پنجم : او را از گول خوردن به دليل دلبستگى اهل دنيا به دنيا و خصومت و ستيز بر سر دنيا ، منع كرده است
و هشدار داده است او را كه سزاوار نيست او چنين گول و فريبى بخورد . اين مطالب به صورت قياسات مضمر آمده است :
عبارت : فقد نبّأك اللّه ، تا : عنها ، صغراى قياس اوّل است ، مثل قول خداى تعالى :
وَ مَا الحَيوةُ الدُّنيا الاّ لَعبٌ و لَهْوٌ [ 25 ] كه در چند مورد از قرآن مجيد آمده است و قول خداى متعال : اِنَّما مَثَلُ الحَيواةِ الدُّنيا كَماءٍ اَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ [ 26 ] .
و گفته امام عليه السلام « و نعت لك نفسها » يعنى : دنيا خود را براى تو معرّفى كرده است صغراى قياس دوم است ، و به صيغه مذكر نعت نيز نقل كردهاند ، به اين معنى كه خداوند دنيا را براى او معرّفى كرده است ، و معناى توصيف دنيا خودش را ، همان تعريف به زبان حال است ، با اين بيان كه آنجا محلّ غم و اندوهها و گرفتارى و بيماريهاى و سراى هر مصيبت و منزلگاه هر شرّ و فتنه است .
و گفتار امام ( ع ) : و انّما اهلها تا آخر ، صغراى قياس سوم است .
كبراى مقدّر در قياس اوّل چنين است : و هر كس را كه خداى متعال از آن اين چنين خبر دهد شايسته نيست فريب او را بخورند . تقدير كبراى قياس دوم اين طور است : و هر كسى كه خود را چنين معرّفى كند نبايد گول او را خورد . و تقدير كبرا در قياس سوّم اين است : و هر كس چنان باشد سزاوار نيست كه فريب عمل او را بخورند .
[ 25 ] سوره انعام ( 6 ) آيه ( 32 ) يعنى : زندگى دنيا جز بازيچه كودكان و هوسرانى بىخردان چيزى نيست .
[ 26 ] سوره يونس ( 10 ) آيه ( 24 ) يعنى : براستى زندگانى دنيا مانند آبى است كه از آسمانها فرو فرستاديم .
[ 60 ]
بدان كه امام ( ع ) در اين دو مثل به تقسيم بندى مردم دنيا اشاره فرموده است كه آنها به لحاظ قواى غضب و شهوت و پيروى از آن دو به دو دسته تقسيم مىشوند : يعنى بعضى از مردم دنيا از قوه غضب خود پيروى مىكنند و به خواست آن جامه عمل مىپوشانند ، و بعضى ديگر از قوه شهوت خود پيروى مىنمايند او را لجام گسيخته به حال خود رها كنند و از هدف خلقت خود غفلت ورزند ، و براى دسته اوّل به سگان پارس كننده و درندگان در پى طعمه ،
مثل زده است و به مطابقت مثل به مورد تشبيه ، وسيله جمله : يهرّ فرياد مىكند تا كلمه : صغيرها كوچكشان اشاره فرموده است . و صفت فرياد برآوردن ،
استعاره است براى درآويختن مردم دنيا با يكديگر بر سر دنيا ، و همچنين لفظ :
اكل ( خوردن ) كنايه از غلبه بعضى بر بعضى ديگر است . و براى دسته دوم ، به چهارپايان مثل زده است به لحاظ غفلت آنها همچون چهارپايان از هدف اصلى ، آنگاه اينان دسته دوم را بر دو قسم تقسيم كرده است : بسته و رها و لفظ ، معقّله ( بسته ) را عاريه آورده است از كسانى كه به ظاهر امور شرع و امام عادل تمسّك جستهاند ، پس وى آنان را پايبند به ديانت فرموده و بدين وسيله از رها گذاشتن در پيروى از خواستهاى نفس و فرو رفتن در آنها مانع شده است ،
هر چند خود آنان اسرار شريعت را ندانستهاند ، بنابر اين ، آنان در حقيقت همانند گوسفندانى هستند كه چراننده ، آنها را بسته است . و به وسيله كلمه : مهملة ( رها ) اشاره كرده است به كسانى كه در پيروى از خواستهايشان ، رهايند و از فرمان امام خود بيرون رفته ، به اوامر او پاى بند نشدهاند پس آنان همچون چهارپايانى رها و بىلجامند . و به وجه شبه با اين عبارت اشاره كرده است :
كسانى كه خودشان را گم كردهاند . . . تا آخر . و احتمال دارد مقصود از عقول ،
همان عقل جمع عقال باشد ، پس ضمّه اشباع شده ، قلب به واو شده است به پيروى از كلمه مجهولها . و احتمال دارد كه مقصود از آن « جمع عقل » به معنى
[ 61 ]
پناهگاه باشد ، يعنى اين كه خواستهاى نفسانى ، آن كسانى را كه به دنيا پناه ببرند و آن را پيشواى خود قرار دهند ، تباه مىسازد .
وجه تطبيق اين مثل آن است كه اين دسته از مردم در سود نجستن از عقلها و اعتمادشان به خواستهاى ناهنجار و سرگرمى آنها به تمايلات دنيوى ،
در حالى كه پى اخلاق ناپسند و آلودگيهاى هوى و هوس هستند ، پيشوايى ندارند تا آنها را بر اطاعت خدا ، در راه هدايت به مكارم اخلاق رهنمود باشد ، آنان مانند چهارپايان رها شدهاى هستند كه فاقد عقلند و سر به بيابان مىگذارند در حالى كه افسار گسسته و حيران در بيابان وحشتناكى سرگردانند بدون آن كه شبانى باشد تا از آنها مراقبت كند و آنها را به چراگاه ببرد و بعضى گفتهاند : سروح آفة ، صحيح است ، يعنى آفتى را چريده است كه از امكان بهره بردارى خارج شده است و اين روايت بدرستى و حقيقت نزديكتر است .
مقصود از راههاى نابينايى ، راههاى نادانى و روشهاى باطل است كه هيچ كس در آنها راه به جايى نمىبرد ، همان طورى كه نابينا راه را نمىيابد . در سخنان امام سلوك اهل دنيا به دنيا ، نسبت داده شده است ، از آن جهت كه دنيا باعث فريب و غفلت آنان از آيندهشان مىگردد .
و همچنين عبارت چشمهايشان را از ديدن نشانه هدايت پوشانده است ، يعنى ديدگان عقلشان را از جايگاههاى هدايت كه همان نشانههاى خداوند و منزلگاههاى حركت به سوى خداست ، پوشانده است . و سرگردان ماندن آنها در دنيا اشاره است به گمراهى ايشان از راههاى حقّ . و كلمه غرق شدن را به اعتبار تسلّط نعمتهاى دنيا بر عقول مردم و در اختيار گرفتن آنان ،
استعاره آورده است ، همان طورى كه آب بر شخص غرق شده تسلّط مىيابد .
همچنين عبارت : آن را پروردگار خود قرار دادهاند استعاره است به اعتبار خدمت مردم به دنيا ، پس دنيا با آنان بازى مىكند ، چون آنان بندگان او هستند ، و آنها با
[ 62 ]
دنيا بازى مىكنند ، زيرا بدون اين كه سودى ببرند سرگرم آن هستند ، و آنچه را كه شايستهتر به انجام است ، ترك كردهاند ، و ماوراى دنيا ( رستاخيز ) را كه به خاطر آن آفريده شدهاند فراموش كردهاند .