فرموده است : فإنّا كنّا فى أفياء أغصان . . . تا مخطّها .
اين جملات ، جواب شرط است ، يعنى اگر بميريم ما نيز اين چنين بودهايم ،
آنچه را در طىّ جملات مذكور بيان فرموده اشاره به احوال دنيا و خوشيها و دوران آن و بهرهمندى انسان از آن مىباشد ، واژه أغصان ( شاخهها ) براى عناصر چهارگانه ، و واژه أفياء ( سايهها ) را براى آنچه از تركيب اين عناصر در اين جهان پديد مىآيد و انسان در سايه آنها آرامش مىيابد استعاره آورده است ، مناسبت استعاره نخست اين است كه عناصر در حقيقت مانند شاخههاى درخت هستند ، و
[ 4 ] سوره نور ( 24 ) آيه ( 36 ) يعنى : و صبح و شام او را تسبيح و تنزيه مىكنند ، پاك مردانى . . .
[ 389 ]
وجه استعاره دوّم اين كه سايه ، محلّ آرميدن و لذّت بردن است ، همچنان كه وجود و هستى ، در صورت سلامت تن و اعتدال مزاج كه از تركيب درست عناصر حاصل مىشود مايه خوشى و لذّت است ، و نيز مهابّ الرّياح ( جايگاههاى وزش بادها ) براى بدنها و رياح ( بادها ) را براى ارواح و نفخههاى الهى كه بر جان انسانها مىوزد استعاره آورده است ، وجه استعاره نخست ، اين است كه بدنها مانند محلّهايى كه باد بر آنها مىوزد نفخههاى ربّانى را مىپذيرد ، و اين استعاره محسوس است براى معقول ، و مناسبت استعاره دوّم روشن است و نياز به توضيح ندارد ، همچنين واژه غمام ( ابر ) را براى حركت كرات آسمانى و اتّصال آنها ، و آنچه از بالا افاضه و سبب بقاى انسان مىشود استعاره فرموده ، و مناسبت آن اشتراك در افاضه و سبب بودن است ، و ظلّ ( سايه ) آن عبارت از چيزهايى از حركات كرات ، و افاضات سماوى است كه انسان بدانها آرامش مىيابد ، چنان كه گفته مىشود : او در سايه فلانى زندگى مىكند ، يعنى از زندگى و عنايت او بهرهمند است .
عبارت اضمحلّ في الجوّ متلفّقها اشاره است به زوال و پراكنده شدن اسباب سماوى كه براى بقاى آن لازم است ، و مراد از عفا في الأرض مخطّها محو آثار آن از ابدان است ، ضمير متلفّقها به غمام و ضمير مخطّها به مهابّ الرّياح برگشت دارد .