28 فرموده است : إن كان في الغافلين . . . تا لم يكتب من الغافلين .
يعنى : اگر مردم او را در زمره غافلان به شمار آورند ، و ذكر خدا را بر زبان او مشاهده نكنند ، خداوند او را از ذاكران و كسانى كه پيوسته در ياد اويند محسوب داشته است ، زيرا دل او همواره در ياد خداست هر چند آن را بر زبان جارى نساخته است ، و اگر در ميان مردم زبانش به ذكر خدا مشغول باشد روشن است كه از غافلان شمرده نخواهد شد .
درباره ذكر خدا ستايشهاى بسيار شده ، و آن را يكى از درهاى بزرگ بهشت شمرده ، و وسيله ارتباط با خداوند متعال دانستهاند ، و پيش از اين به فضيلت ذكر و اسرار آن اشاره شده است .
29 كسى را كه به او ستم كرده مىبخشد و مورد عفو خود قرار مىدهد ، و عفو صفت فاضلهاى است كه ناشى از شجاعت است ، اختصاص عفو به كسى كه بر وى ظلم روا داشته براى بيان اين معناست كه با وجود انگيزه انتقامجويى كه در نهاد وى است از او در مىگذرد .
30 به كسى كه او را از عطاى خود محروم داشته بخشش مىكند ، و اين روش برخاسته از خوى برجسته سخاوت است .
31 به كسى كه از او بريده است پيوند برقرار مىكند ، مواصلت و پيوند
[ 767 ]
با ديگران خوى پسنديدهاى است كه مندرج در تحت صفت فاضله عفّت است .
32 دور است از اين كه سخن زشت بگويد ، يعنى كمتر اتّفاق مىافتد كه زبانش را به آنچه سزاوار نيست بيالايد .
33 نرم گفتار است ، يعنى در هنگام گفتگو و داد و ستد با مردم و وعظ و ارشاد آنها با نرمى و ملايمت كه نشانه فروتنى است رفتار مىكند .
34 كار زشت از او بدور و كارهاى نيك نزد او حضور دارد ، زيرا او به رعايت حدود الهى پايبند است .
35 نيكى او به مردم رو آورده ، و شرّش پشت كرده است ، اين سخن شبيه گفتار آن حضرت است كه فرموده است : خير او مورد اميد و انتظار ، و از شرّ او مردم آسوده و در امانند ، و دور نيست كه منظور از اقبال خير ، كوشش در ازدياد طاعت و آمادگى براى آن است ، و غرض از ادبار شرّ ، دور بودن او به همان اندازه از شرّ و بدى است ، زيرا هر كس به چيزى رو آورد و در راه آن تلاش كند همان قدر از آنچه ضدّ آن است دورى جسته و به آن پشت كرده است .
36 در برابر حوادث تكان دهنده آرام و استوار است ، منظور از زلازل رويدادهاى سخت و فتنههاى بزرگى است كه موجب پريشانى دلها و دگرگونى احوال مردم است ، حالت وقار كه به معناى آرامى و استوارى است ملكهاى است كه از فروع شجاعت است .
37 در سختيها و ناگواريها بسيار شكيباست ، اين صفت در نتيجه ثبات ايمان و بلندى همّت او در برابر احوال زودگذر روزگار است .
38 در هنگام خوشى و آسودگى اگر چه بهره كمى داشته باشد بسيار شكرگزار است ، و اين ناشى از محبّت او به خداوندى است كه : اديم زمين سفره عام اوست .
39 به كسى كه با وى دشمنى دارد ستم نمىكند ، اين سخن تجاوز و ستم را از مسلمان پرهيزگار نفى مىكند ، با اين كه انگيزه ارتكاب اين عمل در او موجود
[ 768 ]
است ، و اين انگيزه همان دشمنى با كسى است كه مىتواند بر او تعدّى و ستم روا دارد .
40 به خاطر كسى كه با او دوستى دارد گناه نمىكند ، اين گفتار صفت زشت فجور را كه عبارت از پيروى از هوسها به خاطر دوستان است از او سلب مىكند ، و اين ممكن است بدين صورت باشد كه چيزى را كه دوست او استحقاق آن را ندارد به او ببخشد ، يا آنچه را كه سزاى اوست از او دور گرداند ، چنان كه قاضيان بدكار و حاكمان ستمكار مرتكب مىشوند ، بنابراين مسلمانى كه پرهيزگارى را پيشه خود سازد با اين كه انگيزه مبادرت به اين اعمال كه محبّت دوستان است در او موجود است دست به اين كارها نمىزند ، بلكه در بكار بردن عدالت با همگان يكسان رفتار مىكند .
