مطلب دوم : به اصلاح رفتار خود با مردم توصيه كرده است .
به فرزندش امر فرموده است تا خويش را ملاك سنجش بين خود و ديگران قرار دهد . جهت اين كه امام ( ع ) لفظ « ميزان » را براى فرزندش استعاره آورده است ، اين است كه وى همچون ترازو ، بين خود و ديگران عادلانه رفتار كند . سپس جهات عدالت و برابرى كه امر فرموده است ، ميزان را بر اساس آنها قرار دهد ، شرح داده است ،
بعضى از آن جهات امور مثبت و برخى منفىاند .
اوّل : براى ديگران آنچه را بپسندد كه براى خود مىپسندد ، و بر ديگران نپسندد آنچه را كه بر خود نمىپسندد و در حديث مرفوعى آمده است : ايمان بندهاى كامل نمىشود تا اين كه براى برادرش بپسندد آنچه را كه بر خود مىپسندد ، و بر او نپسندد آنچه را كه بر خود نمىپسندد . و راز حديث اين است
[ 41 ]
كه اين كار از كمال فضيلت عدالت است عدالتى كه باعث كمال ايمان مىشود .
دوم : بر كسى ستم نكند همان طور كه مايل نيست كسى بر او ستم كند ، تا از دو صفت ناپسند ستمكارى و ستم پذيرى در امان بماند .
سوم : بر ديگران نيكى كند چنان كه دوست دارد به او نيكى كنند . صفت احسان فضيلتى تحت الشّعاع عفّت است .
چهارم : از خود ناپسند بداند آنچه را كه از ديگران ناپسند و زشت مىشمارد ، پس از همه موارد نهى الهى متنفّر باشد كه اين از لوازم جوانمردى است . از اين رو وقتى كه از احنف راجع به جوانمردى پرسيدند ، گفت : جوانمردى آن است كه زشت بدانى از خود آنچه را كه زشت مىشمارى از ديگران .
پنجم : از سوى مردم بپسندد آنچه را كه از جانب خود بر آنان مىپسندد ،
يعنى هر چه را كه شايسته مىبيند نسبت به ديگران از خوب و بد انجام دهد ،
شايسته است مثل آن را از ايشان براى خود بپذيرد ، در اين عبارت هشدارى است بر اين كه روا نيست كار بد انجام دهد به دليل فقدان لازم كه عبارت از رضايت مردم بر بدى باشد .
ششم : چيزى را كه نمىداند نگويد هر چند كه دانستههايش اندك است ،
و فرمود : هر چند دانستههايش اندك است ، زيرا كمى دانش براى بعضى از مردم گاهى انگيزه مىشود كه ندانسته سخن بگويند تا مبادا ديگران به آنان نسبت نادانى دهند ، در نتيجه هم خود گمراه مىشوند و هم ديگران را به گمراهى مىكشند ، چنان كه خداوند بزرگ فرموده است : وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِى اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كتابٍ مُنيرٍ [ 11 ] .
[ 11 ] سوره لقمان ( 31 ) آيه ( 20 ) يعنى : بعضى از مردم بدون علم و هدايت و كتابى نوربخش در ذات خدا مجادله مىكنند .
[ 42 ]
هفتم : آنچه درباره خود نمىپسندد ، درباره ديگرى نگويد ، مانند عيبجوئيها و گفتن القاب زشت و هر سخن كه باعث رنجش شود .
هشتم : به او هشدار داده است تا خودخواهى را رها كند ، به اين دليل كه آن خلاف حقّ است . چون حق عبارت است از حركت در راه خدا با داشتن مكارم اخلاق ، و خودخواهى از جمله اخلاق پست و نارواست ، خودخواهى نقطه مقابل حق است مانند هر پستى كه ضدّ فضيلت است و هم به دليل اين كه خودخواهى آفت انديشه و عقول است ، زيرا آن از بزرگترين بيماريهاى خرد و آفتهاى نابود كننده عقل است ، همان طورى كه پيامبر ( ص ) اشاره فرموده است : « سه چيز باعث هلاكت است تا اين كه فرمود : خودبينى انسان » .
نهم : در كسب خود تلاش و كوشش كند . يعنى سزاوار است در كسب طاعت بكوشد و بعضى گفتهاند . مقصود از كدح به دست آوردن مال است و اينكه شايسته است آن را در راه خدا انفاق كند .
دهم : هنگامى كه پروردگار او را به سوى كمال و رشد هدايت مىفرمايد خاشعترين فرد نسبت به پروردگار خود باشد ، توضيح آن كه هدايت به رشد و كمال ، همان آگاهى از مسير حق تعالى است در تمام آنچه كه او از مكارم اخلاق مهيا ساخته است و آگاهى از راهى كه رفتن از آن راه انسان را به خدا مىرساند مستلزم توجه به جلال و بزرگى اوست و آنجاست كه تواضع و خشوع واقعى و خشيت كامل حاصل مىشود به دليل آيه مباركه اِنَّما يَخْشَ اللَّهُ مِنْ عِبادِهِ العُلماء [ 12 ] .
[ 12 ] سوره فاطر ( 35 ) آيه ( 28 ) يعنى : از بندگان خدا تنها دانشمندان از او ترس و خشيت دارند .
[ 43 ]