ترجمه
روايت شده است يكى از ياران امير مؤمنان ( ع ) كه همّام نام داشت و مردى عابد و پارسا بود ، به آن حضرت عرض كرد اى امير مؤمنان صفات پرهيزگاران را برايم آن چنان بيان فرما كه گويا آنان را مىبينم ، امام ( ع ) در دادن پاسخ او درنگ كرد ، و پس از آن فرمود : اى همّام از خدا بترس و نيكى كن « فَإنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِيْنَ اتَّقَواْ وَ الَّذينَ هُمْ مُحْسِنُوْنَ [ 1 ] » ليكن همّام به اين پاسخ بسنده نكرد و بر درخواست خود اصرار ورزيد تا اين كه آن حضرت را سوگند داد ، لذا امام ( ع ) پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر گرامى ( ص ) فرمود :
« أمّا بعد ، خداوند سبحان آفريدگان را بيافريد در حالى كه از طاعت آنها بىنياز و از نافرمانى آنان ايمن بود چه گناه گنهكار زيانى به خدا نمىرساند و طاعت فرمانبردار سودى عايد او نمىگرداند .
روزى و وسايل زندگى را ميان آنان تقسيم كرد و هر كس را در مرتبه خويش قرار داد ، امّا پرهيزگاران در دنيا داراى صفاتى برجستهاند : گفتارشان از روى راستى و پوشاكشان بر اساس ميانهروى و روش آنها فروتنى است ، از
[ 1 ] سوره نحل ( 16 ) آيه ( 128 ) يعنى : پس همانا خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كردهاند و آنانى كه نيكوكارند .
[ 748 ]
آنچه خداوند بر آنان حرام كرده چشم پوشيدهاند ، و گوشهاى خود را به دانشى كه آنان را سود رساند فرا دادهاند ، در برابر سختى و بلا مانند كسانى هستند كه از آسايش و رفاه برخوردارند ، و اگر اجل و مدتى را كه خداوند براى آنان معيّن كرده نبود ، جانهايشان در بدنهايشان از شوق ثواب و بيم عقاب يك لحظه آرام نمىگرفت ، پروردگار در نظر آنان بزرگ است از اين رو آنچه جز اوست در ديده آنان كوچك است ، آنها مانند كسى هستند كه بهشت را ديده و در آن مشغول تنعّم است ، و آتش دوزخ را نگريسته و در آن معذّب است ، دلهاى آنها اندوهناك است و ديگران از آزارشان ايمنند ، بدنهاى آنها لاغر ، و نيازهايشان اندك ، و روحشان عفيف و پاكيزه است ، روزهاى كوتاهى شكيبايى كردند و در پى آن به آسايشى طولانى رسيدند ، اين داد و ستد پرسودى است كه پروردگارشان براى آنها فراهم ساخته است ، دنيا آنان را خواستار شد ليكن آنها آن را نخواستند ، دنيا آنان را اسير و گرفتار خود كرد ، و آنها با دادن جان خود را از آن رها ساختند .
امّا شب را ( براى نماز ) بر پا ايستادهاند ، قرآن را با تأمل و انديشه مىخوانند ، با خواندن آن دلهاى خود را اندوهگين مىسازند و درمان درد خويش را از آن مىجويند ، هنگامى كه به آيهاى رسند كه اميد برانگيز است به آن اعتماد مىكنند ، و دل به آن مىبندند ، و با شوق بسيار بدان مىنگرند و گمان مىبرند آنچه آيه مژده مىدهد در برابر چشم آنها قرار دارد و چون به آيهاى برخورد كنند كه بيم دهنده و ترس انگيز است گوش دل به آن مىدهند چنان كه گويا صداى نفس كشيدن جهنّم در بيخ گوش آنها طنين افكن است ، آنها قامت را خم كرده به ركوع مىروند ، و پيشانى و كف دست و زانوها و انگشتان را بر زمين مىسايند و سجده مىكنند و آزادى خويش را از آتش دوزخ از خداوند مىطلبند .
امّا در روز آنها بردبارانى دانا ، و نيكوكارانى پرهيزگارند ، ترس از خدا بدنهاى آنها را مانند چوبه تير تراشيده و لاغر كرده و چون بيننده به آنها بنگرد مىپندارد اينان بيمارند در حالى كه هيچ گونه بيمارى ندارند ، بيننده مىگويد اينها
[ 749 ]
را ديوانگى فرا گرفته در صورتى كه آنان را امرى بس بزرگ به خود مشغول داشته است .
اينان به اعمال اندك خشنود نمىشوند ، و اعمال بسيار خود را زياد نمىشمرند ، آنان پيوسته خود را متّهم به تقصير مىكنند و از كردار خويش بيمناكند ، اگر يكى از آنها را بستايند ، او از آنچه دربارهاش گفته شده در هراس مىافتد و مىگويد : من از ديگران به حال خويشتن آگاهترم ، و پروردگارم از من به من داناتر است ، پروردگارا مرا به آنچه مىگويند بازخواست مكن ، و مرا برتر از آنچه گمان مىكنند قرار ده ، و گناهان مرا كه نمىدانند بر من ببخش .
