آنگاه به وسيله عبارت : و انّما يؤتى خراب الارض . . . اهلها
( ويرانى يك سر زمين در گرو تنگدستى مردم آن است ) به جهت ويرانى كشور توجّه داده است ، و هم چنين در عبارت : ( و انّما يعوز . . . العبر ) توجّه به همين علّت خرابى مملكت دارد ، كه خود از سه بخش تشكيل شده است :
1 توجه حكمرانان بر جمع آورى مال و ثروت .
2 بدگمانى آنها بر اين كه در پست خود نمىمانند .
3 استفاده نكردن آنها از دگرگونى زمان ، به دليل كم توجهيشان بر اين مسئله .
بديهى است وقتى كه اين ويژگيها در فرمانروايى جمع شد ، انگيزهاى براى
[ 279 ]
جمع آورى ثروت و كوتاهى او نسبت به رعيت و در نتيجه باعث تنگدستى و فقر مردم مىگردد ، و آن هم ويرانى سرزمين و از بين رفتن عمران و آبادى كشور را در پى مىآورد .
دسته پنجم : منشيان است ، امام ( ع ) اوامرى به شرح زير درباره آنان صادر فرموده است :
اول آن كه بهترين فرد آنها را به كار بگمارد ، و منظور از بهترين در اينجا كسى است كه با تقوا باشد و به بهترين وجهى از عهده كار برآيد .
دوم اين كه نامهها و اسرار حكومتى و تمام امور سرنوشت ساز را به كسى بسپار كه جامع صفات پسنديده است ، و شما بارها با اين صفات پسنديده و اصول اخلاقى آشنا شدهايد . آن صفات عبارتند از آگاهى به روشهاى خيرانديشى و آشنايى با قرار دادن هر چيزى در جاى خود ، علاوه بر اينها پاكدامنى ، شجاعت ،
عدالت ، با همه صفات ديگرى كه زير پوشش اين چهار اصل اخلاقى قرار دارند . آنگاه امام ( ع ) براى اين كه مبادا بعضى فضايل اخلاقى روشن نباشد به توضيح و تفسير آنها پرداخته و پنج مورد از آنها را بيان كرده است :
1 مقام او را از راه بيرون نبرد ، و اين فضيلتى است همراه با فضيلت سپاسگزارى و آن هم شعبهاى از پاكدامنى است . امام ( ع ) از اين كسى كه مقام او را از راه بيرون كرده با جمله : فيجرء . . . ملاء ، بر حذر داشته است . و اين جمله به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر كس كه در حضور مردم با مخالفت تو اين چنين جسور باشد ، شايسته نمايندگى تو نيست .
2 زيركى و هوشيارى در امورى كه بايد انجام دهد ، و به كنايه اين مطلب را با سخن خود : ممّن لا تقصر به الغفلة . . . منك ( كسى كه غفلت باعث كوتاهى در انجام وظيفه محوّله نگردد ) بيان داشته است . زيركى ، خود ، فضيلتى است تحت عنوان حكمت و دانايى .
[ 280 ]
3 از آن كسانى نباشد كه هر نوع قراردادى را كه به نفع تو است ، به سستى منعقد كند ، بلكه آن را محكم و استوار سازد .
4 از گشودن گره قراردادهايى كه دشمنان تو با مكر و فريب به زيان تو بستهاند ، باز نماند . و اين دو ويژگى لازمه اصالت انديشه آدمى بوده و آن فضيلتى زير پوشش حكمت و درايت آدمى است .
5 اندازه ارزش و مقام خود را در كارها بشناسد ، تا هر كارى را در مرتبه خود و جاى مناسب قرار دهد . و اين فضيلت هم از فضايل زير پوشش حكمت اخلاقى است . و نيز او را به دورى گزيدن از نادان با اين عبارت هشدار داده است : فان الجاهل . . . اجهل ( زيرا كسى كه موضع خود را نشناسد موضع ديگران را هرگز نخواهد شناخت ) ، و اين مقدمه صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر كس آن طور باشد اجتناب از او لازم و ضرورى است .
