امام ( ع ) با ذكر عبارت فمن أعطاها تا طويل النّدم .
به شرطى كه در صورت تحقّق آن ، زكات موجب تقرّب به خداوند است اشاره ، و با بيان اين كه قبول آن ، منوط به اين است كه از روى رغبت و با طيب نفس ادا شود ، راز اين تكليف را بيان فرموده است .
در شرح خطبههاى پيش و نيز در ذيل همين خطبه دانسته شد كه از اقسام انفاق كنندگان مال كسانى هستند كه درباره زكات به مقدار واجب آن بىكم و
[ 842 ]
زياد اكتفا مىكنند ، و اينها مردم عوامند ، زيرا از رازى كه در انفاق است ناآگاه و نسبت به مال دنيا بخيل و حريص مىباشند ، و اين به سبب كمى رغبت و محبّت آنها به آخرت است ، چنان كه خداوند متعال فرموده است : « اِن يَسْئَلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُواْ » [ 4 ] و بى شكّ پاكيزگى نفس كسانى كه در راه خدا مال خود را انفاق مىكنند و پيش از اين به آنها اشاره كرديم ، و همچنين قرب و بعد آنها نسبت به حقّ تعالى ، به اندازه خشنودى و رغبت آنها در بذل مال و دلبستگى و يا وارستگى آنها از آن است ، و گروه مذكور يعنى آنانى كه تنها به اداى مقدار واجب بسنده مىكنند نيز دو دستهاند ، دستهاى اين حقّ را با خشنودى و گذشت ادا مىكنند ، و دسته ديگر با اين كه نسبت به پرداخت آن اقدام مىكنند ليكن از عمل خود تنگدل و اندوهگين بوده ، و محبّت آنچه را در راه خدا دادهاند از دل بيرون نكرده و در انتظار پاداش آنند ، بنابراين اداى زكات براى اقسام گروههايى كه ذكر شد به جز دسته اخير ، مايه تقرّب به خداوند متعال مىباشد ، و همان است كه امير مؤمنان ( ع ) در گفتار خود كه فرموده است : انّ الزّكات . . . تا وقاية بدان اشاره كرده ، و آثار نيكويى را كه ذكر فرموده به كسانى تخصيص داده كه اين حقّ را از روى رغبت ادا كنند .
اين كه زكات مايه قرب به خداوند است براى اين است كه اداى آن مستلزم راندن و دور كردن محبوبى است كه معمولا ادا كننده تصوّر مىكند همه كمالات و خواستههاى دنيوى به وسيله آن به دست مىآيد ، و او به خاطر خداوند و شوق پاداشهاى او از اين محبوب روى مىگرداند و از پيش خود مىراند ، و نيز زكات كفّاره بخل و سبب زدودن اين صفت زشت است ، همچنين زكات ميان بندهاى كه آن را ادا مىكند و عذابهاى خداوند به منزله مانع و حجاب است ، زيرا چنان كه مىدانيم مايه و منشأ عذابهاى آخرت ، دلبستگى به دنيا و بيشتر به خاطر دوستى
[ 4 ] سوره محمّد ( ص ) ( 47 ) آيه ( 37 ) يعنى : اگر اموال شما را مطالبه كند ، و حتّى اصرار ورزد بخل مىورزيد .
[ 843 ]
مال و منال است ، و چون انفاق ، مستلزم از ميان رفتن دلبستگى به دارايى است ، از اين نظر به منزله حجاب و سپرى ميان او و عذابهاى خداوند مىباشد .
