فرموده است : لافتراق الصّانع و المصنوع . . . تا و المربوب .
اين تعليل به جملاتى كه در پيش گفته شده برگشت دارد ، زيرا براى هر يك از صانع و مصنوع اوصافى است كه شايسته آنها بوده ، و بدانها شناخته شده ، و از يكديگر جدا و ممتاز مىشوند ، از اين رو مخلوق بودن و حدوث و مشابهت ، و
[ 425 ]
لمس با حواسّ و در حجاب قرار گرفتن از لواحق امور ممكن و مصنوع است ، و چيزهايى است كه شايسته ممكنات و سزاوار آفريدگان مىباشد ، امّا وجود لا يزالى كه هيچ گونه شبيه و مانندى ندارد ، منزّه از درك با حواسّ بوده و برتر از اين است كه چيزى مانع ظهور و پيدايى او شود ، و اينها از ويژگيهاى صانع اوّل و واجب الوجود است ، و او است كه بدينها سزاوار ، و اوصاف او با صفات ممكنات در تضادّ مىباشد ، مراد از حادّ آفريننده حدود و نهايات است كه در اين مورد صانع گفته مىشود و مفهوم صفت صانع غير از صفت ربّ است ، زيرا در مفهوم ربوبيّت مالكيّت داخل است ليكن در معناى صنع مالكيّت دخالت ندارد .
ششم : درباره يگانگى خداوند است كه برهان آن پيش از اين ذكر شد .
اين كه فرموده است : وحدانيّت خداوند ، وحدت عددى نيست ، مراد اين است كه يگانگى او به معناى وحدتى كه مبدأ كثرت و شمارش است نيست ،
چنان كه واحد در آغاز اعداد است ، و همان گونه كه پيش از اين گفتهايم واحد ،
مشترك لفظى است و معانى بسيارى دارد ، و توضيح دادهايم كه اطلاق واحد بر خداوند متعال داراى چه معناست ، و روا نيست وحدانيّت خدا به معناى واحدى كه مبناى عدد است ، باشد ، بلكه مدلول آن اين است ، كه خداوند را در وجود ، ثانى و تالى نيست ، و در ذات او به هيچ روى كثرت ذهنى و خارجى وجود ندارد ، و همه كمالات در او موجود است ، و آنچه شايسته ذات مقدّس اوست با لذّات و بالفعل داراست .
هفتم : اين كه خداوند متعال در آفرينش آفريدگان منزّه از حركت و تحمّل زحمت است ، و ما در ذيل خطبه اوّل شرح آن را داده و متذكّر شدهايم كه اينها از لواحق جسم است و خداوند متعال از جسميّت و عوارض آن منزّه است .
هشتم : اين كه خداوند شنواست نه به آلت ، يعنى نه به وسيله گوش ، در ضمن شرح خطبه اوّل اين معنا توضيح داده شده است .
نهم : اين كه خداوند بيناست نه به تفريق آلت و نظر انداختن ، تفريق آلت ،
[ 426 ]
عبارت است از روانه كردن چشم براى مشاهده ديدنيها ، و اين معنا بنابر قول كسانى است كه ديدن را به وسيله آلت ، تا شعاعى كه از چشم بيرون مىشود و بر روى شىء ديدنى مىافتد دانستهاند ، و اين معنا مناسبتر است ، زيرا توزيع شعاع صادر از چشم واضحتر از توزيع آلت بينايى است ، چنان كه گروهى گفتهاند :
ادراك حسّ باصره به سبب اين است كه صورت شىء مورد مشاهده در چشم نقش مىبندد ، و بنابراين قول ، تفريق عبارت است از برگردانيدن و توجّه دادن چشم ،
گاه به شىء مورد مشاهده و گاهى به صورت آن ، همچنان كه گفته مىشود : فلان مفرّق الهمّة و الخاطر يعنى فلانى فكرش را براى نگهدارى و رعايت چيزهاى مختلف پراكنده ساخته ، مثلا هم در پى به دست آوردن دانش است و هم به دنبال تحصيل مال ، و آشكار است كه خداوند متعال از ديدن به وسيله آلت حسّ بينايى مبرّاست ، زيرا چشم از لواحق جسم است .
دهم : اين كه خداوند متعال شاهد است يعنى حاضر است ليكن نه به صورت تماسّ با چيزى ، مراد اين است كه حضور خداوند متعال همانند حضور اجسام كه مستلزم تماسّ و نزديكى و قرب مكانى است نمىباشد ، بلكه او به علم خود در نزد هر چيزى حاضر ، و بر هر امرى شاهد است ، بىآن كه هيچگونه قرب و تماسّ و وحدت مكان حاصل شود ، زيرا بارى تعالى از جسميّت و لوازم آن منزّه است .
يازدهم : اين كه خداوند متعال مباين و جدا از همه اشياست نه به سبب وجود فاصله ، يعنى مباينت او با اشيا جدايى حسّى نبوده و از مقوله وضع و أين نيست بلكه منحصرا در ذات با اشيا دوگانگى و مباينت دارد ، و ما در ذيل خطبه اوّل نيز اين معنا را شرح دادهايم .
دوازدهم : اين كه خداوند پيدا و آشكار است امّا نه به ديدن با چشم سر ، و پنهان است نه به سبب خردى و لطافت ، زيرا جسم زمانى ظاهر گفته مىشود كه با چشم ديده شود ، و هنگامى پنهان است كه ريز و لطيف باشد يا به سبب حجم و
[ 427 ]
اندازه ، و يا به علّت عدم قوام ، مانند هوا ، و پيدايى و نهانى خداوند متعال از اين دو كيفيّت بيرون ، و منزّه از همه اينهاست ، و ما معناى اين دو صفت را مكرّر در اين كتاب توضيح دادهايم .