سوم : نهى كرده است از اينكه گزينش كاركنان بر مبناى فراست و برداشت خود ، و اطمينان و خوشبينى بدانها باشد . و به دليل نادرستى آن در اين عبارت اشاره كرده است : فانّ الرّجال . . . شىء ( زيرا افراد براى جلب نظر فرمانروايان ،
خوش خدمتى مىكنند . . . ) به اين معنى ، كه افراد ، خدمت خود را خوب جلوه مىدهند ، و خودنمايى مىكنند تا نظر فرمانروايان را جلب كنند . و فرمانروايان به آنها خوش بين شوند ، در حالى كه پشت پرده ، از خير خواهى و امانت خبرى نيست . و اين عبارت ، صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر چه كه آن طور باشد ، شايسته نيست در گزينش آن بر اساس فراست و دريافت خود تكيه كنى .
چهارم : پس از اين كه امام ( ع ) او را از انجام گزينش آن چنانى نهى كرده است ، به منظور راهنمايى به روش انتخاب كاركنان ، دستور داده است تا آنها را به روشى كه نيكان پيش از او ، مىآزمودند ، بيازمايد . و در تأييد ويژگيهاى قبل
[ 281 ]
مىفرمايد : آنانى را كه بين مردم درستكارتر و به امانتدارى در دين مشهورترند ،
انتخاب كن . و به وسيله قياس مضمرى او را تشويق به انجام اين دستورها فرموده است كه صغراى قياس ، جمله : فانّ ذلك . . . امره ، و كبراى مقدر آن نيز چنين است : و هر چه آن طور باشد ، بايد انجام داد .
پنجم : امر كرده است تا در رأس هر كارى از كارها يكى از منشيان واجد شرايط مناسب با آن كار را قرار دهد ، به طورى كه عظمت كار او را از پا در نياورد و در انجام آن كوتاه نيايد و زيادى كار باعث آن نشود ، شيرازه كارها از هم بپاشد و به كارها نرسد .
ششم : نهى فرموده است از اين كه مبادا از عيب منشيانش غافل بماند ، و با اين عبارت او را هشدار داده است : مهما . . . الزمته ( هر عيبى كه در منشيانت باشد و تو از آن غافل بمانى ، مسؤول آن عيب هستى ) ، و اين صغراى قياس مضمرى است كه تقدير آن چنين است : زيرا هر چه ، از معايب مورد غفلت قرار گيرد ، تو مسؤول هستى . و كبراى مقدّر نيز مىشود : و هر چيزى را كه تو مسؤول آنى ، غفلت از آن روا نيست .
دسته ششم ، بازرگانان و صنعتگرانند ، و درباره آنان اوامرى به شرح زير صادر كرده است :
1 نسبت به آنان خيرخواه باشد .
2 سفارش لازم را نسبت به آنها چه آنانى كه در يك جا مقيمند و چه آنها كه با سرمايه خود ، دوره گردند ، و چه آنها كه با نيروى بدنى خدمت مىكنند دريغ نورزد ، زيرا آنها سرچشمه سازندگىاند . و به جنبه مصلحتى كه در سفارش نسبت به آنها و توجّه به حال آنها وجود دارد ، از دو جهت اشاره فرموده است :
يكى جهت سود و منفعت آنهاست ، در عبارت : فانّهم . . . عليها ، و ضمير در كلمات : مواضعها و عليها به منافع برمىگردد ، و « حيث » يعنى از جايى كه
[ 282 ]
مردم براى چنان منافعى آنجاها اجتماع نكرده و جرأت رفتن آنجاها را ندارند ، و چنان جايى مثل درياها ، كوهها و امثال آنهاست .
دوم جهت بىزيان بودن آنهاست كه در عبارت : فانّهم . . . غائلته ، آمده است . و كبراى مقدّر هر دو قياس مضمر چنين است : و هر كس كه چنان باشد ،
خيرخواهى و سفارش نيكو درباره او ، لازم و ضرورى است .
