4 إقامة الصّلاة :
در بيان امام ( ع ) نماز به دين تعبير شده ، هر چند اين فريضه
[ 129 ]
يكى از اركان دين است ، و اين تعبير به مناسبت اين است كه نماز از اركان مهمّ و ستون عمده آيين مقدّس اسلام به شمار آمده است ، از اين رو اطلاق آن به طريق مجاز بوده و از باب ناميدن جزء به نام كلّ مىباشد .
بايد دانست كه نماز داراى فضايل و اسرارى است كه آگاهى به آنها ضرورى است ، امّا فضيلتهاى آن ، گذشته از قرآن كريم كه بطور مؤكّد امر به اتيان آن مىكند ، اخبار بسيارى درباره اهميّت آن وارد شده است كه از آن جمله پيامبر اكرم ( ص ) فرموده است : الصّلاة عمود الدّين من تركها فقد هدم الدّين يعنى نماز پايه دين است هر كس آن را ترك كند ، دين را ويران كرده است ، همچنين فرموده است : مفتاح الجنّة الصّلاة يعنى كليد بهشت نماز است ، و نيز در فضيلت كامل به جا آوردن نماز فرموده است : إنّ الرّجلين من امّتى يقومان في الصّلاة و ركوعهما و سجودهما واحد و إنّما بين صلاتيهما ما بين السّماء و الأرض يعنى : دو تن از امّت من براى نماز به پا مىخيزند و ركوع و سجود آنها يكى است ، ولى ميان نماز آن دو تفاوت از زمين تا آسمان است ، همچنين فرموده است : أما يخاف الّذى يحوّل وجهه في الصّلاة أن يحوّل اللّه وجهه وجه حمار يعنى : آيا كسى كه در نماز روى مىگرداند بيم ندارد كه خداوند چهره او را به چهره الاغ برگرداند ، و نيز از سخنان آن بزرگوار است كه : من صلّى ركعتين لم يحدّث فيهما نفسه بشىء من الدّنيا غفر اللّه له ذنوبه يعنى : هر كس دو ركعت نماز به جاى آورد ، و در آن خيال دنيا را از دل بيرون كند ، خداوند گناهان او را مىآمرزد .
امّا اسرار نماز دو گونه است : عامّ و خاصّ ، ما در شرح خطبه اوّل آن جا كه درباره حجّ سخن راندهايم سرّ عمومى همگى عبادات را روشن كردهايم ، و گفتهايم كه اين اعمال ، غرض ثانوى مرد خداشناس را كه عبارت از تربيت نفس و خلاصى از گناه است تأمين مىكند ، ديگر اين كه عبادات در رام كردن نفس سركش امّاره براى فرمانبردارى از نفس مطمئنّه ، و عادت دادن آن ، به پيروى از اين ، انسان را يارى مىدهد ، و چون به اين نكته توجّه شود دانسته خواهد شد كه
[ 130 ]
همگى آيات و اخبارى كه در فضيلت عبادات وارد شده است ، معنا و مقصود آنها به همين نكته برگشت دارد ، مثلا اين كه خداوند فرموده است : « إنَّ الْصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ [ 1 ] » يعنى ، نماز انسان را از كارهاى زشت و ناپسند باز مىدارد ،
براى اين است كه سبب ارتكاب اين گونه اعمال ، سركشى نيروى شهوانى ، و بيرون رفتن آن از فرمان عقل است ، و چون نماز موجب اين است كه اين نيروى طغيانگر تحت فرمان عقل درآيد ، و عقل هم انسان را از انجام اين كارها نهى مىكند لذا نماز ، انسان را بدينسان از فحشا و منكر منع مىكند ، و او را از ارتكاب اين اعمال باز مىدارد همچنين با ملاحظه آنچه گفته شد ، معناى اين كه نماز ستون دين است نيز دانسته مىشود ، زيرا پيامبر اكرم ( ص ) فرموده است : بنى الإسلام على خمس ، فكلّ منها عماد بحسب شرائطه ، فمن أخلّ بها فقد هدم بنيانه الّذي يصعد به إلى اللّه ، يعنى : اسلام بر پنج پايه استوار شده ، و هر يك از آنها با شرايطى كه دارد ستون آن است ، پس هر كس در انجام دادن شرايط هر يك از آنها كوتاهى كند ، بنايى را كه به وسيله آن به سوى خداوند بالا مىرود ويران كرده است ، حديث اين كه نماز كليد بهشت است نيز به همين معناست ، زيرا به وسيله نماز است كه ابواب وصول به رحمت و مغفرت خداوند به روى انسان باز مىشود ، و در اين جاست كه تفاوت ميان نماز آن دو تن مسلمان كه پيامبر اكرم ( ص ) در حديث خود بدآنها اشاره فرموده است آشكار مىگردد ، زيرا اگر فايده نماز رو آوردن به درگاه خداوند و سركوب كردن شيطان باشد ، نماز آن كس كه با خشوع و خوف و خشيت در برابر خداوند ايستاده ، و همه دل را متوجّه عظمت و جلال او ساخته است ، با نماز آن نادان كه عبادتش از اين اوصاف بيرون است و شيطان روى دل او را از جانب قبله به سمت ديگر برگردانيده است ، چگونه مىتواند برابر باشد ، و تفاوت آن از كجاست تا به كجا ، همچنين حديث آن
[ 1 ] سوره عنكبوت ( 29 ) آيه ( 45 ) يعنى : نماز از كارهاى زشت و منكر باز مىدارد .
