فرموده است : لرأي يحدثه بعد رأى يريد أن يلصق ما لا يلتصق
در اين گفتار نتيجه و حاصل كار او بيان شده است ، زيرا انتقال او از جايى به جايى مستلزم نقل هلاكت و نابودى از اين جا به آن جاست .
لرأي با واو ( و لرأي ) نيز روايت شده است ، از اين رو اين عبارت ، كلامى مستأنف و مستقلّ از سخن پيش است و معنايش اين است كه به سبب انديشه تازه خود مىخواهد آنچه را چسبيدنى و قابل امكان نيست بچسباند و ممكن سازد ،
امام ( ع ) در اين جا واژه لصق ( چسباندن ) را براى صلح استعاره فرموده ، و مراد اين است كه او مىخواهد ميان شما و دشمنانتان صلح و سازش برقرار كند ، در حالى كه اين امر سازش پذير نيست ، و جهت مشابهت ميان اين دو اين است كه همان گونه كه چسب دو چيز را به يكديگر مىچسباند و متّحد مىسازد ، صلح دهنده نيز دو طرف مخاصمه را كه رو در روى هم قرار گرفتهاند گرد هم مىآورد و موجبات وحدت آنان را فراهم مىسازد ، و شايد هم مراد اين باشد كه او مىخواهد از
[ 3 ] سوره توبه ( 9 ) آيه ( 109 ) يعنى : . . . يا كسى كه اساس آن را بر كنار پرتگاه سستى كه در حال فرو ريختن مىباشد بنا نهاده است ؟
[ 50 ]
انديشههاى باطل و آراى فاسد خود آنچه را شايسته شما نيست بر شما بچسباند ،
جمله و يقرّب ما لا يتقارب نيز به همين معناست ، يعنى فاصله دورى را كه ميان شما و دشمنان شماست بر دارد و شما را به يكديگر نزديك گرداند ، و اين امر نزديك شدنى نيست ، و از اين عبارت فهميده مىشود كسى كه آنان را از مشورت با آن حضرت باز مىدارد ، و صلح با معاويه را به ميان مىآورد ، دست از يارى آنان در جنگ باز داشته ، و از مداخله در آن سرباز زده است . سپس امام ( ع ) آنان را از عذاب خداوند بيم مىدهد ، كه از اندوه خود نزد كسانى كه شايستگى آن را ندارند ، شكوه كنند ، زيرا كسى كه شكايت نزد او برده مىشود يا طرف مشورت قرار مىگيرد ، اگر در اندوه شكايت كننده سهمى نداشته باشد هر چند به حسن انديشه معروف باشد شايستگى اين كار را ندارد ، و دليل اين مطلب اين است كه اگر انسان نسبت به كارى اهتمام و دلسوزى داشته باشد ، منتهاى فكر خود را به كار مىاندازد ، و جنبههاى مختلف موضوع را بررسى مىكند ، و آنچه را بهتر و سودمندتر است بر مىگزيند هر چند چنين كسى از انديشهاى ممتاز برخوردار نباشد ، بر خلاف كسى كه بدون دلسوزى و همدردى بخواهد راه بهتر را پيدا كند و به آنچه شايسته است دست يابد كه انتظار چنين اهتمامى از او نيست ، پس از اين امام ( ع ) آنان را نهى مىفرمايد از اين كه منافقان با بد انديشيهاى خود عزم آنها را درباره آمادگى براى جنگ كه آن حضرت با نگرشى صحيح در آن اصرار دارد سست كنند ، سپس مسؤوليتهاى امام را در برابر مردم بيان مىفرمايد ، و غرض آن حضرت اين است كه در قبال گرفتاريهايى كه اينها دچارند عذر خود و حدود مسؤوليت خويش را گوشزد فرمايد تا نسبت كوتاهى و تقصير به آن حضرت ندهند ،
و به آرا و نظريّات ديگران رو نياورند ، و پنج چيز را از مسؤوليتهاى امام ذكر كرده است : اوّل رسانيدن احكام به بندگان خدا ، دوّم كوشش در خيرخواهى و اندرز به آنان ، سوّم زنده گردانيدن واجبات خداوند و سنّتهاى پيامبر ( ص ) در ميان آنان ،
چهارم اقامه حدود الهى درباره كسانى كه به سبب ارتكاب جنايت استحقاق آن
[ 51 ]
را دارند ، پنجم باز گردانيدن سهام ستمديدگان به خودشان و سهمان جمع سهم است و آن بهرهاى است كه مسلمان در بيت المال دارد ، سپس چون پيش از اين مردم را از گرايش به نادانيها و اعتماد بر جهل نهى فرموده بود ، اكنون آنان را دستور مىدهد كه براى فرا گرفتن دانش پيش از آن كه نهال آن خشك شود بشتابند ، و واژه نبت را براى علم استعاره فرموده و با ذكر « تصويح » كه به معناى خشك كردن است آن را ترشيح داده ، و بطور كنايه به از ميان رفتن علم با مرگ خود اشاره فرموده است .