41 پيش از آن كه بر ضدّ او گواهى دهند حقّ را اعتراف مىكند ، براى اين كه او پرهيز دارد از اين كه دينش به دروغ آلوده شود ، زيرا زمانى به گواهى دادن نياز مىافتد كه حقّ انكار شود ، و انكار حقّ دروغ است .
42 امانتهايى را كه در دست اوست ضايع نمىكند ، و در آنچه دين و كتاب خدا حفظ و نگهبانى آن را از او خواسته است كوتاهى نمىورزد ، زيرا پرهيزگارى و لزوم حفظ حدود الهى او را از اين كار ، باز مىدارد .
43 آيات و احكام خداوند و عبرتها و مثلهايى را كه دانسته از ياد نمىبرد ،
و به كار بستن آنها را ترك نمىكند ، زيرا اينها را پيوسته در برابر چشمان خود دارد و پياپى از دل مىگذراند ، و براى اداى آنچه از او خواسته شده به كار مىبندد .
44 لقب بد به ديگران نمىدهد ، براى اين كه توجّه دارد كه خداوند در قرآن كريم از آن نهى كرده و فرموده است : « وَ لاَ تَنَابَزُواْ بِالْألْقَابِ » [ 10 ] و راز آن را مىداند كه اين كار سبب بر انگيختن فتنه و پديد آمدن دشمنى در ميان مردم
[ 10 ] سوره حجرات ( 49 ) آيه ( 11 ) يعنى : و با لقبهاى زشت يكديگر را ياد نكنيد .
[ 769 ]
است ، و دشمنى و تفرقه ضدّ مطلوب شارع است .
45 به همسايه زيان نمىرساند ، براى اين كه به دستور حقّ تعالى در آنچه فرموده است : « وَ الْجَارِ ذىْ الْقُرْبَى وَ الْجَارِ الْجُنُبِ » [ 11 ] آگاه است و سفارش پيامبر خدا ( ص ) را مىداند كه در اين حديث مرفوع [ 12 ] فرموده است : « پروردگارم مرا در باره همسايه آن اندازه سفارش فرمود كه گمان كردم او را ارث برنده قرار داده است [ 13 ] » ، و نيز متوجّه است كه غرض از اين دستورها ايجاد الفت و همبستگى در دين است .
46 ديگران را بر مصيبتها و مشكلاتى كه دارند سرزنش و شماتت نمىكند ، براى اين كه به اسرار قضا و قدر الهى اعتقاد ، و به علل پيدايش مصائب توجّه دارد ، و مىداند كه خود او نيز در تير رس حوادث روزگار است و با تصوّر اين كه ممكن است به نظاير آنها دچار شود بر حوادث تلخ ديگران شادى نمىكند .
47 قدم در راه باطل نمىگذارد ، و پا از مرز حقّ بيرون نمىنهد ، يعنى در امور باطل و پوچ دنيا كه او را از خداوند دور مىگرداند وارد نمىشود ، و از خواستها و آرمانهاى حقّى كه او را به خداوند نزديك مىگرداند دست برنمىدارد ، زيرا به برترى هدف متعالى خود آگاه است .
48 از خاموشى خويش اندوهگين نمىشود ، زيرا او در جايى كه بايسته و شايسته است خاموشى مىگزيند و يا سخن مىگويد ، بديهى است زمانى خاموشى مايه غم و اندوه انسان مىگردد كه آنچه را بايد بگويد در جاى خود نگفته و خاموش مانده باشد .
49 صدا به خنده بلند نمىكند ، براى اين كه دل او بيشتر در ياد مرگ و
[ 11 ] سوره نساء ( 4 ) آيه ( 36 ) يعنى : . . . و همسايه نزديك و همسايه دور . . .
[ 12 ] در اصطلاح اهل درايه ، حديث مرفوع خبرى است كه سند آن از وسط قطع شده و با تصريح به رفع يك يا بيشتر از راويان آن ذكر نشده باشد . فرهنگ معارف اسلامى ( مترجم )
[ 13 ] أوصاني ربّي بالجار حتّى ظننت أنّه يورّثه .
[ 770 ]
سختيهاى پس از آن است و آنچه از صفات پيامبر خدا ( ص ) در اين باره نقل شده اين است كه : بيشترين خنده آن حضرت تبسّم و كمى از اوقات خنده آهسته بود ،
و هرگز قهقهه و كركره كه دو نوع خنده صدادار است از آن بزرگوار ديده نشده است .
