شرح
مورّخان درباره اين كه امام ( ع ) در چه هنگامى اين سخنان را به عمر فرموده است اختلاف دارند ، گفته شده كه اين سخنان را در هنگام جنگ قادسيّه ايراد
[ 360 ]
فرموده ، و اين مطلب از مدائنى [ 1 ] در كتاب الفتوح نقل شده است ، نيز گفته شده كه در هنگام جنگ نهاوند اين سخنان بيان شده ، و اين را محمّد بن جرير طبرى [ 2 ] روايت كرده است ، امّا جنگ قادسيّه در سال 14 هجرى اتّفاق افتاده است ، و در اين زمان عمر با مسلمانان مشورت كرد كه خود به همراه سپاهيان به جنگ ايرانيان رود ، و على ( ع ) نظر خود را همان گونه كه ذكر شد به او سفارش فرمود ، و عمر آن را به كار بست و از اين كه خود با سپاهيان عزيمت كند منصرف شد و سعد بن ابى وقّاص را به سردارى سپاه مسلمانان منصوب كرد ، نقل شده است كه در اين جنگ ، رستم فرمانده سپاه يزدگرد پيكهايى از افراد سپاه خود در طول راه قادسيّه تا مدائن يكى پس از ديگرى گمارد و هر زمان رستم سخنى بر زبان مىآورد ، هر يك آن را به ديگرى مىگفت تا به گوش يزدگرد مىرسيد ،
داستانهاى جنگ قادسيّه مشهور و در تاريخها مسطور است ، امّا جنگ نهاوند بدين گونه است كه در هنگامى كه عمر بر آن شد كه با ايرانيان بجنگد و سپاهيان يزدگرد در نهاوند گرد آمده بودند با اصحاب به مشورت پرداخت ، عثمان به او سفارش كرد كه خليفه به همه حكّام قلمرو اسلام مانند شام و يمن و مكّه و مدينه و كوفه و بصره نامه بنويسد و همه مسلمانان را از جريان آگاه سازد و دستور دهد براى جنگ بيرون آيند و خود نيز با سپاهيان عازم جهاد گردد ، ليكن على ( ع ) نظر خود را به شرحى كه ذكر شد بيان ، و فرمود : أمّا بعد و إنّ هذا الأمر لم يكن نصره و لا خذلانه . . . تا آخر و عمر گفت آرى رأى همين است ، و دوست دارم كه از همين نظريّه پيروى كنم ، اكنون مردى را به من معرّفى كنيد كه انجام اين مهمّ را به
[ 1 ] علىّ بن محمّد بن عبد اللّه مدائنى از راويان و مورّخان قرن دوّم هجرى و از مردم بصره است ، به سال 135 ه در اين شهر متولّد و در سال 215 ه در بغداد وفات يافته است و چون مدّتى در مدائن مىزيسته به اين لقب معروف شده است . فرهنگ دهخدا ( مترجم )
[ 2 ] محمّد بن جرير طبرى آملى مؤلف تفسير و تاريخ طبرى است كه در سال 224 ه در آمل متولّد شده و به سال 310 ه وفات يافته است . فرهنگ دهخدا ( مترجم ) .
[ 361 ]
عهده او واگذارم ، حاضران گفتند : نظر خليفه درستتر است ، عمر گفت كسى را به من نشان بدهيد كه عراقى نيز باشد ، آنان گفتند تو خود به مردم عراق داناترى و آنها همواره نمايندگانى نزد تو فرستادهاند كه آنها را ديدهاى و با آنان سخن گفتهاى ، عمر گفت : آگاه باشيد به خدا سوگند مردى را به فرماندهى اين سپاه مىگمارم كه فردا پيشاپيش آنها باشد ، گفته شد او كيست ؟ عمر گفت : نعمان بن مقرن ، گفتند او در خور اين كار است ، و نعمان در اين زمان در بصره بود ، عمر به او نامه نوشت و وى را به فرماندهى سپاه منصوب داشت .
اكنون به شرح خطبه باز مىگرديم ، فرموده است : بحذافيره يعنى : به تمامى آن .