ترجمه
در هنگامى كه عمر بن خطّاب با آن حضرت مشورت كرد كه خود همراه سپاهيان به جنگ ايرانيان رود به او فرمود :
[ 359 ]
« همانا پيروزى و شكست اسلام به فزونى و كمى سپاه بستگى نداشته است ، اين دين خداست كه خود آن را پشتيبانى كرده ، و لشكر اوست كه آن را آماده و يارى فرموده تا اين كه به اين حدّ و اندازه رسيده و در هر جا كه مىبايست تابيده و درخشيده است ، و ما در انتظار آنچه خداوند به ما وعده داده است ، هستيم ، و خداوند به وعده خود وفا و سپاه خويش را يارى خواهد كرد .
زمامدار به منزله رشتهاى است كه مهرههاى پراكنده را گردآورى مىكند و در كنار هم قرار مىدهد ، اگر اين رشته گسيخته شود مهرهها پراكنده مىگردد و هر كدام به جايى مىرود ، و هرگز دوباره همه آنها گردآورى و به رشته در آورده نمىشود . اگر چه امروز عرب اندك است ، امّا به سبب دين اسلام ،
بسيار و به علّت يگانگى و هماهنگى مقتدر و نيرومند است ، بنابراين تو محور و در مركز خويش باش ، و آسياى جنگ را بوسيله عرب به گردش درآور ، و بىآن كه خود در جنگ شركت كنى آنان را وارد كارزار كن ، زيرا اگر خود از اين سرزمين عزيمت كنى عرب از هر سو پيمان خود را با تو خواهد شكست ، و سر به نافرمانى برخواهد داشت ، تا جايى كه آنچه در مرزها و پشت جبهه خوددارى مهمّتر از آن چيزى شود كه در پيش روى توست .
اگر فردا عجمها تو را بنگرند مىگويند : اين اصل و ريشه عرب است ، اگر آن را قطع كنيد آسوده خواهيد شد و اين انديشه آنان را در نبرد با تو حريصتر و بر نابود كردن تو دليرتر خواهد ساخت .
امّا آنچه درباره آمدن ايرانيان به جنگ با مسلمانان بيان كردى ،
بىگمان خداوند آمدن آنان را به جنگ اينان بيش از تو مكروه مىدارد و او به دگرگونى آنچه مكروه اوست تواناتر است . و آنچه درباره فزونى سپاه آنان گفتى ، ما پيش از اين در جنگ بر فزونى سپاهيان خود تكيه نمىكرديم ، بلكه با اعتماد به كمك و يارى خداوند متعال مىجنگيديم . »