2 جمله و دخيلا دون شعاركم ،
در تأكيد مطلب بالاست ، و دستور مىدهد كه طاعت خداوند را در زير جامه زيرين خويش قرار دهيد ، بديهى است اين عمل در جامه غير محسوس امكان پذير است ، سپس آن بزرگوار سخن مذكور را تفسير ، و فرموده است : . . . و لطيفا بين أضلاعكم يعنى آن را در ميان پهلوهاى خود جاى دهيد . واژه لطف اشاره به جنبه اعتقادى و عقلى طاعت ، و تعبير بين أضلاعكم كنايه از اين است كه آن را در دلهاى خود جايگزين سازيد .
3 طاعت خداوند را امير و فرمانروا گردانيد ، واژه أمير را از نظر حرمتى كه طاعت خداوند دارد و لزوم مقدّم داشتن آن بر ديگر كارها براى آن استعاره فرموده است .
4 آن را آبشخورى براى هنگام ورود خويش قرار دهيد ، منظور از هنگام ورود ، روز رستاخيز است ، واژه منهل ( آبشخور ) را براى طاعت الهى استعاره آورده است ، زيرا انسان از طريق پرهيزگارى و فرمانبردارى خداوند مىتواند در روز رستاخيز از شرابى كه ويژه پاكان و نيكوكاران است سيرآب گردد .
5 طاعت خداوند را در پيشگاه او شفيع ، و براى رسيدن به مقاصد خويش وسيله قرار دهيد ، بديهى است انسان با طاعت و بندگى ، شايستگى مىيابد ، كه خداوند مطالب او را بر آورده سازد ، واژه شفيع براى وسيله و آنچه مايه تقرّب به درگاه پروردگار مىگردد استعاره شده است .
6 آن را سپرى براى روز وحشت و هراس خود قرار دهيد ، آشكار است كه بندگى حقّ تعالى در روز قيامت كه روز فزع اكبر و فرا رسيدن بزرگترين هول و وحشت است انسان را از عذاب خداوند مانع و نگهدار است .
7 آن را چراغ اندرون گورهاى خويش گردانيد ، ما مىدانيم چگونه بندگى
[ 814 ]
و فرمانبردارى خداوند انسان را براى پذيرش انوار علوى و اسرار الهى كه موجب رهايى از تاريكى خانه گور و عذاب آخرت است مستعدّ و آماده مىگرداند ، و در حديث است كه : كار نيك گور نيكوكار را مانند چراغى كه در تاريكى بتابد روشن مىكند ، واژه مصابيح ( چراغها ) را به مناسبت روشنى آنها براى طاعت و فرمانبردارى خداوند استعاره فرموده است .
8 همچنين طاعت پروردگار براى وحشت طولانى قبر مايه سكون خاطر است كه انسان به آن انس مىگيرد ، چنان كه روايت شده است : كار نيك و خلق نيكو دارنده آن را پس از مرگ به صورت جوانى زيبا روى و پاكيزه جامه و خوشبوى ديدار ، و به او سلام مىكند ، او مىگويد تو كيستى ؟ وى پاسخ مىدهد : من خلق نيكو و يا عمل نيك تو هستم . و حاصل روايت مذكور اين است كه طاعت حقّ تعالى سبب آرامش خاطر از وحشت و هراس آخرت مىگردد ، زيرا ترس و وحشت در جايى به انسان دست مىدهد كه او از آن غافل بوده ، و انتظار آن را نداشته است ، و براى انتقال به آن جا آماده نشده ، و دلبسته وطن پيشين و كسان خود بوده ، و همه انس خويش را به آنها منحصر كرده باشد ، امّا اهل طاعت و فرمانبرداران اوامر حقّ پيوسته در انديشه سراى آخرت و در ياد خانهاى هستند كه بدان انتقال خواهند يافت ، به انس با پروردگار اعتماد و اطمينان مىيابند ، و به ذات او توجّه مىكنند ، از اين رو انس خود را هميشه به او منحصر ساخته و شادى آنها پيوسته براى وصول به لقاى اوست ، و اعتقادشان در اين دنيا اين است كه :
فقط بدنهايشان با مردم دنيا همسايگى دارد ، و برخى از اينان از مردم بريده دورى و گوشه نشينى اختيار مىكنند ، بنابراين سزاوار است كه ترس و وحشت آخرت دامنگير آنها نشود ، و اعمال آنها هول و هراسى را كه ممكن است عارض آنان گردد از ميان ببرد ، البتّه چون انسان در دنيا نمىتواند حقيقة چگونگى زندگى پس از مرگ را تصوّر كند و بشناسد ناگزير از آن بيمى در دل خود احساس مىكند ليكن پرتو انوار قدسى و انس با پروردگار اين بيم را از دل مىزدايد .
