه امام ( ع ) بر آنان [ فرماندهان ] حق دارد : نخست از ضرورت حق اللّه ، ياد كرده است زيرا حكم قطعى خداوندى است كه او را پيشوا و رهبر ايشان قرار داده و از كاملترين نعمتهاى الهى كارهايى است كه او نسبت به ايشان چنان كه گفته شد ، انجام مىدهد ، آنگاه دوباره آنچه بر آنها نسبت به آن بزرگوار واجب بوده است بازگو كرده و چند چيز را يادآور شده است :
1 سر به فرمان او باشند زيرا هيچ دليلى وجود ندارد تا نافرمانى او را بكنند .
2 از دعوت او به هنگامى كه دعوت به كارى كند سرپيچى نكنند ، كه آن دليل بر كمال اطاعت است .
3 در انجام كارى كه مصلحت ببيند و يا براى خود آنها مصلحتش روشن باشد مسامحه و كوتاهى نورزند .
4 با تمام وجود سختيها و گرفتاريها را در يارى حق و در راه به دست آوردن آن بپذيرند . آنگاه به دنبال مطالب قبل آنها را تهديد كرده است كه اگر
[ 218 ]
نسبت به وظايفى كه برشمرد و بر گردن آنهاست به پا نخيزند ، به دو عقوبت گرفتار آيند : يكى خوارى و بىاعتبارى كسى كه از فرمان او سرپيچى كند ، و دومى ، سختى مجازات و پذيرفته نشدن بهانه او ، در نزد امام ( ع ) . پس از اين كه وظايف لازم آنها را گوشزد كرد ، به آنها دستور داده است كه آن گفته و پند را از وى و ديگر فرمانروايان دادگر بپذيرند ، و از جانب خود ، نيز ، اطاعت و فرمانبردارى و انجام آنچه را كه بدان مأمور شدهاند و باعث مىشود كه خداوند بدان وسيله كارهاى آنها را اصلاح كند ، به زيردستان خود منتقل سازند . توفيق از جانب خداست .
[ 219 ]