فرموده است : ثمّ يأتي بعد ذلك طالع الفتنه الرِّجوف .
مراد از اين فتنه حمله تاتار و مغول است زيرا اين حادثه موجب زوال قدرت عرب گرديد ، يكى از شارحان گفته است آن فتنه اشاره به حوادثى است كه در آخر الزمان روى خواهد داد ، مانند فتنه دجّال ، ذكر واژه رجوف ( بسيار تكان دهنده ) اشاره به وقايع هراس انگيز ، و اضطراب امر اسلام در اين رويدادهاست ، و منظور از طالع فتنه مقدّمات و اوايل آن است ، به كار بردن صفت قاصمة ( شكننده ) كنايه از اين است كه اين فتنه خلق بسيارى را نابود خواهد كرد ، واژه زحوف را براى آن فتنه ، به مناسبت شباهت آن به دلير مردى كه در جنگ پيوسته بر حريفان يورش مىبرد و به سوى آنها رو مىآورد استعاره فرموده است .
پس از اين امام ( ع ) به بيان تأثيرات اين فتنه در مردم مىپردازد ، و مىفرمايد :
دلهاى گروهى كه در راه خدا گام برمىدارند ، دچار كژى و انحراف شده از راه راست باز مىگردند ، و مردانى كه از سلامت دين برخوردارند گمراه شده و با ارتكاب معاصى ، خود را به هلاكت اخروى گرفتار مىسازند ، در هنگام هجوم اين فتنه اختلاف آراء درباره دين خدا ، زياد مىگردد ، و نظريّات درست با افكار نادرستى كه در ميان مردم پديد مىآيد درهم و مشتبه مىشود ، به گونهاى كه مردم نمىتوانند راه حقّ و طريق مصلحت را بشناسند ، و هر كس در برابر اين حوادث مقاومت و در دفع آنها بكوشد دستخوش تباهى و نابودى مىگردد ، واژه تكادم ( گاز گرفتن ) را براى رهبران و سردمداران اين فتنه كه بر سر قدرت با يكديگر به جنگ و ستيز مىپردازند ، و يا براى سلطه جويى آنها بر ديگران ، استعاره آورده است ، و اينها
[ 413 ]
را به خران در رمه كه همديگر را گاز مىگيرند تشبيه كرده است ، وجه مشابهت ،
ستيزهگرى و سلطهجويى آنهاست و نيز اشاره است به اين كه گروه مذكور قيد تكليف را رها كرده ، و از آنچه در آخرت براى آنها مقرّر شده بكلّى غافلند ، عبارت معقود الحبل را براى دولت اسلام و نظام مستحكم آن در گذشته استعاره آورده ،
همچنين واژه حبل ( ريسمان ) را براى دين استعاره فرموده است ، اضطراب آن كنايه از لرزش پايههاى دين به هنگام ظهور اين فتنه است ، معناى جمله عمى وجه الأمر عدم آگاهى به طريق مصلحت است ، و اين كه چشمههاى حكمت در اين گير و دار خشك مىشود منظور ، حكمت عملى است كه مدار تعليمات شرع مىباشد ، واژه غيض ( فرو رفتن آب در زمين ) را براى از ميان رفتن حكمت و محروميّت از فوايد آن استعاره آورده است ، و اين كه ظلمت و تيرگى در اين حادثه به سخن مىآيد مراد صدور امر و نهى از جانب فتنهگران و آراء و نظريّات آنهاست كه خارج از حدود حقّ و عدالت مىباشد . واژه مسحل استعاره براى اذيّت و آزارى است كه از اين راه به عرب و بيابان نشينان وارد مىشود ، وجه مشابهت اين است كه همان گونه كه سوهان يا حلقه دهنه لجام ، آزار دهنده و جانخراش است ، رنج و آزارى كه از اين فتنه دامنگير عرب خواهد شد سخت و جانكاه خواهد بود ، و مانند دلاورى بيباك مركب خود را در ميان آنها مىراند ، و با حلقه لگام اسب خويش و امثال اينها ، آنان را كوبيده و لگد مال مىسازد . و نيز واژه كلكل ( محلّ بستن تنگ حيوان ، و جايى كه وقت خوابيدن به زمين مىرسد ) را براى آزارى كه از اين فتنه به صحرانشينان مىرسد استعاره آورده ، زيرا اين حادثه به شترى مىماند كه بر روى زانو بنشيند و آنچه را در زير او قرار دارد خرد و نرم كند .