امّا دادن زكات به گونهاى كه درباره دسته دوّم انفاق كنندگان گفته شد زشت و ناپسند است ، و امير مؤمنان ( ع ) پس از اين كه دادن زكات را سفارش مىكند با ذكر و لا يكثرنّ عليها لهفه . . . تا فلا يتبعنّها أحد نفسه از اداى آن به گونه مذكور نهى كرده است ، زيرا اين روش مستلزم نقايصى است كه آن حضرت بيان فرموده و از آن جمله ناآگاهى از سنن و احكام شرعى است براى اين كه در پرداخت زكات سنّت اين است كه از روى رغبت و ميل ادا شود ، ديگر اين كه اجرى را كه بر اين عمل مترتّب است از دست داده و مغبون است ، زيرا او زكات را به قصد گرفتن پاداش داده نه اين كه به وسيله آن به خداوند تقرّب جويد ، و چنين عملى موجب خشنودى خداوند نمىباشد ، و بدين سبب مغبون است هر چند پاداش ديگرى جز رضاى خداوند به دست آورد ، براى اين كه هر پاداشى در برابر خشنودى ذات مقدّس الهى ناچيز بوده و در مقايسه با از دست دادن آن غبنى فاحش و زيانى بزرگ است ، ديگر اين كه چنين كسى كه از روى بىميلى زكات را پرداخته است ، عمل خود را ضايع ساخته و گمراه است ، براى اين كه مال مذكور را به طريق صحيح و شرعى بذل نكرده ، و قصد او از دادن آن به ديگرى چيزى غير از تحصيل رضاى خداوند متعال بوده است ، ديگر اين كه پشيمانى او طولانى است ، يعنى در دوستى مال و پاداشى را كه اميدوار است پشيمانيش به درازا خواهد كشيد .
سوّم : از امور ديگرى كه امير مؤمنان بدان سفارش فرموده اداى امانت است ، و اين چيزى است كه قرآن كريم ضمن آيه « إنّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَى الْسَّمَاوَاتِ وَ الْأرضِ وَ الْجِبَالِ . . . » [ 5 ] بدان اشاره فرموده است ، و ما در گذشته روشن كردهايم
[ 5 ] سوره احزاب ( 33 ) آيه ( 72 ) يعنى : ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم . . .
[ 844 ]
كه امانت در اين آيه به عبادت و طاعتى كه از انسان ( از حيث اين كه انسان است ) خواسته شده ، برگشت دارد و پيداست كه چنين عبادت و طاعتى از غير او ساخته نيست ، زيرا او از آن جهت بار اين امانت را به دوش گرفته كه شايستگى زندگى دنيا و آخرت به او داده شده و براى اين امر آفريده گرديده است .
توضيح مطلب اين است كه مخلوقات خداوند متعال يا جماد و فاقد حياتند و يا داراى حيات ، دسته دوّم يا فرشتگانند و يا حيوانهاى زمينى ، گروه اخير يا بىزبانند و يا داراى نطق و گويش ، و از جمله اينها انسان است كه شايستگى آباد كردن دنيا و آخرت و زيستن در هر دو جهان به او داده شده است ، او به گونهاى آفريده شده كه واسطه ميان پستترين حيوانها كه حيوان بىزبان است و شريفترين موجودات كه فرشتگانند قرار دارد ، و نيروى اين دو عنصر در او جمع شده است ، چنان كه در شهوت و غضب و توليد مثل و ديگر قواى بدنى شبيه حيوانها ، و در داشتن روح مجرّد و خرد و دانش و عبادت و ديگر كمالات نفسانى همانند فرشتگان است ، حكمت و هنر آفرينش سرشت او اين است كه چون عنايت حقّ تعالى اقتضا كرد كه او را بيافريند ، و به عبادت و بندگى خود مخصوص ، و در روى زمين جانشين خويش گرداند ، تا آن را آباد و معمور سازد ،
