ترجمه
« او پزشكى است كه با طبّ خويش پيوسته در گردش است ، داروها و مرهمهاى خود را بخوبى آماده ساخته و ابزار داغ كردن را ( براى سوزاندن
[ 73 ]
زخمها ) تفتيده و گداخته كرده است ، تا بر هر جا كه نياز داشته باشد بگذارد بر دلهاى كور ، بر گوشهاى كر ، بر زبانهاى گنگ ، او با داروهاى خويش بيماران غفلت زده و سرگشته را رسيدگى و درمان مىكند ، همانهايى كه از فروغ حكمت بهره نگرفته و انديشه خود را به انوار دانشهايى كه اعماق جان را روشنى بخشد تابان و فروزان نكردهاند ، اينها در چنين احوالى چون چار پايان چرنده غافل ، و مانند سنگهاى سخت بىدرك و جامدند .
اينك براى صاحبان بصيرت و بينش ، پوشيدهها آشكار ، و راه حقّ براى گمراهان هويدا شده ، و رستاخيز ، نقاب از چهره برداشته ، و براى هوشمندان و حقيقت جويان ، نشانههاى آن نمودار گشته است .
چرا شما را پيكرهايى بىجان ، و جانهايى بىبدن و توان مىبينم ؟ چه شده كه شما را عابدانى بىتقوا ، سوداگرانى بىسود ، بيدارانى در خواب ،
حاضرانى غايب ، بينندگانى كور ، شنوايانى كر و گويندگانى لال و بىزبان مشاهده مىكنم ؟
درفش گمراهى با شدّت در مركز خود بر پا شده ، و شاخههاى آن همه جا پراكنده گشته است ، ياران و پيروان آن شما را با پيمانه خود مىسنجند و با همه قدرت شما را مىكوبند ، رهبر اين گروه از كيش مسلمانى بيرون و بر ضلالت و گمراهى پايدار است ، در آن روزگار از شما جز شمار اندكى مانند آنچه در ته ديگ و يا در ته جوال به جا مىماند باقى نخواهد ماند ، او همان گونه كه چرم دبّاغى را مالش مىدهند شما را به هم مىمالد ، و همچون گندم خرمن شده درهم مىكوبد ، و همچون پرندهاى كه دانههاى درشت را از ريز جدا مىكند مؤمنان را از ميان شما بيرون مىكشد ( و از ميان مىبرد ) .
بالاخره اين راهها شما را به كجا مىبرد ، و اين تاريكيها تا كى شما را سرگردان و حيران مىسازد ؟ و اين دروغها تا چه زمان شما را فريب مىدهد ؟
اين گمراهيها را از كجا براى شما مىآورند ، و كى از اين غفلت و نادانى باز مىگرديد ؟
[ 74 ]
براى هر زمانى حدّى و براى هر غيبتى بازگشتى مقرّر است ، سخن عالم ربّانى خود را بشنويد ، و دلهاى خود را براى گفتار او آماده سازيد ، و چون شما را بانگ زند بيدار شويد ، آن كه كاروان را راهنمايى مىكند بايد به كاروانيان راست گويد و افراد پراكنده را گرد آورد و حواس خويش را مجتمع سازد ، اين مرد ربّانى شما ، حقايق را برايتان مانند مهرهاى كه آن را براى شناسايى مىشكافند ، روشن و باز كرده ، و همچون صمغى كه از درخت خارج مىكنند ، حقّ را از باطل براى شما جدا كرده است .
آرى در اين هنگام ، باطل در مواضع خود جا گرفته ، و سپاه جهل و نادانى بر مركبهاى خويش سوار شده و طاغوت عظمت يافته ، و دعوت كنندگان راه حق كم شده ، و روزگار همچون درندهاى گزنده حمله كرده و باطل مانند شتر نر پس از مدّتى خاموشى به صدا در آمده است ، مردم در انجام دادن معاصى با يكديگر همكار و برادر شوند و در امر دين و اجراى اوامر خداوند از يكديگر جدا و گريزان باشند ، براى دروغ با هم دوستى مىكنند ، و بر سر صدق و راستى با يكديگر دشمنى مىورزند . در اين روزگار فرزند مايه خشم شود ، و باران سبب گرمى گردد ، فرومايگان بسيار و نيكان كمياب شوند ، مردم اين زمان مانند گرگان ، و سرانشان چون درّندگان و دسته متوسّط ، طعمه آنان و مستمندان بسان مردگانند ، راستى ، كاستى گيرد و دروغ شايع و بسيار گردد ، به زبان اظهار دوستى مىكنند ، و به دل با يكديگر دشمنى مىورزند ، مردم از اين كه فسق و فجور به آنها نسبت داده شود مباهات مىكنند ، و از پاكدامنى در شگفت مىشوند ، و اسلام در دست اينها به پوستينى مىماند كه وارونه به تن شود . »