فرموده است : أضاءت به البلاد بعد الضّلالة .
مراد ، ضلالت كفر است ، و توصيف اين گمراهى ، به صفت ظلمت و تاريكى ، براى اين است كه در اين ظلمت ، راهى به سوى حقّ وجود ندارد ، و اين وصف بر سبيل استعاره است ، همچنين ذكر صفت إضاءه براى پيامبر اكرم ( ص ) نيز استعاره است ، زيرا مردم به سبب انوار وجود آن بزرگوار ،
در امور معاش و معاد خود هدايت يافتند ، و نسبت آن به شهرها به طريق مجاز
[ 408 ]
است ، منظور از نادانى و جهالتى كه بر بيشتر مردم غلبه داشته عدم خداشناسى و نبودن در راهى است كه به او منتهى مىشود ، همچنين ندانستن كيفيّت نظام زندگى بگونهاى كه آن حضرت بيان فرموده و اسلام مقرّر داشته است ، مراد از جفوة الجافية درشتخويى و سنگدلى عرب و عادت آنها به خونريزى و كشتار است صفت جافيه كه از جفوة مشتقّ و صفت براى آن آمده از باب مبالغه و تأكيد است ،
و منظور از آن بيان شدّت جفا و بد رفتارى و ستمگرى ميان عرب در اين زمان است .
در جمله و النّاس يستحلّون الحريم ، واو براى حال و عامل آن فعل أضاءت مىباشد ، همچنين است جمله يستذلّون الحكيم ، ظاهرا عرب از دير زمان تاكنون بر اين عادت بوده ، كه هر كس از آنها كناره مىگرفت ، و از غارت و چپاول و ايجاد فتنه و فساد خوددارى مىكرد ، او را خوار و زبون مىشمردند ، و براى آن كه او را بدين كارها وادارند به او نسبت ترس و ناتوانى مىدادند . و يحيون على فترة يعنى اينها در حال انقطاع وحى و در دوران نبودن رسولان زندگى مىكردند ، و اين دورانى است كه خيرات معنوى منقطع است ، و مردم با بيمارى جهل از دنيا مىروند ، واژه كفره در جمله و يموتون على كفرة مصدر مرّه است براى كفر مردم هر قرن به سبب نداشتن رهبر و پيامبر .
پس از اين امام ( ع ) به شنوندگان هشدار مىدهد كه هنگام وقوع حوادث تلخ آينده نزديك است ، و آنها مانند نشانه كه تيرها به سوى آن روانه مىشود ، هدف و نشانه اين حوادثند ، واژه غرض را كه به معناى نشانه است براى مردم استعاره آورده است ، و چون پيدايش فتنهها و بروز حوادث مانند از ميان رفتن گروهى و نابود شدن جماعتى نتيجه آمادگى آنها براى اين وقايع ، و به مقتضاى استعداد آنهاست ،
و بزرگترين اسباب آمادگى براى نزول بلا فراموشى از ياد خدا ، و سرگرم شدن به نعمتها و لذّات دنياست ، واژه سكرات را كه به معناى سرمستيهاست براى غفلتهاى حاصل از اين احوال استعاره فرموده است . سپس امام ( ع ) دستور مىدهد كه
[ 409 ]
از سرمست شدن به نعمتهاى دنيا بپرهيزند ، و از كيفر كفران نعمت و مصيبتهاى آن بر حذر باشند ، پس از آن تذكّر مىدهد كه هنگامى كه كارها بر آنها مشتبه مىشود ، و خبر را به دو گونه روايت مىكنند ، و شبهههاى فتنه برانگيز پديد مىآيد ، در گزينش راه ، تأمّل و درنگ كنند ، و حقيقت را روشن گردانند ، مانند شبهه قتل عثمان كه جنگهاى جمل و صفّين و خوارج از آن به وجود آمد ، واژه قتام را كه به معناى غبار است براى اين گونه امور مشتبه استعاره آورده است ، وجه مناسبت اين است كه انسانى كه دچار امر مشتبه و درهم و برهم مىشود نمىتواند حقيقت را دريابد و مانند كسى است كه در فضاى پر از گرد و غبار گرفتار شده و نمىتواند راه به جايى برد ، منظور از اعوجاج فتنه ، ظهور نابهنگام و دگرگونى آن است ، واژه جنين ممكن است به معناى حقيقى آن باشد ، يعنى هنگامى كه طليعه آن پديدار و آنچه بر شما پوشيده است آشكار گردد ، و جمله ظهور كمينها نيز به همين معناست ، يعنى زمانى كه پنهان آن ظاهر شود ، و محتمل است كه استعاره و مجاز باشد ، در جملههاى و انتصاب قطبها و مدار رحاها منظور از قطب فتنه ستمگران و گردنكشانى است كه اين فتنه و آشوب را به پا كرده ، و محور اين رويدادند ، و اين به طريق استعاره است ، و مراد از انتصاب ، قيام اين گروه براى بر پا كردن اين فتنه است ، همچنين واژه مدار در عبارت مدار الرّحى را براى كسانى استعاره آورده كه آسياى اين فتنه بر گرد وجود آنها مىچرخد ، و اينان كارگردانان و سپاهيان آنند ، كه به منزله محور اين آسيا بوده ، و اين آشوب و بلوا به كوشش آنها برپاست ، سپس امام ( ع ) خبر مىدهد كه اين رويداد به تدريج در پنهانى آغاز مىشود ، منظور از مدارج دلهاى كسانى است كه نيّت بر پايى اين آشوب ، و قصد برانگيختن آن را دارند .
