22 أنت الأبد فلا أمد لك :
يعنى تو هميشگى و جاويدى و نهايتى برايت نيست ، زيرا خداوند متعال واجب الوجود است ، و وجوب وجود او مستلزم امتناع عدم ، و به نهايت رسيدن اوست ، برخى از شارحان نهج البلاغه گفتهاند : مراد اين است كه ابديّت از آن تو است چنان كه گفته مىشود أنت خيال يعنى داراى تكبّرى و اين خيال از خيلاء كه به معناى كبر و خود خواهى مىباشد مشتقّ است ،
در بيان اين مطلب بايد گفت چون ازليّت و ابديّت لازم وجود بارى تعالى است ،
أبد را براى مبالغه در دوام ، بطور مجاز بر خداوند اطلاق فرموده است به گونهاى كه گويا يكى عين ديگرى است چنان كه براى مبالغه در جدايى أنت الطّلاق گفته مىشود يعنى تو جدايى .