عبارت امام ( ع ) : فانّ اللَّه . . . بالمرصاد ،
بيان ضرورت پيامد مذكور است ،
توضيح آن كه خداى سبحان هرگاه دعاى ستمديده را بشنود و بر كار ستمگر اطلاع يابد ، در صورتى كه زمينه تغيير نعمت فراهم باشد ، زود نعمتش را دگرگون مىسازد .
دهم : امام ( ع ) او را مأمور ساخته است كه بهترين كارها در نزد او كارى باشد كه به اعتدال در راه حق از دو طرف افراط و تفريط نزديكتر باشد و از همه امور بيشتر شامل عدالت بوده ، و نسبت به جلب رضاى مردم ، جامعتر باشد ، زيرا عدالت گاهى به نحوى است كه شامل حال توده مردم نمىگردد ، بلكه تنها
[ 243 ]
خوشنودى خواص را همراه دارد .
امام ( ع ) به دو جهت ، ضرورت عدالت همگانى را براى مردم ، و دل به دست آوردن و در پى خوشنودى آنها بودن را توجه داده است :
يكى آن كه در برابر خشم توده ، به دليل زيادى جمعيتشان ، خوشحالى خواص به دليل كمى جمعيتشان نمىتواند مقاومت كند ، بلكه اكثريت به او خواهند تاخت و رضايت خواص به هنگام خشم توده مردم سودى به حال او نخواهد داشت ، و اين خود باعث سستى و ناتوانى دين مىگردد . اما خشم خواص موقعى كه توده مردم راضى باشند ، قابل چشمپوشى و گذشت است ،
بنابر اين رضايت توده مردم مهمتر است . دوم اين كه امام ( ع ) خواصّ را با صفات نكوهيده معرّفى كرده كه خود باعث كم اهميّت دادن به آنها نسبت به توده مردم است ، و توصيف توده به صفات پسنديده ، دليل بر توجّه بيشتر به آنهاست . امّا صفات خواصّ :
1 پر هزينه بودن آنها براى حاكم در موقع رفاه ، از جهت زحمتى كه به خاطر آنها به دوش حاكم مىافتد ، نه توده مردم .
2 كم فايده بودن آنها موقع گرفتارى حاكم ، به جهت علاقمندى آنها به دنيا و حفظ موقعيّتى كه دارند .
3 به هنگام انصاف و عدالت ناراضىتر بودنشان ، به دليل آزمندى بيشتر آنها در دنيا نسبت به توده مردم .
4 به هنگام درخواست پافشارترند ، زيرا آنها وقتى كه نياز به درخواستى داشته باشند ، جرأت بيشترى نسبت به حاكم داشته ، و بيش از مردم عادى ، در نزد او خودنمايى و در گوش او زمزمه مىكنند .
5 آنان به هنگام بخشش از طرف حاكم كم سپاستر هستند ، به دليل اينكه معتقدند آنها از توده مردم حق بيشترى دارند ، و به آنچه مىدهند سزاوارترند ، و
[ 244 ]
اعتقاد دارند كه حاكم به آنها نياز دارد و از آنها مىترسد .
6 اگر والى چيزى به آنها ندهد ، ديرتر از توده مردم ، عذر حاكم را پذيرايند : يعنى اين كه اگر حاكم در كارى از آنها معذرت خواهى كند ، آنها كم گذشتترند ، به اين اعتقاد كه آنها از ديگران برترند و دادن حقوق بر آنها واجب و لازم و حق آنهاست .
7 آنان به هنگام سختيهاى روزگار ، كم صبرترند ، به خاطر عادتى كه به رفاه و آسايش دارند ، و نسبت به آنچه از مال دنيا در دست دارند ناراضى و بىتابند .
اما ويژگيهاى توده مردم :
1 آنان ستون دينند ، لفظ عمود ( ستون ) را به اعتبار برپايى دين به وجود آنها مانند استوارى خانه به ستون ، استعاره از توده مردم آورده است .
2 توده مردم ، همان توده مسلمانانند ، زيرا آنها هستند كه اكثريّت جامعه را تشكيل مىدهند .
3 آنان به دليل زيادى جمعيّت ، نيرويى در برابر دشمنانند ، و نيز از آنرو كه هم ايشان در آن زمان اهل كارزار بودند .
و اين ويژگيها براى هر دو دسته ، خود انگيزهاى براى جلب محبّت توده مردم ، و مقدم داشتن آنها بر جلب نظر خواص است ، و به همين دليل امام ( ع ) او را مأمور به همراهى و همدلى با توده مردم فرموده است .
يازدهم : امام ( ع ) دستور داده است بر اين كه ، دورترين و دشمنترين فرد رعيّت در نزد او ، كسانى باشند كه بيشتر در پى عيبجويى ديگرانند ، و بر ضرورت اين مطلب با اين عبارت : فانّ فى النّاس . . . سترها هشدار داده است . و چون فرمانروا از هر كسى سزاوارتر به عيبپوشى مردم است ، پس نبايد عيبهاى پوشيده مردم را برملا كند ، و اين هم ممكن نيست مگر با از بين بردن سخنچينان و دور
[ 245 ]
داشتن آنها از خود ، و ديگر آن كه عيبهاى ظاهرى مردم نه معايب پنهانى را بايد از بين ببرد ، و اين مطلب را از راه عيبپوشى در حدّ توان ، مورد تأكيد قرار داده است ، زيرا هر نوع عيبى به منزله ناموس است ، و براى تشويق به اين كار ،
توجّه به پيآمد آن عمل داده است كه خداوند عيبهايش را كه او دوست دارد از مردم پنهان بدارد ، در مقابل پنهان داشتن گناهان و معايب مردم ، مخفى مىدارد .