بارى اين گفتار به فتنه بنى اميّه اشاره دارد كه مبدأ آن شبهه و اختلافى بود كه پس از كشته شدن عثمان به وجود آمد ، و هيچ يك از اصحاب چگونگى و مشخّصات آن را پيش بينى نمىكرد ، و تنها مىدانستند كه پيامبر خدا ( ص ) از وقوع
[ 410 ]
حوادث و فتنههايى در آينده خبر داده است ، بىآن كه زمان وقوع آنها تعيين شده باشد ، و يا از عاملان و رهبران آن نام برده باشند ، بنابراين منظور از عبارت تبدء في مدارج خفيّة معاويه و طلحه و زبير و امثال اينهاست كه امر خود را پنهان كرده و عزم خويش را در ايجاد فتنه ، و طمع خود را به خلافت و حكومت پوشيده مىداشتند ، تا اين كه حرص و آز آنها ، وقايعى را به وجود آورد كه آنچه در پرده داشتند آشكار و نقش تاريخ شد ، واژه شباب را براى قيام و ظهور اين فتنه در ميان مردم ، استعاره آورده ، و وجه مناسبت سرعت ظهور آن است ، چنان كه آن را از اين نظر به كودكى تشبيه فرموده كه به سرعت به حدّ شباب مىرسد و جوانى را آغاز مىكند ، اين فتنه با اين سرعت و شتابى كه دارد مانند برخورد سنگ سخت و صلب با پوست بدن است و اثر عميقى كه روى آن به جا مىگذارد ، تأثير زيادى در انهدام اسلام و از ميان بردن اساس آن دارد ، وجه مشابهت ميان اين دو ، فسادى است كه بر اثر وقوع اين فتنه در ميان مردم پديد مىآيد ، و موجب گسستن نظام امور مسلمانان مىشود ، مانند برخورد سنگ سخت ، كه موجب شكستگى و كوبيدگى و تباهى بدن مىگردد ، منظور از ظلمتى كه آن را از يكديگر به ارث مىبرند بنى اميّه است كه حكّام آنها از آغاز تا پايان ، خلافت را از پدر ، به فرزند ، به ارث مىگذارند ، و بر آن عهد و پيمان مىبندند ، معناى اين كه اوّلين آنها قائد و رهبر آخرين آنهاست اين است كه اوّلين آنها آخرين آنها را به سوى آتش دوزخ و ظلم و ضلالت ،
و برانگيختن اين فتنهها رهبرى مىكند ، واژه قيادت و رهبرى را براى نخستين حاكم آنها استعاره فرموده است ، زيرا او بوده است كه اسباب سلطنت و موجبات پادشاهى و فرمانروايى را براى جانشينان خود فراهم كرده و اينها به او اقتدا و يكى پس از ديگرى در اين باره از او پيروى مىكنند ، ضميرها در تتوارثها به فتنه برگشت دارد .
پس از اين امام ( ع ) به چگونگى احوال اين طايفه در برانگيختن فتنهها و به ارث گذاردن اين كژيها و ناهمواريها اشاره مىكند ، و اين كه از ديده اهل خرد ،
[ 411 ]
اعمال اينها رقابت براى به دست آوردن هر چه بيشتر جيفه دنياست ، واژه تكالب ( به روى يكديگر پريدن ) را براى نزاع و كشمكش آنها با يكديگر به خاطر دنيا استعاره آورده و اين به مناسبت شباهتى است كه احوال آنها با سگان دارد كه بر سر مردار با يكديگر گلاويز مىشوند ، واژه جيفه را براى دنيا استعاره فرموده ، و با ذكر واژه مريحه كه به معناى گنديده و متعفّن است به آن ترشيح داده است ، و اين به سبب لزوم نفرت و دورى جستن از آن است ، زيرا مستلزم آزار و اذيّت كسانى است كه خواستار آنند ، و خردمندان به همان گونه كه از مردار گنديده مىگريزند از دنيا پرهيز مىكنند و از آن دورى مىجويند .
سپس امام ( ع ) با ذكر اين كه بزودى تابع از متبوع و رهبر از پيرو بيزارى خواهد جست به سپرى شدن سريع دنيا اشاره مىكند ، و معناى اين سخن اين است كه هر يك از اين دو دسته از ديگرى اظهار بيزارى و نفرت خواهد كرد ، چنان كه خداوند متعال فرموده است « إذْ تَبَرَّءَ الَّذيْنَ اتَّبَعُوا مِنَ الَّذِيْنَ اتَّبَعُواْ [ 1 ] » و نيز فرموده است : « قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوْا مِنْ قَبْلُ شَيْئاً [ 2 ] » گفته شده كه مراد از بيزارى كه در گفتار امام ( ع ) است ، تبرّى جستن از اين طايفه در هنگام پديد آمدن دولت عبّاسيان است ، زيرا عادت مردم بر اين جارى است كه از حاكمان معزول دورى مىجويند ، بويژه اگر از گروهى كه اين حاكمان را بر كنار كرده و يا به قتل رسانيدهاند بيمناك باشند كه در اين صورت با بغض و كينه از يكديگر جدا مىشوند ، زيرا دوستى و الفت آنها بنا به اغراض دنيوى و مطامع مادّى بوده كه با عزل آنها از ميان رفته است ، از اين رو هنگام ديدار به لعن يكديگر مىپردازند ،
برخى هم گفتهاند كه منظور همان بيزارى جستن در روز قيامت است .