مقصد چهارم : او را مأمور به توجّه و درك وصيّت خود كرده
و به بخشى از صفات و افعال خداى متعال كه در اسناد و ارتباط آنها به يك مبدأ ، احتمال تضاد و دوگانگى مىرود متوجّه ساخته ، و اشاره فرموده است كه با توجه بر اين كه مبدأ همه آنها يكى است ، تضادّى با هم ندارند . امّا آن صفات از اين قرار است ، قادر بر ميراندن است و قدرت دارد كه بميراند پس همو قادر بر حيات است و توانايى دارد كه زنده كند از آن جهت كه عوامل مرگ و زندگى به او منتهى مىشود . و همچنين آفريدگار همان است كه مىميراند ، زيرا فاعل آفرينش همان است كه مرگ را مقدّر فرموده و اسباب آفرينش و مرگ به دست اوست ، بر اين دو جهت آيه مباركه اشاره دارد يُحْيى و يُميتُ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ اَبائكُمْ الاوّلينَ [ 7 ] زنده مىكند و مىميراند از آن جهت كه او آغازگر فعل زنده كردن و ميراندن است و به لحاظ اين كه او پروردگار على الاطلاق و نخستين مالك آنهاست ، و همچنين فانى كننده
[ 7 ] سوره دخان ( 44 ) آيه ( 8 ) يعنى : او پروردگار شما و نياكان اوليه شماست كه زنده مىكند و مىميراند .
[ 28 ]
و هم دوباره زنده كننده است ، و گرفتارى و عافيت به دست اوست از آنجهت كه تمام عوامل و اسباب فنا ، بازگشت ، گرفتارى و عافيت به او مىانجامد . قبلا روشن شد كه تمام اين امور اعتبارات عقلى است كه از راه مقايسه ذات واجب تعالى با مخلوقات و آثارش همان طور كه در خطبه اوّل نهج البلاغه بررسى كرديم عقل آنها را به ذات مقدس حق مرتبط مىسازد امّا افعال حق تعالى چنين است كه آنگاه كه اراده آفرينش دنيا را كرد ، آفرينش و استقرار هستى آن جز بدين نحو كه خداوند آن را آفريد ، امكان نداشت ، يعنى افاضه آنچه كه در حق بعضى از بندگان نعمت شمرده مىشود ، مانند ثروت و تندرستى و امثال اينها ، و يا در حق بعضى ديگر گرفتارى محسوب مىشود از قبيل تهيدستى و بيمارى . هر چند كه نعمتها نيز نوعى گرفتارى هستند . چنانكه خداوند متعال فرموده است : وَ نَبْلُوَكُمْ بِالشَّرِ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ اِلَيْنا تُرْجَعُونَ [ 8 ] ضرورت پاداش در عالم معاد ، براى افراد گرفتار و نيز افراد برخوردار از نعمت ، مطابق فرمانبردارى و نافرمانيشان در حال نعمت و گرفتارى ، و همچنين آفرينش آنها بر طبق مشيّت حق ، از جمله مسائلى است كه فلسفه آن بر ما روشن نيست .
البتّه در اصول و قوانين حكمت ثابت شده است كه مقصود بالذّات از عنايت حقّ تعالى تنها خير است و امّا شرهايى كه در عالم هستى وجود دارد ،
بالعرض موجودند ، به طورى كه جداسازى و تهى كردن خير از شرّ امكان ندارد . و چون در جهان هستى غلبه با خير است و شرّ در اقليّت و همراه خير است ،
نمىشود خير زياد را به خاطر آنها ترك كرد ، زيرا ترك خير كثير به خاطر شرّ قليل ،
خود در برابر جود و حكمت شرّ كثير است ، و اين است معناى عبارت امام عليه السلام كه فرمود : زيرا دنيا جز بر امورى كه خداوند مقرّر داشته ، استقرار و
[ 8 ] سوره انبياء ( 21 ) آيه ( 35 ) يعنى : شما را براى آزمودن گرفتار بد و خوب مىسازيم و شما به سوى ما بازگشت داريد .
[ 29 ]
ثبات نيافته است و ما آن امور را چه آنها كه خير و يا شر بودنشان بر ما معلوم است و چه آنها كه معلوم نيست برشمرديم يعنى آفرينش دنيا ممكن نبوده است ،
مگر بر منوالى كه هست با همان خيرى كه مقصود با لذّات است و شرّى كه مقصود بالعرض است ، و ضرورت كيفر اشخاص به خاطر گناهانى كه مرتكب مىشوند در عالم قيامت ، گناهان همان شرّها است به طورى كه در جاى خود ثابت شده است كه ملازم با همان صورتهاى مادّى و صفات پست در دنيا هستند .
و عبارت امام ( ع ) : فان أشكل تا آخر : يعنى اگر در يافتن رازى از اسرار قدر بر تو مشكل شد ، و حكمت آن بر تو مخفى ماند ، نبايد تصور كنى كه آن خالى از حكمت است ، بلكه آن را بر نادانى خود حمل كن زيرا تو در آغاز آفرينش خود نادان بودى سپس دانا شدى ، چنان كه خداى متعال فرموده است :
وَ اللَّهُ اَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ اُمِّهاتِكُمْ لا تَعْلَمونَ شيئاً [ 9 ] .
كلمه اوّل : منصوب است چون ظرف است ، و جاهلا منصوب است بنابر آن كه حال مىباشد . و اوّل به صورت مرفوع به عنوان مبتدا و جاهل هم مرفوع و خبر مبتدا ، نيز نقل شده است .
سپس او را متوجّه امور زيادى كرده است كه در آغاز نسبت به آنها جاهل بوده و بعد آنها را درك كرده است تا وى امورى را كه حكمت آن را هنوز دريافت نكرده است همانند آنها قرار دهد . [ يعنى روزى حكمت اين امور را هم درك خواهد كرد ] .
و بعد به او فرمان داده كه به خدا توكّل كند و در كارهايش به او پناه ببرد ، و بندگى او را به جا آورد و توجه قلبى و دلبستگىاش به او باشد زيرا او
[ 9 ] سوره نحل ( 16 ) آيه ( 78 ) يعنى : خداوند شما را از مادرانتان متولد ساخت در حالى كه چيزى نمىدانستيد .
[ 30 ]
شايستهترين و سزاوارترين وجود بدان امور است .