3 اعمال آنان را از نزديك و اطراف كشور ، زير نظر داشته باشد ، تا در صورت پيشامد مظالم و مشكلاتى براى آنها ، از ايشان برطرف نمايد .
4 از معايب انگشت شمارى كه دارند از قبيل تنگ نظرى و بخل ، آگاه باشد ، تنگ نظرى در اين جا همان بخل است ، و پس از آن احتكار مايحتاج عمومى ، از قبيل احتكار گندم ، جو ، خرما ، كشمش ، روغن و نمك ، علاوه بر اينها ،
نرخ گذارى درباره اجناس ، يعنى فروش اجناس به نرخ دلخواه خود بدون پايبندى به اصول شرع و يا عرف مردم ، زيرا تمام اينها انحراف از مرز عدالت به سمت صفت ناپسند ظلم و جور است .
آنگاه به جنبه پيامد ناروايى كه اين معايب دارند ، با اين عبارت هشدار داده است : و ذلك . . . الولاة ، اما اين مطلب كه آن معايب براى مردم زيانبخشاند واضح ، و اما اين كه خود عيبى براى فرمانروايان است ، از آنرو كه قانون عدالت به دست آنها اجرا مىشود . و اگر آنان در بازداشتن اين قبيل افراد از راه تجاوز و ستمكارى سهل انگارى كنند ، سرزنش و ملامت متوجه ايشان مىگردد . و اين عبارت صغراى قياس مضمر است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر چيزى كه آن طور باشد ، ردّ و دفع آن لازم و ضرورى است .
5 پس از اين كه دليل پيامد بد آن معايب را بيان داشت ، او را مأمور به جلوگيرى از احتكار نموده و به نهى پيامبر ( ص ) از احتكار استدلال فرموده است .
6 دستور آسانى و سادگى خريد و فروش را داده و هم اين كه با ترازوى
[ 283 ]
عدل ، بدون كم و كاست باشد ، و نرخهايى كه نه به فروشنده اجحاف شود ، تا اصل كالا از بين برود و نه به مشترى تا اصل سرمايهاش را از دست دهد .
7 دستور داده تا محتكرين را پس از نهى از كار زشتشان مجازات كند ،
امّا در مجازات زياده روى نكند .
دسته هفتم : گروه زيردستان است ، و آنها را با ويژگيهايى معين كرده و امر و نهىهايى درباره آنها بيان فرموده است :
امّا ويژگيها :
بيچاره ، ناتوان از كسب و كار ، تهيدست ، نيازمند و گرفتار رنج و زحمتند .
و تمام اينها هر چند كه بعضى ويژگيها در ضمن بعضى ديگر وجود دارد ، جز اين كه امام ( ع ) بر حسب صفات مختلف تمام آنها را به جهت توجه زيادى كه به اينان داشته ، بر شمرده است ، تا مبادا حتى يك مورد آنها را فراموش و سهل انگارى كند .
اما اوامر :
1 مالك را درباره ايشان از خدا ترسانده ، و به جنبه حكمتى كه در اين ترساندن وجود داشته با اين سخن اشاره فرموده است : زيرا در ميان آنان افراد نيازمند و محتاج هستند ، و اين عبارت : مقدمه صغرا براى قياس مضمرى است كه كبراى مقدر آن چنين است : و هر كه آن چنان باشد ، بايد از خدا درباره او ترسيد ، و حقى كه از طرف خدا براى او معين شده است بايد حفظ كرد .
2 بخشى از بيت المال خود و اموالى را كه از راه غلاّت زمينهاى غنيمت گرفته شده در هر شهر ، وجود دارد ، بديشان اختصاص دهد . بيت المال را به وى نسبت داده ، از آنرو كه سرپرستى آن را حاكم اسلام بر عهده دارد ، و عبارت : فانّ للاقصى . . . حقّه اشاره به همان مطلب دارد . كبراى مقدّر اين قياس مضمر چنين است : هر كس در آن شرايط باشد ، بايد با پرداخت حق او ، رعايت حالش بخوبى بشود .
