شرح
مىگويم ( ابن ميثم ) : بنا به روايتى ، اين نامه بيش از اين آمده است ، و آغاز آن چنين است : « از بنده خدا على ، امير مؤمنان ، به ناخلف فرزند ناخلف ،
عمرو بن عاص ، دشنامگوى حضرت محمّد و خاندان او ، هم در زمان جاهليّت و هم در اسلام ، درود بر پيروان هدايت ، امّا بعد ، تو مردانگى خود را به خاطر مردى تبهكار پرده دريده از دست دادى ، مردى كه در محفلش به شخص بزرگوار توهين مىكند و در اثر معاشرتش ، شخص بردبار را به نادانى مىكشد ، پس قلب تو پيرو قلب او گشته است چنان كه باطن و سرشت تو هم سرشت اوست . در نتيجه ديندارى ، امانتدارى ، دنيا و آخرتت را به باد داد و خداوند از باطن تو آگاه است .
پس تو هم چون گرگى كه به دنبال شير حركت مىكند ، به هنگام تاريكى شب از او مىخواهد پايمالش نكند . تو چگونه از دست مقدّرات خلاص مىشوى ، در صورتى كه اگر در پى حق بودى ، به آنچه آرزو داشتى مىرسيدى ، و حقّ خود ،
راهنماى كسى است كه به آن پايبند باشد . و اگر خداوند مرا بر تو و پسر [ هند ] جگر خوار پيروز گرداند ، شما را به كسانى ملحق سازم كه خداوند آنها را در حال جهل و گمراهى قريش در زمان پيامبر خدا ( ص ) هلاك كرد ، و اگر شما مرا مغلوب ساختيد و يا پس از من مانديد ، خداوند شما را كفايت كند ، و انتقام و كيفر خاصّ او شما را بس است . » .
نامه بر محور سرزنش عمرو ، به سبب پيروى او از معاويّه در راه باطل و متنفّر ساختن او از آن حالتى كه دارد و مورد تهديد قرار دادن آنان به خاطر اين كار است . معناى قرار دادن عمرو ، دين خود را تابع دنياى معاويّه آن است كه وى دين خود را در راه رضاى معاويّه هر طور كه او در راه رسيدن به دنيايش بخواهد ،
صرف مىكند ، چنان كه قبلا ، به فروختن او دين خود را به طمع رياست مصر ، در مصاف با على ( ع ) اشاره كرديم . آنگاه امام ( ع ) ، معاويّه را به داشتن چهار صفت و با اظهار نهايت بيزارى از او ، نكوهش كرده است : يكى آن كه : گمراهى آشكار
[ 140 ]
و انحراف معاويّه از راه خدا واضحتر از آن است كه نيازى به توضيح داشته باشد .
دوم : پرده دريده بودن معاويه ، اين مطلب مشهور است كه معاويّه خود پرده دين خدا را دريده و نسبت به دين خدا بىاعتنا و بىبند و بار بود ، شبنشينى و همنشينانى در بيهودگى و هرزهگرى و باده گسارى و آوازه خوانى داشت ، البتّه در زمان عمر ، از ترس او ، اين كارها را پنهان مىداشت ، تنها جامه ابريشمى و حرير مىپوشيد و از ظروف طلا و نقره استفاده مىكرد ، امّا در زمان عثمان ،
بىشرمى را به نهايت رساند ، موقعى كه در برابر حضرت على ( ع ) قيام كرد به خاطر احتياج به گمراه سازى و فريب مردم به وسيله تظاهر به ديندارى ، ابهّت و وقارى تصنّعا به خود گرفت .
سوم : در مجلس خود شخص بزرگوار را به زشتى و پستى مىكشاند ،
توضيح اين كه ، كريم كسى است كه خويشتندار باشد و خود را از پستيهايى كه باعث بىآبرويى است بركنار دارد ، در صورتى كه مجلس معاويّه پر از افراد بنى اميّه و آكنده از زشتيهاى آنها بود ، و همنشينى هر شخص بزرگوار با آنها باعث ارتباط آن نيكنام با آنها و اختلاطش بدانها بود ، و اين خود سبب پستى و بدنامى او مىشد .
چهارم : معاويه در مصاحبتها ، هر شخص بردبار را به گمراهى مىكشانيد ،
توضيح آن كه رسم او و همه بنى اميه ناسزا گويى به بنىهاشم و تهمت زدن بدانها و نام بردن از اسلام ، و نيش زدن به آن بود ، هر چند كه در ظاهر خودشان را وابسته به اسلام مىدانستند ، امّا اين خود از جمله چيزهايى بود كه انسان بردبار را ناراحت مىكرد و انديشه او را به هنگام آميزش با آنان و شنيدن سخنان آنها ،
متزلزل مىگرداند و به تيرگى و بىخردى مىكشاند .
اين سخن امام ، كه عمرو عاص از روش معاويّه پيروى مىكند ، كنايه از ،
[ 141 ]
متابعت او از كارهاى معاويّه است . و عبارت : « و طلبت فضله » : ( در پى بخشش او بودى ) ، اشاره دارد به هدف عمرو عاص از پيروى معاويّه ، امام ( ع ) پيروى او از معاويّه را تشبيه به پيروى سگ از شير كرده است تا او را تحقير كند و از عملش متنّفر سازد و به وجه شبه در عبارت : « يلوذ . . . فريسته » « چشم طمع دارد . . .
طعمهاش » اشاره كرده و منظورش اين است كه پيروى عمرو عاص از معاويّه از روى پستى و بىارزشى و دون همّتى و به خاطر آنست كه طمع دارد معاويّه از پسمانده مالش چيزى به او ببخشد . و اين چشمداشت از وى مثل پيروى سگ از شير است ، و اين تشبيه نهايت نفرت و زشتى كار را به عمرو اگر او شخصيتى داشت مىرساند . آنگاه عمرو را از پيامدهاى اين پيروى آگاه ساخته با اين عبارت : دنيا و آخرتت را به باد دادى ، مقصود امام ( ع ) از دنياى عمرو ، آن چيزهاييست كه به وسيله آنها مىتوانست به زندگى خود ادامه دهد از قبيل روزى و بخشش حلال به نحوى كه با آرامش خاطر ، به دور از جنگهايى كه در صفين با آنها مواجه شد و بدون ترس و بيمهايى كه در نتيجه همراهى با معاويّه دچار آنها شد ، از آنها بهرهمند شود ، و همينها حقيقت دنيايىاند ، زيرا هدف از دنيا كاميابى و بهرهبردارى است و عمرو به هيچ كدام از اينها دست نيافت ، و امّا به باد رفتن آخرتش كه روشن و آشكار است . مقصود از اين سخن امام ( ع ) : « و لو بالحقّ اخذت . . . طلبت » اگر به حق چنگ مىزدى . . . مىخواستى جذب عمرو عاص به جانب حق و تشويق اوست در ياد آورى آنچه لازمه حق است و دست يافتن وى به خواستههاى خود از دنيا و آخرت بديهى است كه اگر عمرو عاص همراه حق بود به دنياى خود به طور كامل و به درجات عالى آخرت مىرسيد .