هر دو نيروى ملكى و حيوانى را در نهاد او گرد آورد ، زيرا اگر او را مانند چهار پايان خالى از خرد و انديشه مىآفريد شايستگى معرفت و قابليّت بندگى خاصّ او را نداشت ، و اگر همچون فرشتگان فارغ از شهوت و غضب و ديگر قواى بدنى آفريده مىشد صلاحيّت آبادانى زمين و خلافت او را در آن نمىيافت ، و به همين مناسبت است كه خداوند در پاسخ فرشتگان مىفرمايد : « من مىدانم آنچه را شما نمىدانيد » بنابراين مقام بندگى خاصّ مذكور كه همان امانت الهى مورد بحث است كه تنها در خور انسان بود و ديگرى جز او صلاحيّت احراز آن را نداشت ، و چنان كه پيش از اين دانستهايم امتناع آسمانها و زمين و كوهها از تحمّل قبول اين امانت به زبان حال به سبب ناتوانى و عدم شايستگى آنها ، و بيم از كيفر
[ 845 ]
خداوند بر تقصير در اداى حقوق اين امانت است ، چنان كه امير مؤمنان ( ع ) در جمله : أشفقن من العقوبة بدان اشاره فرموده ، و بىشك اين خوددارى به گونه استكبار و خود بزرگ بينى نبوده است ، زيرا آنها به سبب زبونى و نياز به درگاه حقّ تعالى خاضع و فرمانبردار اويند ، واژه إشفاق ( ترسيدن ) مجازا بر آنچه لازمه و نتيجه ترس است اطلاق شده است ، و اين معنا بدان مىماند كه پادشاهى يكى از رعاياى خود را مخيّر كند كه امانتى را نگه دارد ، و او از قصور خود در نگهدارى اين امانت و ايفاى شرايط آن بيمناك باشد ، در اين صورت ترس ، او را وادار مىكند كه از قبول اين امانت امتناع ورزد ، لذا خوددارى و امتناع او از پذيرفتن امانت نتيجه و حاصل ترس اوست ، در اين جا نيز واژه إشفاق كه به معناى ترس است بر امتناع آسمانها و زمين از تحمّل اين امانت كه به زبان حال گوياى آنند به طريق مجاز اطلاق شده ، و اين از باب گذاشتن نام سبب بر مسبّب است .
گفته شده كه اين امتناع و ترس آسمانها و زمين بر سبيل فرض و تقدير است ،
و اين كه در كلام خداوند به صورت واقع ذكر شده براى اين است كه واقع از مقدّر بليغتر و گوياتر مىباشد ، فرض اين است كه اگر اين آسمانها و زمين از عقل و نطق برخوردار بودند و وظايف دين به آنها عرضه مىشد و آنها را در قبول اين وظايف مخيّر مىكردند ، با همه بزرگى جسم و صلابت و سختى ، تكاليف مذكور را سنگين دانسته ، و انجام دادن آنها را بر خود دشوار شمرده ، و از بيم قصور در اداى حقّ آنها از پذيرفتن اين وظايف خوددارى مىكردند .
بايد دانست كه گفتگوى جمادات ، و به قراين حال از جانب آنها خبر دادن ، روش مشهور و ستودهاى است كه در زبان عرب به هنگام معرّفى و شناسايى رواج دارد ، مانند اين كه مىگويند : يا دار ما صنعت بك الأيّام [ 6 ] و امثال اين ، بلكه گفتگوى برخى از جمادات با يكديگر به زبان حال ، نيز در اين زبان
[ 6 ] اى خانه روزگار با تو چه كرد ؟
[ 846 ]
شايع است ، مانند اين كه ديوار به ميخ مىگويد : لم تشقّنى و ميخ پاسخ مىدهد :
سل من يدقّنى [ 7 ] و امثال اينها بسيار است .
امّا منظور آن حضرت كه فرموده است : كسى كه از اهل امانت نيست نوميد است ، محروميّت از ثمرات و نتايج بندگى حقّ تعالى و نوميدى از به دست آوردن كمالاتى است كه مستلزم پرستش اوست ، زيرا شايستگى اين كمالات را نداشته است . اشاره آن حضرت به آسمانهاى برافراشته و زمين گسترده و كوههاى بلند و بزرگ و پهن و دراز هشدارى است به انسان كه در ارتكاب گناه گستاخى نكند ،
و اين امانت را ضايع نسازد ، زيرا او براى بندگى خدا و حمل اين امانت آفريده شده ، همچنين بيانگر شگفتى آن حضرت در اين باره است ، و مانند اين است كه مىفرمايد : هنگامى كه اين اجرام جهان بالا كه چيزى بزرگتر از آنها وجود ندارد از تحمّل اين امانت در آن موقع كه به آنها عرضه شد سرباز زدند چگونه كسى كه از آنها خردتر و ناتوانتر است مىتواند بار اين امانت سنگين را بر دوش كشد ؟