فرموده است : و سيبتلى أهلك بالموت الأحمر و الجوع الأغبر .
گفته شده كه مراد از مرگ سرخ كشته شدن مردم بصره است به شمشير صاحب زنج و ياران او و يا از جانب ديگران ، و توصيف مرگ به سرخى كنايه از شدّت و سختى آن است ، براى اين كه دشوارترين مرگها آن است كه با ريختن خون انسان صورت گيرد . امام ( ع ) خود ، مرگ سرخ را به هلاكت آنها بر اثر غرق تفسير فرموده است ، چنان كه پس از اين ، گفتار آن حضرت را در اين باره نقل خواهيم كرد و اين هم مرگ بسيار سختى است زيرا موجب خروج روح از بدن است . همچنين توصيف جوع به اغبر براى اين است كه سختترين گرسنگى اين است كه به سبب آن رخسار آدمى به رنگ خاك درآيد ، و به سبب كمى غذا و يا نامطلوب بودن آن رنگ و رو و پوست چهره انسان مانند خاك تار شود ، به اين مناسبت اين نوع گرسنگى جوع أغبر ناميده شده است ، گفته شده كه اين صفت به مناسبت اين است كه گرسنه در اين حال خود را به زمين مىچسباند و غبراء به معناى زمين است .
[ 6 ] سوره انفال ( 8 ) آيه 25 ، يعنى : بپرهيزيد از عذابى كه تنها ستمكاران شما را دامنگير نخواهد شد .
[ 26 ]
امام ( ع ) در خطبهاى كه پس از فراغ از جنگ جمل و فتح بصره ايراد كرده به اين فتنه اشاره فرموده است ، و اين خطبهاى است طولانى كه ما برخى از فصول آن را كه مربوط به رويدادهاى مهمّ آينده است نقل كردهايم ، و از اين خطبه است آنچه مربوط به چگونگى غرق بصره است ، در هنگامى كه امام ( ع ) از ايراد اين خطبه فراغت يافت ، احنف بن قيس به پا خاست و عرض كرد اى امير مؤمنان اين حادثه چه زمانى روى خواهد داد ؟ امام ( ع ) فرمود : اى ابا بحر تو آن زمان را درك نمىكنى و ميان تو و آن قرنهاست ليكن بايد حاضران به غايبان برسانند تا اين كه به گوش برادران آنها در آن زمان برسد كه هنگامى كه مشاهده كنند آلونكها به خانهها و بيشهزارها به كاخها تبديل شده است ، از آن جا پا به فرار گذارند و دور شوند ، زيرا در آن روز براى شما بينشى نيست ، سپس رو به سمت راست خود كرد و فرمود : ميان شما و ابلّه چه مسافتى است ؟ منذر بن جارود عرض كرد پدر و مادرم فدايت باد ، چهار فرسنگ فاصله است ، امام ( ع ) فرمود : راست گفتى ، سوگند به آن كه محمّد ( ص ) را بر انگيخت و او را به نبوّت ، گرامى و به رسالت مخصوص داشت ، و روح او را در بهشت برين جاى داد ، همان گونه كه شما سخن مرا مىشنويد از او شنيدم كه فرمود : اى على آيا مىدانى ميان آن جا كه بصره ناميده مىشود ، و آن جا كه إبلّه نام دارد چهار فرسنگ است و اين جا كه ابلّه گفته مىشود محلّ اصحاب قشور است ، در اين جا هفتاد هزار نفر از امّت من كشته مىشوند كه هر كدام از شهداى آنها به منزله شهداى بدر است ، منذر عرض كرد : اى امير مؤمنان پدرم و مادرم فدايت باد چه كسى آنان را مىكشد ؟ ، فرمود : آنها را برادران جنّ به قتل مىرسانند ، و اينها اقوامى هستند مانند شياطين كه رنگ پوست آنها سياه و جانهاى آنان بد بو و شرّ و بدى آنها بسيار ، و ساز و برگ آنها كم است ، خوشا به حال كسى كه آنها را بكشد و يا به دست آنها كشته شود ، در اين زمان گروهى براى پيكار با اينها به حركت در مىآيند كه در نزد گردنكشان و متكبّران زمان زبون ، و در روى زمين
[ 27 ]
گمنام و در آسمان معروفند ، آسمان و اهل آن ، و زمين و ساكنان آن بر اينها مىگريند ، در اين هنگام اشك از چشمان آن حضرت سرازير شد ، سپس فرمود :