[ 815 ]
9 و نيز فرمانبردارى حقّ تعالى را وسيله رهايى از اندوههايى كه در طول سفر آخرت داريد قرار دهيد ، يعنى طاعت خدا را از رنجها و اندوههاى منازل آخرت و هول و هراس آن مايه گشايش و آسايش خود گردانيد .
10 طاعت خداوند سبب محافظت از مهلكههايى است كه احاطه دارد ،
اين مهلكهها عبارت از صفات زشت و عادتهاى ناپسندى است كه موجب نابودى انسان است ، و مراد از اكتناف ، احاطه اين مخاطرات بر نفس آدمى است به گونهاى كه جز طاعت خداوند و فرمانبردارى از اوامر او چيز ديگرى نمىتواند انسان را از اين گرفتاريها برهاند ، مقصود از جمله مخاوف متوقّعة ( بيمهايى كه مورد انتظار است ) هول و هراس آخرت و گرمى آتش آن است .
11 طاعت و پرهيزگارى باعث مىشود سختيها و گرفتاريهايى كه به انسان نزديك شده است از او دور گردد . و در بسيارى از جاها طاعت به تقوا تعبير مىشود هر چند در برخى موارد طاعت اخصّ از تقوا مىباشد ، در هر حال اين كه با فرمانبردارى از اوامر خداوند سختيهاى آخرت از انسان دور مىشود روشن است ،
امّا دور شدن آنها از انسان در ايّام زندگى دنيا به سبب اين است كه پرهيزگاران بيش از كسان ديگر از بديها و شرور ديگران سالم و در امان مىمانند ، براى اين كه آنان خود را از آميختگى با مردم به دور داشته و به خاطر متاع دنيا با آنها كشمكش و نزاعى ندارند ، و هم بدين سبب كه دنيا را دشمن مىدارند ، زيرا دوستى و حرص دنيا سرچشمه تمامى بديها و سختيهاست .
12 طاعت الهى امورى را كه تلخ و رنجآور است شيرين و گوارا مىسازد ،
اين امور يا مربوط به آخرت است مانند تكاليف عبادى و آشكار است كه وظايف عبادى از نظر پرهيزگاران و اهل طاعت از هر چيز ديگر شيرينتر و لذّت بخشتر است ، اگر چه اينها در ابتداى كار ، و آغاز سلوك در راه حقّ در كام او تلخ ، و تحمّل آنها بر او و همه نادانها سنگين و دشوار بوده و هست ، و يا اين كه مربوط به امور دنياست مانند تهيدستى و لختى و گرسنگى ، و اينها چنان كه مىدانيم نشانه
[ 816 ]
و شعار پرهيزگاران بوده ، و در كام آنان اين ناكاميها از هر چيزى شيرينتر ، و از هر شعارى برگزيدهتر است هر چند در آغاز سلوك و پيش از رسيدن به ثمرات تقوا ،
اين محروميّتها در مذاق آنان تلخ و ناگوار بوده است .
13 فرمانبردارى از دستورهاى الهى موجب رهايى او از امواج ناملايماتى است كه پيش از اين پى در پى او را فرا گرفته بود ، واژه امواج را براى وضع نامطلوب بدنى و ملكات زشت اخلاقى استعاره فرموده است ، همان ملكات و صفات زشتى كه اگر در نفس آدمى زياد و انبوه شود ، آن را در اقيانوس عذاب الهى غرق و نابود خواهد ساخت ، و بديهى است كه رعايت تقوا باعث رهايى نفس از ناهنجارى و محو صفات زشت از صفحه ضمير او مىگردد ، هر چند اين تيرگيها بسيار باشد .