[ 131 ]
بزرگوار مبنى بر تهديد كسى كه در هنگام نماز روى خود را به جانب ديگر بر مىگرداند نيز بر همين اساس است ، زيرا آن حضرت نهى مىكند از اين كه نمازگزار در حال نماز دل از توجّه به سوى خدا بردارد ، و از ملاحظه عظمت و جلال او غافل شود ، براى اين كه هر كس در حال نماز به راست يا چپ خود متوجّه شود ، دل از جدا برداشته و از مشاهده انوار كبريائيش غافل شده است ، و چنين كسى ممكن است غفلت او ادامه يابد و در نتيجه نابخردى ، و نارسايى او در فهم امور متعالى ، و بىاعتنايى به كسب علوم ، و عدم تقرّب به خدا ، چهره دلش به چهره الاغ مبدّل گردد ، همچنين است حديث آن حضرت درباره اين كه خداوند گناه نمازگزارى را كه در حال نماز حديث نفس را ترك و خيال دنيا را از دل بيرون مىكند مىآمرزد زيرا او در حال نماز رو به سوى خدا داشته و دل از غير او برداشته است ، بنابراين خلاصه و روح عبادت ، توجّه به خدا و روى دل به سوى او داشتن است ، از اين رو پيامبر گرامى ( ص ) فرموده است : إنّما فرضت الصّلوة و امر بالحجّ و الطّواف و اشعرت المناسك لإقامة ذكر اللّه يعنى جز اين نيست كه نماز ، واجب ،
و به حجّ و طواف امر ، و مناسك تشريع شده است ، تا ياد خدا به پا داشته شود ، و اگر در ذكر و عبادتى كه به جا آورده مىشود ، آن كه مراد از ذكر و معبود و مطلوب است در دل نبوده ، و بيمى از هيبت و جلال او جان را فرا نگرفته باشد ، اين ذكر و عبادت مربوط به او نخواهد بود ، عايشه گفته است : پيامبر خدا ( ص ) با ما سخن مىگفت ، و ما نيز با او سخن مىگفتيم ، و چون وقت نماز فرا مىرسيد چنان متوجّه خدا و از همه چيز منقطع مىشد كه گويا همديگر را نمىشناسيم ، همچنين على ( ع ) در هنگامى كه وقت نماز مىشد ، چنان به خود مىپيچيد و مىلرزيد و رنگ رخسارش دگرگون مىگشت كه به او گفته مىشد : اى امير مؤمنان تو را چه شده است ؟ مىفرمود : هنگام اداى امانتى فرا رسيده كه خداوند آن را بر آسمانها و زمين عرضه كرد ، و آنها از پذيرفتن آن سرباز زدند و ترسيدند ، و نيز علىّ بن الحسين ( ع ) در هنگامى كه آماده براى وضو مىشد چنان رنگ رخسارش زرد
[ 132 ]
مىگشت كه اهل خانهاش به او عرض مىكردند : اين چه حالتى است كه هنگام وضو شما را فرا مىگيرد ؟ در پاسخ مىفرمود : نمىدانيد در پيشگاه چه كسى مىايستم ، آنچه ذكر شد همه بر لزوم حضور قلب ، و توجّه به عظمت بارى تعالى و انقطاع از غير او در حال عبادت دلالت دارد .