افسوس بر تو اى بصره و واى بر تو از سپاهى كه نه گرد و غبارى دارد و نه سر و صدايى ، منذر عرض كرد : اى امير مؤمنان درباره آنچه فرمودى بر اثر غرق شدن چه بر سر آنها مىآيد ؟ و اين ويح [ 7 ] و ويل چيست ؟ امام ( ع ) فرمود : اينها دو بابند ويح باب زحمت و رنج است ، و ويل باب عذاب مىباشد . آرى اى پسر جارود آشوبهاى بزرگى بر پا مىشود ، از آن جمله گروهى به جان هم مىافتند و يكديگر را مىكشند ، در برخى از اين آشوبها خانهها و شهرها ويران مىشود ، و داراييها به يغما مىرود ، مردان كشته و زنان اسير و ذبح مىشوند ، واى كه امر اين زنان داستانى شگفت انگيز است ، و ديگر فتنه دجّال بزرگ يك چشمى است كه چشم راست او از حدقه در آمده و چشم چپ او گويى به خون آغشته است ، و در سرخى مانند اين است كه پاره خونى در كاسه چشم او افتاده و يا چون دانه انگور سرخى است كه روى آب قرار گرفته باشد ، و گروهى از قبيلهاش او را پيروى مىكنند .
كسانى كه در شهر ابلّه شهيد مىشوند انجيل خود را از بردارند ، از اينها بعضى كشته مىشوند ، و گروهى پا به فرار مىگذارند . پس از آن رجف است يعنى زمين لرزه است و بعد از آن قذف است يعنى پرتاب كردن سنگ و پس از اين خسف است يعنى فرو رفتن در زمين است و سپس مسخ است يعنى دگرگون شدن صورت انسانى است و بعد از اينها جوع اغبر است ، و اين گرسنگى سختى است كه رخسار آدمى چون رنگ خاك تار مىشود و سپس مرگ سرخ است كه اين همان غرق است ، اى منذر در كتابهاى نخستين ، بصره جز اين نام ، سه نام ديگر دارد كه جز عالمان آنها را نمىدانند اين نامها يكى خرييه و ديگر تدمر و سوّمى مؤتفكه است ، اى منذر سوگند به آن كه دانه را شكافت و انسان را آفريد اگر بخواهم به
[ 7 ] ويح واژهاى است كه براى ترحّم و ويل براى عذاب به كار مىرود ( مترجم )
[ 28 ]
يكايك عرصهها و خانههاى ويران و اين كه در چه زمان خراب و پس از آن در چه موقع آباد مىشود ، و به همين گونه تا روز رستاخيز ، شما را خبر مىدهم ، و در اين باره دانشى فراوان دارم ، و اگر از من بپرسيد خواهيد ديد كه من به آنها دانايم ، و در دانش خود به اين امور و آگاهى به جزئيّات آن دچار خطا نمىشوم ، و علم به احوال امّتهاى گذشته و آنچه تا روز رستاخيز پديد خواهد آمد به من داده شده است ،
راوى مىگويد : در اين هنگام مردى برخاست و عرض كرد : اى امير مؤمنان مرا آگاه فرما كه اهل جماعت ( وحدت طلبان ) و اهل فرقت ( جدايى خواهان ) و اهل سنّت ( سنّيان ) و اهل بدعت ( بدعت گرايان ) كيانند ؟ امام ( ع ) فرمود : واى بر تو حالا كه مىپرسى گوش فراده و مجبور نيستى كه پس از من از ديگرى اين را نپرسى ، امّا اهل جماعت من و پيروان منند هر چند شماره آنها اندك باشد و اين به فرمان خدا و پيامبرش ( ص ) ثابت و محقّق است ، و اهل فرقت آنان هستند كه با من و پيروان من مخالفت مىكنند هر چند عدّه آنها بسيار باشد ، و اهل سنّت كسانى مىباشند كه به آنچه خدا و پيامبرش ( ص ) مقرّر داشتهاند ، تمسّك جستهاند نه كسانى كه به رأى و هواى نفس خود عمل مىكنند هر چند شماره آنان زياد باشد ، گروه نخست گذشته و رفته است و گروههايى به جاى مانده است كه بر خداست آنها را درهم شكند ، و از روى زمين ريشه كن سازد ، و توفيق از خداست .
[ 29 ]