نشانه هر يك از آنها را كه بنگرى اين است :
در دين نيرومند ، در نرمخويى دور انديش ، در ايمان داراى يقين سرشار ، در به دست آوردن دانش حريص ، با داشتن علم بردبار ، در توانگرى ميانهرو ، در بندگى حقّ تعالى خاشع ، در عين تنگدستى آراسته ، در سختى شكيبا ، در به دست آوردن حلال كوشا ، در طريق هدايت چالاك و از طمع بر كنار است ، با اين كه اعمال شايسته انجام مىدهد بيمناك است ، چون روز را به شام مىرساند همه كوشش او شكر و سپاس خداست ، و هنگامى كه شب را به روز در آورد تمامى انديشه او ذكر و ياد اوست ، شب را ترسان مىگذراند ، و روز را شادمان آغاز مىكند ، ترس او از وقوع غفلت ، و شادمانى او به سبب فضل و رحمت خداست كه به او رسيده است ، اگر نفس او در تحمّل آنچه ناخوش مىدارد سركشى و نافرمانى كند خواهش آن را نسبت به آنچه دوست مىدارد برآورده نمىكند ، روشنى چشم او در چيزى است كه جاودانى است و زهد و وارستگى او در آن چيزى است كه ناپايدار و فانى است .
او بردبارى و دانش را به هم آميخته و گفتار را با كردار قرين ساخته است ، او را مىبينى كه آرزويش كوتاه ، لغزش او كم ، دلش خاشع ، نفسش قانع ، خوراكش اندك ، كارش آسان و دين وى محفوظ است ، شهوتش از ميان رفته و خشم خود را فرو خورده است ، خير او مورد اميدوارى و از شرّ او ايمنى
[ 750 ]
حاصل است ، اگر در ميان غافلان به سر برد از ذاكران به شمار است ، و اگر در ميان ذاكران باشد در زمره غافلان نيست .
از كسى كه به او ستم كرده در مىگذرد و به آن كه محرومش ساخته بخشش مىكند ، و به كسى كه از او بريده مىپيوندد ، از ناسزاگويى به دور است . گفتارش نرم ، بدى از او جدا ، و نيكى در او پيدا و آشكار است ، خير او رو آورده و شرّش پشت كرده است ، در سختيها و گرفتاريها آرام و استوار ، و در برابر ناگواريها شكيبا و بردبار ، و در هنگام خوشى و آسايش شكر گزار است ، در باره كسى كه او را دشمن مىدارد ستم نمىكند ، و به خاطر كسى كه او را دوست مىدارد مرتكب گناه نمىشود ، به حقّ اعتراف مىكند پيش از آن كه بر ضدّش گواه آورده شود ، آنچه را بدو سپردهاند تباه نمىگرداند ، و آنچه را به او تذكّر دادهاند به دست فراموشى نمىسپارد ، و مردم را به لقبهاى زشت نمىخواند ، و به همسايه زيان نمىرساند ، و مصيبتزده را شماتت نمىكند ،
در آنچه باطل است وارد نمىشود ، و پا از مرز حقّ بيرون نمىنهد ،
اگر خاموشى گزيند سكوتش او را غمگين نمىكند ، و اگر بخندد آواز خندهاش بلند نمىشود ، و اگر بر او ستم رود شكيبايى مىورزد تا خداوند بزرگ انتقام او را بگيرد . نفسش از او در رنج ، و مردم از او در آسايشند ، براى آخرتش خود را به سختى مىاندازد ، و مردم را از شرّ نفس خويش آسوده مىگرداند ، دورى جستن او از كسانى كه از آنان كنارهگيرى مىكند به خاطر زهد و مصون ماندن از گناه است ، و نزديكى او به كسانى كه با آنها معاشرت مىكند بر پايه نرمش و مهربانى است ، نه كنارهگيرى او به سبب تكبّر و خود پسندى است و نه نزديكى او براى نيرنگ و فريب مىباشد . » راوى گفته است : در اين هنگام همّام مدهوش شد ، و در همين حالت جان به جان آفرين تسليم كرد ، امير مؤمنان ( ع ) فرمود : آگاه باشيد : به خدا سوگند من از اين پيشامد بر او بيم داشتم ، سپس فرمود :
نصايح و مواعظ درست در كسانى كه شايستگى آن را دارند اين چنين تأثير مىكند ، يكى از حاضران گفت : اى امير مؤمنان خودت را چه حال است
[ 751 ]
« چرا در شما اثر نكرد ؟ » امام ( ع ) در پاسخ او فرمود : واى بر تو هر اجلى وقت معيّن و سبب مشخّصى دارد كه از آن تجاوز نمىكند ، از اين گفتار باز ايست و ديگر اين سخن مگو زيرا اين را شيطان بر زبانت نهاده است .