[ 284 ]
3 او را نهى كرده است از اين كه مبادا غرور مقام و شادى ناز و نعمت او را از حال آنان غافل نگه دارد . و با اين عبارت او را از غافل ماندن از احوال ايشان بر حذر داشته است : فانّك لا تعذر . . . المهمّ ( زيرا به دليل انجام كارهاى مهمّ ، از غفلت نسبت به كارهاى غير مهمّ معذور نخواهى بود ) . مقصود امام ( ع ) از كلمه : التّافه ، امور ناچيز و كمترين حالات مردم ضعيف است . و همين عبارت به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدر آن مىشود : و هر كسى را كه عذر و بهانهاش پذيرفته نباشد ، نبايد از حال فقرا غفلت ورزد .
4 او را منع كرده است از اين كه توجّه و عنايت خود را از ايشان دريغ ورزد ، يعنى آنقدر عنايت به مسائل مهمّ داشته باشد كه هرگز شامل حال آنان نگردد و به آنها نرسد .
5 او را از اين كه با غرور ، صورت از آنها برگرداند ، منع كرده است ، كنايه از تكبّر و گردن فرازى نمودن نسبت به ايشان .
6 دستور داده است تا نسبت به امور كسانى كه به دليل ناتوانى و حقارت در انظار دولتمردان و سربازان ، دسترسى به او ندارند ، بررسى كند ، و فردى مورد اعتماد از مردم خدا ترس ، و فروتن را از جانب خود بر ايشان بگمارد تا به كارهاى ايشان رسيدگى كند و نتيجه را به اطلاع وى برساند .
7 با آنان طورى رفتار كند كه روز ملاقات با پروردگارش ، عذر و بهانهاى داشته باشد . يعنى درباره آنها آن طور رفتار كند كه خداوند دستور داده است ، به نحوى كه عذرش پذيرفته باشد . به اين ترتيب كه اگر خداوند از نحوه رفتارش نسبت به آنها پرسيد ، عذرى در پيشگاه خدا داشته باشد ، و به جنبه مصلحتى كه در عنايت زياد نسبت به آنها وجود دارد ، با اين عبارت توجّه داده است : فانّ هؤلاء . . . غيرهم زيرا اينان به عدالت و دادگسترى از ديگر مردم نيازمندترند .
8 نسبت به داشتن عذر و بهانهاى در نزد خداوند در مورد پرداخت حق
[ 285 ]
هر كدام از قشرهاى نامبرده تأكيد بيشترى فرموده است .
9 به وى دستور رسيدگى به حال رقّتبار يتيمان و سالخوردگان را داده است ، يعنى سالخوردگانى كه از پيرى به حدّى رسيدهاند كه مقاومتشان اندك شده و ناتوان از حركتند و راه چارهاى ندارند ، و به دليل آبرومندى با همه فقر و تهيدستى خود را براى گدايى آماده نكردهاند .
آنگاه به سنگينى وظيفه انجام تمام دستورهايى كه گذشت با اين عبارت اشاره فرموده است : و ذالك على الولاة ثقيل ( آنچه گفتيم براى فرمانروايان سنگين است ) ، و هم چنين با عبارت : و الحق كلّه ثقيل ( و هر گونه حقى سنگين است ) ، تا مطلب كاملا مؤثّر افتد و در قلب طرف جايگزين شود . و بعد با اين عبارت او را وادار به انجام وظيفه نموده است : و قد يخفّف اللّه . . . لهم ( و گاهى خداوند آن را سبك مىسازد ) ، نسبت سبك كردن را به خدا داده است تا او را علاقمند به انجام وظيفه كند و براى وادار ساختن به انجام وظيفه و ساده شمردن آن ، به بيان ويژگيهاى افراد شايسته پرداخته است ، و اينان كسانى هستند كه تنها بركنارى از عذاب خدا در آخرت را طالبند ، و سختيهاى وظايف دنيوى را نسبت به عذاب اخروى آسان شمرده و به درستى وعدههاى الهى در آخرت اطمينان دارند . توفيق از آن خداست .