50 هنگامى كه بر او ستم شود شكيبايى مىكند تا خداوند براى او انتقام گيرد ، اين روش را به اين سبب برگزيده كه نتايج نيكوى صبر و بردبارى را مىداند ، و به وعدهاى كه خداوند در قرآن كريم به صابران داده آگاه است ،
چنان كه فرموده است : « وَ مَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوْقِبَ بِهْ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرنَّه اللّهُ » [ 14 ] و همچنين « و لَئنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِيْنَ » [ 15 ] .
51 نفسش از او در رنج است ، مراد از اين ، نفس امّاره است كه مسلمان پرهيزگار پيوسته در برابر تمايلاتش پايدارى مىكند ، و آن را مقهور خويش ساخته زير فرمان خود قرار مىدهد ، از اين رو مردم از آزار او ايمن و آسودهاند .
52 دورى او از ديگران به سبب زهد و بىرغبتى او به مال و منالى است كه در دست آنهاست و هم براى دور نگهداشتن خود از آلودگى به اينهاست ، و ناشى از برتريجويى و خود بزرگ بينى نيست . همچنين نزديكى و معاشرت او با ديگران به سبب نرمخويى و مهربانى و دلسوزى است . نه اين كه مانند حيلهگران پست براى رسيدن به خواستههايى قصد نيرنگ و فريب داشته باشد .
صفات و نشانههايى كه از پرهيزگاران در اين جا ذكر شده است ، اگر چه ممكن است برخى را با برخى ديگر يكى دانست ، ليكن هر كدام در قالب الفاظ جداگانهاى آمده و يا اين كه جزء مشابه با صفت ديگرى تركيب شده است .
بارى ، اين خطبه از بزرگترين و بليغترين خطبههاى آن حضرت در توصيف پرهيزگاران است و بدين سبب همّام را آن چنان واله و آشفته ساخت كه جان از
[ 14 ] سوره حجّ ( 22 ) آيه ( 60 ) يعنى : هر كس به همان اندازه كه به او ستم شده مجازات كند سپس مورد تعدى قرار گيرد خداوند او را يارى خواهد كرد .
[ 15 ] سوره نحل ( 16 ) آيه ( 126 ) يعنى : و اگر شكيبايى كنيد اين براى شكيبايان بهتر است .
[ 771 ]
تنش برفت .
امّا درباره پاسخ پرسش كننده كه فرموده است : واى بر تو براى هر عمرى وقتى مقرّر شده كه از آن تجاوز نمىكند ، يعنى در آن وقت به سر مىرسد ، و بر اين نقطه پايانى نمىتوان پيشى جست ، و يا از آن باز پس ماند ، ضمير در جمله يعدوه به أجل باز مىگردد ، و فرموده است : و سببا لا يتجاوزه يعنى براى اين اجل سببى مقدّر شده كه علّت فاعلى به سر رسيدن آن است و اسباب ديگرى جز آن نمىتواند آن را به پايان برساند ، و اين سبب ممكن است موعظه مؤثّرى اين چنين باشد ، بىترديد اين پاسخ براى شنونده قانع كننده و در عين حال سخنى حقّ و درست است ، و اشاره است به اين كه آنچه آن حضرت را در برابر اين مواعظ بليغ و بازگو كردن اين حقايق زنده و پا بر جا نگهداشته ، اجل و مدّت معيّنى است كه به حكم قضاى الهى براى بقاى او مقدّر شده و اين سبب اصلى است ، و سبب بعدى تفاوتى است كه ميان آن بزرگوار و همّام و امثال اوست ، و اين تفاوت عبارت است از قوّت نفس قدسى آن حضرت براى قبول آنچه از طرف خداوند به او مىرسد ، و عادت آن بزرگوار به اين امور ، و رسيدن او به مقام سكينه و اطمينان ، و ضعف نفس همّام در برابر آنچه از مراتب بيم و اميد خداوند براى او توضيح داده شده بود . امّا امام ( ع ) اين را در پاسخ او نگفت ، زيرا مستلزم بيان برترى خويش بود و يا اين كه فهم پرسش كننده را براى درك اين مطلب نارسا ديد ، و اين كه او را نهى مىكند كه از تكرار اين گونه پرسشها خوددارى ، و از آنچه شيطان بر زبان او نهاده دورى كند براى اين است كه پرسش او نابجا و بىمورد بوده ، و اين خود از تأثيرات شيطان است ، و مصونيّت از خطا و توفيق از خداوند است .
[ 772 ]