شرح
امام ( ع ) با بيان حتّى إذا بلغ الكتاب اجله به عاقبت و نهايت آدمى پس از مرگ اشاره فرموده و آن عبارت است از فرا رسيدن وقت معيّنى كه همه آدميان را در آن هنگام گرد آورند ، و اين همان روز رستاخيز است و منظور از أمر در جمله و الأمر مقاديره قضا و فرمان آلهى است ، و مراد از مقادير ، وقايع و آثارى است كه بر وفق قضاى خداوند تحقّق مىيابد چنان كه پيش از اين شرح داده شده است ، و ذكر ملحق شدن خلايق به پيشينيان اشاره است به اين كه همگى آدميان خواهند مرد ، و در اين امر همه يكسان و برابرند چنان كه شرع نيز گوياى اين مطلب است ، و مراد از تجديد خلق بر انگيختن و بازگشت دادن آنهاست ، امّا به حركت در آوردن و شكافتن آسمان و لرزانيدن زمين و پراكندن كوهها ، ظاهر شرع مؤيّد آن ، و گوياى ويران شدن جهان و پايان گرفتن آن است و كسانى كه دوام و بقاى عالم را گمان كردهاند ، از ظاهر شرع عدول كرده و به تأويل بسيارى از آيات پرداختهاند و آنچه در اين باره گفته مىشود ، تقريبا وجوه مختلف زير است :
1 چون از نظر اين گروه ، رستاخيز عبارت است از مردن انسان و جدايى او از بدن و آنچه به وسيله آن از جهان خارج و جسم و جسمانيّات درك مىكند ، و همچنين موجب اتّصال او به مبدأ اوّل است لذا مرگ ، مستلزم ناپديد شدن همه اين اشياء از او ، و از نظر وى ، عدم و خرابى آنهاست ، بنابراين هنگامى كه ديد او از تمامى موجودات به جز مبدأ اول جلّ و علا بريده گرديده نسبت به او درست است كه گفته شود همه چيز معدوم و پراكنده شده است ، همچنين هنگامى كه انديشه وى از جهان حسّ و خيال و آنچه مربوط به جسم و جسمانيّات است منقطع شود و به ملأ اعلى و ساكنان جهان بالا بپيوندد ، سزاوارتر است كه آسمانها و زمين در
[ 118 ]
نظر او متبدّل شود و عالم جسم و جسمانيّات برايش زمين ، و جهان بالا برايش آسمان گردد .
2 چون همه موجودات مادّى كه در خطبه به آنها اشاره شده است در زير يوغ امكان ، و در قبضه قدرت خداوند قرار دارند ، اگر نسبت إنشقاق و انفطار ( شكافته شدن ) و لرزش و پراكندگى و جز اينها به اين موجودات داده شود امورى ذاتا ممكن و قابل تحقّق است ، هر چند از نظر علل و اسباب خارجى ممتنع و غير ممكن باشد ، از اين رو در موارد مذكور آنچه قابل امكان بوده مجازا تعبير به واقع شده است و روشن است كه مجاز از محاسن زبان عرب مىباشد ، و فايده آن در اين زمينه ، بيم دادن آدميان به آنچه پس از مرگ است ، و ترسانيدن گنهكاران به عذابهاى هراس انگيزى است كه نام برده شده است .
3 گفتهاند : احتمال دارد واژه أرض ( زمين ) در اين فراز از خطبه استعاره شده است براى موجوداتى كه استعداد پذيرش فيض آلهى را دارند ، و در اين صورت به حركت در آوردن آسمان عبارت است از حركات آن و اتّصال ستارگانى كه در ايجاد استعداد و قابليّت در موجودات اين جهان مؤثّرند ، و شكافته شدن آسمان ريزش باران فيض است از جانب بارى تعالى بر سرزمين استعدادهايى كه به سبب اين عوامل ، قابليّت پذيرش آن را يافتهاند ، و منظور از لرزانيدن زمين آماده گردانيدن موادّ لازم براى اعاده امثال اين بدنها يا پديد آوردن نوع ديگرى از مخلوقات پس از نابودى نوع انسان است ، و بركندن و پراكندن و كوبيدن كوهها بطور استعاره اشاره است بر اين كه اگر چنين تغييراتى واقع شود ، به اين منظور است كه موانع استعدادهاى لازم براى پيدايش نوع ديگرى از مخلوقات و يا تجديد بناى همين نوع انسان از ميان برداشته شود ، زيرا با بركندن كوهها و فرو ريختن آنها ، روى زمين هموار و متناسب ، و زمينهاى قابل كشت ، مستعدّ و معتدل مىشود و زمين آماده مىگردد كه براى ايجاد دوباره نوع انسان صورت ديگرى به آن داده شود .