امّا اسرار خاصّ نماز : چنان كه مىدانيم اين فريضه جز ذكر ، قراءت ،
ركوع ، سجود ، قيام و قعود چيز ديگرى نيست ، امّا ذكر روشن است كه عبارت از گفتگو و مناجات با پروردگار متعال است ، و غرض از آنها ، حصول توجّه به سوى او و يادآورى است بر آنچه نيروهاى شيطانى را تحت رهبرى عقل ، قرار مىدهد و تكرار آن باعث ادامه حصول اين مقصود است ، و غرض از قراءت و ذكر و حمد و ثناى بارى تعالى و تضرّع و دعا همين است ، و منظور از آنها ادا و تكرار حروف و اصوات و به كار واداشتن زبان نيست ، زيرا اگر غرض اين باشد تحريك زبان به هذيان و ياوهگويى كه خود نيز موجب به كار گرفتن زبان است ، براى انسان آسانتر مىباشد ، و ما به خواست خداوند در آينده در فصول مناسبترى راجع به خواندن ذكر و فضيلت و فايده آن ، سخن خواهيم گفت .
امّا غرض از ركوع و سجود و قيام و قعود ، تعظيم و بزرگداشت خداوند متعال است ، كه اين خود مستلزم توجّه و التفات به سوى او ، و همچنين متضمّن ذكر و ياد اوست ، زيرا اگر جايز باشد كه انسان خدا را با به جا آوردن افعالى تعظيم كند در حالى كه از او غافل باشد ، روا خواهد بود كه انسان بتى را در پيش روى خود قرار دهد ، و در حالى كه غافل از آن است ، آن را تعظيم كند ، حديثى كه معاذ بن جبل روايت كرده است اين مطلب را تأييد مىكند كه : من عرف من على يمينه و شماله متعمّدا فى الصّلاة فلا صلاة له : يعنى هر كس در حال نماز از روى عمد دريابد چه كسى در سمت راست و چپ او قرار دارد ، نمازى بر او نيست ، و نيز در حديث آمده است كه إنّ العبد ليصلّي الصّلاة لا يكتب له سدسها و لا عشرها و إنّما يكتب للعبد من صلاته ما عقل منها يعنى : بنده خدا نماز مىگزارد ، ( حتّى ) يك ششم و
[ 133 ]
يك دهم آن برايش نوشته نمىشود ، جز اين نيست كه از نماز بنده آنچه فهميده و درك كرده پذيرفته و نوشته مىشود .
چون دانسته شد كه پايه و زير بناى نماز ، اقبال و توجّه به سوى خداوند متعال است ، اكنون بايد بدانيم كه التفات و توجّه ، مستلزم يادآورى و درك است ، و غرض از آن ، دقّت و ادراك مقام كبريايى و عظمت اوست ، و دقّت ، جز انديشيدن نيست كه اين نيز به منزله ديده بصيرت و مردمك چشم خرد انسان است ، بديهى است تذكّر و ادراك مقام كبريايى خداوند موجب تعظيم اوست ،
زيرا عظمت و جلال او بزرگتر و برتر از آن است كه كسى آن را درك كند و در برابر آن سر فرود نياورد ، تعظيم خداوند و درك مقام ربوبى ، نيز مستلزم پديد آمدن بيم و اميد يا خوف و رجاست ، زيرا ما هنگامى كه عظمت و قدرت يكى از پادشاهان روى زمين را تصوّر مىكنيم ، بىاختيار احساس مىكنيم كه در برابر او توان سخن گفتن و پاسخگويى را نداريم ، و لازم مىدانيم ، در روبرو شدن با او آرام و فروتن باشيم ، و بسا مىشود كه در اين هنگام دچار لرزش تن و لكنت زبان نيز بشويم . آشكار است كه منشأ اين احساس بيم ناشى از تصوّر بزرگى مقام پادشاه است ، بنابراين تصوّر مقام عظمت و جلال پادشاه پادشاهان و درهم شكننده سركشان و فرمانرواى همه جهانها و جهانيان براى انسان چگونه خواهد بود ، رجا و اميد نيز همين گونه است ، يعنى : هنگامى كه عظمت و قدرت پروردگار را تصوّر مىكنيم ، و مىنگريم كه هر چه هست از آن اوست ، اميد ما به او برانگيخته مىشود . بويژه اين كه در ضمن آيات مربوط به خوف و رجا به اين نكته تأكيد شده است .
همچنين تصوّر عظمت و جلال پروردگار ، موجب پيدايش شرم و حيا در انسان است ، زيرا تصوّر مقام كبريايى او باعث اين است كه انسان همواره احساس كوتاهى و تقصير كند و خود را گنهكار بداند ، و همين احساس و توهّم موجب شرم و حيا از خداوند سبحان مىشود .
[ 134 ]