14 طاعت خداوند سبب آسانى امور دشوارى مىگردد كه پيش از اين آنان را رنج مىداده است ، زيرا هنگامى كه پرهيزگاران درباره هدف هستى خود مىانديشند هر امر دشوارى از امور دنيا كه بر ديگران سخت و مشكل است بر آنان آسان خواهد شد ، مانند تنگدستى و بيمارى و شدايد ديگر ، همچنين هر امر سختى از امور آخرت كه در آغاز تكليف بر اثر نداشتن بينش لازم مايه رنج و تعب آنها بوده بر آنان سهل و گوارا خواهد گرديد .
15 فرمانبردارى از دستورهاى خداوند سبب مىشود كه پروردگار باران بخشش و كرامت خود را به فراوانى بر آنان ببارد ، منظور از بارش كرامت در جمله و هطلت عليه الكرامة كمالات نفسانى پايدارى است كه انسان بدانها متمتّع و كامياب مىگردد ، و چون افاضه اين كمالات شباهت به ريزش باران دارد ، لذا واژه هطل ( باران شديد دانه درشت ) را براى افاضه آنها استعاره و به كرامت اسناد داده است ، همچنين واژه قحوط ( خشكسالى ) براى نايابى و عدم افاضه كرامت الهى پيش از آن كه از طريق تقوا شايستگى پيدا كنند استعاره گرديده است .
16 طاعت الهى باعث مىشود تا خداوند كسانى را كه پيش از اين به
[ 817 ]
سبب عدم تقوا شايستگى شمول رحمت او را نداشتهاند نيز با افاضه كمالات نفسانى و نعمات باطنى مورد رحمت و عطوفت خود قرار دهد ، واژه تحدّب ( مهربانى ) براى اراده ترحّم و يا آثار آن ، و نيز كلمه نفور ( رميدن ) براى عدم وجود آثار مذكور پيش از آراستگى آنان به تقوا استعاره شده است .
17 فرمانبردارى پروردگار سبب مىشود نعمتهاى خداوند كه پيش از اين از آنها محروم بوده به سوى او روان گردد ، واژه تفجّر ( جريان يافتن ) براى پخش انواع نعمتهاى دنيوى و اخروى استعاره شده ، و خداوند متعال در اين باره فرموده است : « وَ مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجَاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبْ » [ 5 ] ، همچنين واژه نضوب ( فرو رفتن آب در زمين ) براى عدم وجود اين نعمتها پيش از شايستگى و پرهيزگارى او استعاره گرديده ، و وجه مناسبت در هر دو استعاره شبيه بودن نعمت به آب است .
18 فرمانبردارى و پرهيزگارى موجب باريدن بركت پس از كميابى آن است ، واژه و بل ( بارش شديد ) براى بسيارى ريزش بركت پس از به دست آوردن شايستگى و پرهيزگارى استعاره شده ، و واژه رذاذ ( نم نم باريدن ) براى كمى بركت پيش از اختيار طاعت و تقوا استعاره گرديده است ، مناسبت استعاره مذكور در اين جا نيز به سبب مشابهت بركت به باران است . اين كه پرهيزگارى سبب مزيد افاضات ربّانى به كسانى است كه داراى يكى از كمالات نفسانى باشند روشن است ، چنان كه اگر كسى خويشتن را به علم و دانش آراسته كرده ولى زهد و عبادت را پيشه نساخته اگر راه پرهيزگارى و فرمانبردارى خدا را در پيش گيرد به زهد و عبادت نيز دست مىيابد .
امير مؤمنان ( ع ) پس از بيان فضيلتهاى طاعت و تقوا و ترغيب مردم در رو آوردن به آنها همچنان به ادامه اين مطلب پرداخته ، و از نظر نعمتهاى ديگرى كه
[ 5 ] سوره طلاق ( 65 ) آيه ( 2 ) يعنى : و هر كسى تقواى الهى را پيشه سازد خداوند راه نجاتى براى او فراهم مىكند و او را از جايى كه گمان نمىبرد روزى مىدهد .