[ 119 ]
4 گفتهاند : احتمال دارد مراد از آسمان ، سماى جود خداوند ، و منظور از زمين ، جهان انسانى باشد بنابراين به حركت در آوردن آسمان عبارت از اين است كه استحقاقها بر حسب قابليّت موجودات در لوح قضاى آلهى معيّن گردد ، و منظور از شكافتن آسمان ، ريزش باران است ، و مراد از لرزش زمين هرج و مرج ميان ابناى بشر است ، و از جا كندن كوهها و پراكندن و كوبيدن آنها بر يكديگر عبارت از نابود گردانيدن جبّاران و دشمنان قانون خداست كه به كشتار يكديگر مىپردازند ، و همه اين حوادث به سبب عوامل قهرى كه منشأ آن بيم از هيبت پروردگار متعال است اتّفاق مىافتد ، و اين كه فرموده است آنهايى را كه در درون زمين جا دارند بيرون مىآورد ، و زندگى دوبارهاى به آنان مىبخشد اشاره است به اين كه قانون يا ناموس ديگرى جانشين ناموس فعلى جهان مىشود ، و اقوامى كه از آن پيروى مىكنند نوع تازهاى از مخلوقات خواهند بود ، و معناى جدا كردن آنها به دو دسته كه يكى از آنها را مورد انعام قرار مىدهد ، و از ديگرى انتقام مىگيرد روشن است ، زيرا دستهاى از اينها آمادهاند كه از قانون شرعى و ناموس دينى پيروى كنند و به آن معتقد شوند ، و همينها هستند كه مورد انعام قرار مىگيرند و اجر و پاداش خواهند گرفت و دسته ديگرى كه از ناموس آلهى روگردان شده و قانون شرع را پيروى نمىكنند مورد انتقام قرار مىگيرند ، و عذاب و عقوبت خواهند ديد .
امّا وضع اين دو گروه و آنچه پس از مرگ براى هر يك آماده شده ، بر اساس آنچه قرآن كريم بدان ناطق است و آنچه الفاظ شريف اين خطبه بر آن دلالت دارد ، همچنين بنابر تأويلهاى كسانى كه از ظواهر آيات و اخبار عدول كردهاند ،
اجر و پاداش اهل طاعت و قرار گرفتن آنها در جوار رحمت پروردگار ، و در نظر گرفتن كمال مطلق براى آنهاست ، و مراد از خلود در سراى امن او ، اين است كه دسته مذكور هميشه در اين نعمتها باقى و مخلّد خواهند بود ، و فنا و نابودى براى آنها نيست ، و اين مطلب با احكام شرعى و دلايل عقلى مطابقت دارد ، و اين كه
[ 120 ]
فرموده است ، آنها از آن جا كوچ نمىكنند ، و احوال آنها دگرگون نمىشود و بيم و هراس به آنها دست نمىدهد ، و بيمارى و خطر به آنها رو نمىآورد ، و سفر ، آنها را از جايى به جايى نمىبرد براى اين است كه اين احوال از لوازم تن و زندگى در دنياست ، و چون زندگى دنيا از آنان زايل گشته ، عوارض و لوازم آن نيز از ميان رفته است .
امّا كيفر گنهكاران فرود آوردن آنها در بدترين جا كه جهنّم است مىباشد ،
و اين جايى است كه از هر جاى ديگر به آستانه ربوبى دورتر است ، و اين كه دستهايشان به گردنهايشان زنجير مىشود اشاره است به نارسايى قواى عقلى آنها براى كسب ثمرات معرفت ، و رسيدن پيشانيهاى آنها به پاهايشان كنايه از سرافكندگى و شرمسارى آنهاست از اين كه به انوار حضرت سبحان بنگرند ، و در عبارت : و ألبسهم سرابيل القطران يعنى بر آنها جامههايى از قطران ( روغنى است بسيار بد بو ) مىپوشاند ، واژه سرابيل را كه جمع سربال و به معناى جامه است براى هيأت بدنى كه همان صورت متشكّل از حقيقت نفسانى آنهاست ،
استعاره فرموده است ، جهت مشابهت اين است كه همان گونه كه جامه را بر تن مىكنند ، اين هيأت بدنى نيز بر حقيقت نفس ، و واقع وجود آنها پوشانيده مىشود ،
و ذكر قطران اشاره است به شدّت استعداد و آمادگى آنها براى پذيرش عذاب ،
زيرا اگر بر چيزى قطران بمالند و آن را در آتش افكنند ، شعله آتش شديدتر و افروختهتر خواهد شد چنان كه خداوند متعال نيز فرموده است : « و سرابيلهم من قطران [ 20 ] » مقطّعات النيّران نيز به همين معنا و اشاره است به همان هيأتهاى بدنى كه تحقّق جوهر و حقيقت نفوس آنهاست ، و نسبت آنها به آتش به مناسبت اين است كه به منزله لباس براى اهل عذاب است ، بنابر اين هيأتهاى بدنى نيز از آتش خواهد بود ، چنان كه خداوند فرموده است : « قطّعت لهم ثياب من نار » و
[ 20 ] سوره ابراهيم ( 14 ) آية ( 50 ) يعنى : لباس آنها از قطران ( مادّه چسبنده بد بوى قابل اشتعال ) است .