دوازدهم : به او دستور داده است تا هر نوع كينه و رنجش قلبى خود را از مردم به دليل اين كه اينها از اخلاق رذيله است ، از خود دور كرده ، و وسايل آن را از قبيل باور داشتن سخنچينى و پذيرفتن سخنچينان ، از بين ببرد .
سيزدهم : مبادا هر سخن مبهم و بىدليل را باور كند ، و از باور داشتن عجولانه سخن سخنچينان وى را منع كرده و به وسيله قياس مضمرى بر اين مطلب توجه داده است كه صغراى آن عبارت « فانّ الساعى . . . الناصحين » است و دليل فريبكارى آنان ، ايجاد كينه توزيها و عداوتهاى ميان مردم و گسترش فحشا و فساد روى زمين است . و كبراى مقدّر قياس چنين است : و هر كه فريبكار باشد ، نبايد مورد توجه قرار گيرد .
چهاردهم : وى را از طرف مشورت قرار دادن سه دسته نهى فرموده است :
تنگ نظر ، ترسو و حريص ، و به دليل پيامد بد ، مشورت كردن با هر كدام از اين سه گروه به وسيله قياس مضمرى اشاره فرموده است كه صغراى قياس اول ، عبارت :
يعدل بك . . . الفقر است . توضيح آن كه شخص تنگ نظر ، جز بر آنچه كه در نظر وى مصلحت دارد ، يعنى تنگ نظرى و آنچه لازمه آن از قبيل ترساندن از بيچارگى است ، رأى نمىدهد ، و اين خود باعث دور داشتن شخص مشورت كننده از كار خير است .
صغراى قياس دوم ، جمله : ليضعّفك عن الامور است ، زيرا شخص ترسو نظر نمىدهد مگر به لزوم حفظ نفس و ترس از دشمن كه در نظر او مصلحت
[ 246 ]
همين است ، و تمام اينها باعث سستى از نبرد و ضعف در ايستادگى در برابر دشمن مىگردد .
صغراى قياس سوم : جمله : يزيّن لك الشره بالجور است ، توضيح آن كه مصلحت از نظر آدم حريص ، جمع آورى مال و نگهدارى آن است ، و اين خود باعث تجاوز از طريق ارزشمند عدالت و انصاف است .
كبراى مقدّر در هر سه قياس چنين است : هر كس چنان باشد مشورت خواهى از او روا نيست .
آنگاه با قياس مضمر ديگرى وى را از هر سه گروه بر حذر داشته است ، كه با صغراى آن اشاره به ريشه صفات ناپسند هر سه دسته ، يعنى تنگ نظرى ، ترس و حرص نموده تا آنها را بشناسد و در نتيجه از صاحبان آنها دورى كند ، يادآور شده است كه آنها غريزههايى يعنى خويهاى گوناگون هستند كه از يك ريشه نشأت گرفته و عايد نفس مىشوند و به سرانجامى مىرسند كه همانا بدگمانى به خداست . توضيح آن كه ريشه سوء ظن به خدا ، ناآشنايى با خداست زيرا كسى كه ناآگاه است خدا را از جهتى كه او بسيار بخشنده و دهنده همه نيكيها به كسى است كه از راه اطاعت فرمان او قابليت يافته است ، نمىشناسد و در نتيجه به خدا بدگمان است ، و اين كه خداوند چيزى را كه بنده بذل و بخشش كرده ، جبران نمىكند ، بنابر اين با جلوه دادن تنگدستى او را از بذل و بخشش باز مىدارد ، و با خوى پست تنگنظرى همسو مىسازد ، و همچنين شخص ترسو خدا را از نظر لطف و عنايتى كه به هستى بندگان خود دارد ، نشناخته ، و نسبت به راز مقدّرات او ناآگاه است ، بنابر اين به خدا بدگمان است و او را نگهدار خود از نابودى نمىداند ، و نگران مرگ است و اين حالت وى را از اقدام به جنگ و امثال آن باز مىدارد كه اين خود لازمه خوى ناپسند ترس است و همچنين حريص خدا را از دو جنبه ياد شده نشناخته و نسبت به او بدگمان است و عقيده دارد كه اگر
[ 247 ]
حرص ناپسند را پيشه خود نسازد خداوند او را بدانچه مورد علاقه اوست و نسبت به آن حرص مىورزد نمىرساند در نتيجه او را وادار به حرص و آز مىگرداند و نفس آدمى چنين است .
پس اين سه دسته اخلاق ناپسند ، به همان ريشه سوء ظن كه امام ( ع ) فرمود منتهى مىشوند .
پانزدهم : چون از جمله كارهاى خوب انتخاب وزيران و دستياران است از اينرو امام ( ع ) هشدار داده است ، هم نسبت به كسانى كه شايستگى براى انتخاب ندارند و هم نسبت به كسانى كه شايستهاند تا توجه و تمايل به انتخاب آنها بشود . غير شايستگان همان كسانى هستند كه پيش از وى وزير و شريك جرم حاكمان فاسد و شرور بودند و او را از اين كه چنين افرادى را از نديمان و خواص خود قرار دهد ، نهى كرده است ، و هم به وسيله قياس مضمرى كه صغرايش عبارت : فانّهم . . . الخلف است او را برحذر داشته و كبراى مقدّر قياس چنين است : و هر كسى كه چنان باشد او را نديم خود قرار مده .