[ 818 ]
خداوند بخشايشگر بر بندگان ارزانى داشته است ، آنان را به فرمانبردارى و پرهيزگارى تشويق مىكند ، از جمله اين كه خداوند با پند و اندرزهاى خود بندگانش را بهرهمند مىسازد ، يعنى آنها را به سوى بهشت خويش مىكشاند ، و به عطا و بخشش خود ترغيب مىكند ، و با فرستادن پيامبر به سوى بندگان آنان را اندرز مىدهد و با نعمتهاى خويش به آنان احسان و انعام مىفرمايد ، چنان كه خداوند متعال در چندين جاى كتاب خود فرموده است : « وَ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ » [ 6 ] .
امام ( ع ) پس از اين دستور مىدهد كه نفس خود را براى عبادت و بندگى خداوند رام و خوار سازيد و حقّ خدا را ادا كنيد همان حقّى كه آن را از بندگان مىخواهد و عبارت از طاعت و فرمانبردارى خداست ، سپس از اسلام سخن مىگويد و فضيلتهاى آن را بيان مىكند و به آن ترغيب مىفرمايد ، و در حقيقت ، اين سخنان تفسيرى درباره چگونگى طاعت و عبادت خداوند است ، و مانند اين است كه فرموده باشد : حقّ طاعت او را كه همان اسلام است ادا كنيد ، و براى آن فضيلتهايى به شرح زير ذكر فرموده است :
1 خداوند اسلام را براى خويش برگزيده است . يعنى آن را راه شناخت خود و وسيله رسيدن به پاداشهاى خويش قرار داده است .
2 خداوند اسلام را زير نظر خود پرورش و گسترش داده است ، واژه على عينه هنگامى به كار برده مىشود كه نسبت به چيزى عنايت و اهتمام خاصّ وجود داشته باشد ، و مانند اين است كه اسلام كار يا صنعتى است كه آن كسى كه اين صنعت براى او ساخته و پرداخته شده آن را برگزيده و زير نظر خويش قرار داده است ، واژه عين مجازا براى علم و آگاهى به كار رفته و على براى حال است ،
يعنى با علم او به شرف و فضيلت و حكمتى كه در وجود اسلام است ، و اين مانند
[ 6 ] سوره آل عمران ( 3 ) آيه ( 103 ) يعنى : و نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد .
[ 819 ]
قول خداوند متعال مىباشد ، كه به موسى عليه السّلام فرموده است : « وَ لِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِى » [ 7 ] .
3 خداوند بهترين آفريدگانش را براى آن برگزيده است ، يعنى بهترين خلق خود محمّد ( ص ) و ائمّه ( ع ) را براى تبليغ اسلام بر انگيخته و انتخاب كرده است .
4 خداوند پايههاى دين اسلام را بر اساس محبّت خويش بر پا داشته است ، واژه دعائم براى اهل اسلام يا براى اركان آن استعاره شده ، و وجه مشابهت در استعاره مذكور اين است كه اسلام مانند سقفى كه بر روى ستونهايش بر پاست بر اركان خود قيام و قرار دارد ، واژه على در جمله على محبّته براى حال است و ضميرها ، به اسلام برگشت دارد ، يعنى : خداوند پايههاى اسلام را در حالى كه آن را دوست مىدارد برپا داشته است ، و گفته شده كه ضمير مذكور به اللّه برگشت دارد ، و مانند اين است كه گفته شود : طبع اللّه قلبي على محبّته يعنى خداوند دل مرا بر محبّتش مهر زنده است .
5 خداوند با عزّت اسلام اديان ديگر را خوار كرده است ، منظور از ذلّت اديان ، عدم توجّه و التفات خداوند به آنهاست كه در اين صورت واژه ذلّت مجاز ،
و اطلاق آن از باب گذاشتن نام سبب بر مسبّب است ، و يا اين كه مقصود خوارى مردم كيشهاى ديگر است ، و مضاف كه واژه أهل باشد حذف شده است و روشن است كه عزّت اسلام سبب هر دو امر مىباشد .