شرح
اين مرد [ ضرار ] از اصحاب امام ( ع ) بود . وقتى كه پس از شهادت آن حضرت بر معاويه وارد شد ، معاويه به او گفت : على را براى من توصيف كن . او گفت : مرا از اين كار معاف بدار . معاويه گفت : به خدا سوگند كه بايد اين كار را بكنى ، اين بود كه ضرار اين مطالب را گفت ، معاويه به قدرى گريست كه ريشش از اشك چشم تر شد .
على ( ع ) دنيا را به صورت زنى مىديد كه خود را آراسته و طورى خود را بر او عرضه مىكند تا به وصالش برسد در حالى كه براى وى [ على ( ع ) ] ناخوشايند بود . پس امام ( ع ) خطاب به او ، چنين مىگفت : و اليك : از اسماء افعال است يعنى : دور شو ، و عنّى متعلّق به چيزى است كه معناى فعل را دارد . و استفهام امام ( ع ) در عبارت : آيا خود را به من مىنمايانى ، و خواهان من هستى ؟ استفهام انكارى و نيز نوعى بىارزش ساختن دنيا و دور شمردن موافقت خود با خواسته آن است .