[ 121 ]
چون خروج و رهايى از آتش جهنّم تنها از طريق توبه و ترك معصيت ، و رو آوردن به سوى خدا و تفكّر در آيات او و توجّه به عبرتهاى سودبخش ميسّر است ، و بدن و حواسّ طرق و ابواب بازگشت به سوى خداست و چون پس از مرگ اين راهها و درها بسته مىشود ، كافران بايد در پشت اين درهاى بسته براى هميشه در سختيهاى عذاب و شدايد سوزش آتش باقى بمانند ، شعلههاى سوزان و نهيب خروشان و فرياد هولانگيز آتش ، استعاره از اوصاف آتش محسوس اين دنياست كه خود نيز رعبآور و سهمگين است ، براى آتشى كه غير محسوس است ، و بىشكّ بسيار شديدتر و افروختهتر مىباشد ، كه از آن به خداوند پناه مىبريم ، و اين كه امام ( ع ) در بيان اوصاف آتش جهنّم ، رجوع به صفات آتش محسوس فرموده ، به سبب غفلتى است كه از چگونگى آتش آخرت وجود دارد ، و اكثر مردم جز از طريق توجّه به احوال آتش دنيا نمىتوانند آن را تصوّر كنند ، اين كه فرموده است ساكنانش از آن جا كوچ نمىكنند مراد خلود و هميشه ماندن آنها در آتش است و اين در حقّ كافران صادق است ، واژه اسير و فديه استعاره است ،
همچنين واژه كبول كه به معناى در غلّ و زنجير كشيدن است براى هيأت بدنى متحقّق از حقيقت نفوس آنها استعاره شده است ، و همان گونه كه قيد و زنجير آهنين و محكم شكسته نمىشود ، و كسى كه دچار آن است از آن رهايى نمىيابد ،
همچنين نفوسى كه در قيد و بند هيأتهاى بدنى زشتى گرفتار شدهاند ، نمىتوانند در فضاى بىكران جلال و عظمت آلهى حركت كنند ، و در بهشت قدس او به گردش پردازند ، و مقامات برگزيدگان او را تماشا كنند ، و چون مرگ عبارت از جدايى از بدن است ، ديگر پس از مردن براى آنها مرگى نيست ، زيرا پس از جدايى از بدن براى آنها بدنى نيست ، و از عذابى كه بر اثر ملكات زشتى كه دامنگير نفوس آنهاست ، و واقعيّت آنها را تشكيل مىدهد راه رهايى ندارند .
بارى تأويلات منحرفان درباره اين عبارات روشن و نصوص صريح وارده از شرع كه از آن به اسرار تعبير مىكنند ، كم و بيش همينهاست ليكن چنان كه
[ 122 ]
مىدانيم گرايش به اين تأويلات و مانند اينها مبتنى بر ممتنع شمردن معاد جسمانى است در صورتى كه معاد جسمانى از مسائلى است كه در شرع مؤكّدا به آن تصريح شده است و عدول از آن جايز نيست و نصوص مربوط به آن را به هيچ روى نمىتوان تأويل كرد .
به راستى هنگامى كه سخنان امام ( ع ) را مطابق نصوصى كه از شرع رسيده حمل و تفسير كنيم ، بايد بگوييم گوياترين و شيواترين گفتار در احوال قيامت و معاد مىباشد . و چون بيان آن بزرگوار روشن و خالى از ابهام است شرح و توضيح آنها به منزله ايضاح واضحات مىباشد . و توفيق از خداست .