فرموده است : إنّ اللّه سبحانه لم يعظ أحدا بمثل هذا القران .
اين سخن بازگشت به بيان فضايل قرآن است ، و در اين باره واژههايى استعاره فرموده است :
1 واژه حبل ( ريسمان ) است كه با صفت متين ( استوار ) آن را ترشيح داده است ، مناسبت اين استعاره را ما بارها گفتهايم .
2 ديگر صفت أمين ( امانتدار ) است كه وجه استعاره اين كلمه را نيز پيش
[ 663 ]
از اين شرح دادهايم .
3 لفظ ربيع ( بهار ) است ، استعاره آن بدين مناسبت است كه دلها به سبب قرآن زنده و شكوفا مىشود همچنان كه چهار پايان در فصل بهار به زندگى نوى دست مىيابند .
4 واژه ينابيع ( سرچشمهها ) براى قرآن استعاره شده است ، زيرا هنگامى كه در قرآن تدبّر شود ، و در آيات آن دقّت و بررسى گردد ، مانند آب كه از چشمهها جوشان و سرازير مىگردد ، دانشهاى بسيارى از آن ريزان مىشود كه مىتواند انسان از آنها سود برد .
5 ديگر واژه جلاء ( روشنى ) است ، وجه استعاره اين لفظ براى قرآن اين است كه همان گونه كه صيقل به آينه جلا و روشنى مىدهد قرآن هم هنگامى كه مورد تدبّر و انديشه قرار گيرد و معانى آن فهم گردد زنگار جهالت را از صفحه دل مىزدايد و به آن روشنى مىبخشد .
اگر گفته شود : چرا فرموده است : براى دل ، غير از قرآن روشنى و جلايى نيست با اين كه علوم ديگر نيز مايه روشنى قلب است ؟
به اين پرسش به دو گونه مىتوان پاسخ داد :
اوّل دانشهايى كه دل را جلا مىدهد و زنگار اوهام را از آن مىزدايد دانشهايى است كه انسان را براى سير الى اللّه آماده مىكند ، و به منتها درجه كمال نفسانى مىرساند مانند علوم الهى و علم اخلاق و علم احوال معاد ، و در اين زمينه دانشى نيست مگر اين كه اصل و ريشه آن در قرآن موجود بوده و از آن گرفته شده است .
دوّم اين كه آن حضرت زمانى اين مطلب را بيان فرموده است كه علمى مدوّن و در دسترس نبوده و براى مسلمانان جز قرآن كريم راهى براى استفاده اين مطالب وجود نداشته است ، در اين صورت جز قرآن چيزى براى زدودن زنگار دل و روشنى آن نيست .
[ 664 ]