21 جمله و آكام لا يجوز عنها القاصدون
نيز شبيه معانى جملات پيش است لفظ اعلام « نشانهها » و آكام ( تپّهها ) را براى دلايل و اماراتى كه در طريق شناخت قرآن و احكام آن وجود دارد استعاره فرموده ، زيرا همچنان كه نشانهها و كوهها رهروان را در راهها رهنمايند اين ادلّه و امارات نيز بيانگر احكام و راهنماى مقاصد قرآن مىباشند .
22 خداوند قرآن را فرو نشاننده تشنگى دانشمندان قرار داده است ، واژه رىّ ( سيرآب شدن ) را استعاره براى قرآن قرار داده ، زيرا همان گونه كه آب رنج تشنگى را بر طرف مىكند ، قرآن درد نادانى را از نفوس بشرى مىزدايد ، و واژه
[ 833 ]
عطش را براى جهل بسيط ، و يا براى آمادگى و اشتياق كسانى كه جوياى علم و استفاده از آنند استعاره فرموده است ، اين كه به جاى سيرآب كننده سيرآب شدن به كار رفته بر سبيل مجاز و از باب اطلاق نام لازم بر ملزوم آن است .
23 خداوند قرآن را بهار دلهاى دانايان گردانيده است ، واژه ربيع ( بهار ) براى قرآن استعاره شده است ، چه اين كه قرآن مرغزار دلهاى دانشمندان است ،
و همان گونه كه بهار مايه خوشحالى چهار پايان است ، قرآن سبب بهجت و سرور دلهاى آنان است و احكام الهى را از آن به دست مىآورند .
24 خداوند قرآن را شاهراهى براى نيكان قرار داده است ، آشكار است كه قرآن براى نيكان و صالحان راهى روشن به سوى خداست .
25 دارويى است كه پس از آن دردى نيست ، اين سخن نظير گفتار آن حضرت است كه فرموده است : شفايى است كه بيمارى در آن نيست .
26 روشنى است كه با آن تاريكى نيست ، يعنى با راه يافتن به سوى قرآن و به كار بستن احكام آن ، هيچ تاريكى در برابر ديده باطن باقى نمىماند ، و معناى جمله و شعاعا لا يظلم ضوءه را دارد كه پيش از اين ذكر شد .
27 ريسمانى است كه دستاويز آن محكم است ، حبل ( ريسمان ) را براى قرآن و عروة ( دستگيره ) را براى آنچه بدان به قرآن تمسّك مىجويند ، استعاره فرموده است ، و استحكام اين دستاويز كنايه از اين است كه قرآن نجات دهنده و مايه رستگارى كسى است كه به آن چنگ زند .
28 پناهگاهى است كه قلّهاش بلند و استوار است ، واژه معقل ( پناهگاه ) را به اين لحاظ كه قرآن محلّ امنى از آسيب جهل و عواقب آن كه عذاب خداوند مىباشد استعاره آورده است ، واژه ذروة ( قلّه يا ستيغ ) براى ترشيح ، و ذكر منيع ( استوار ) اشاره است به اين كه قرآن دژ محكم و نيرومندى است كه هر كس بدان پناه برد مصون مىماند .
29 عزّتى است براى كسى كه قرآن را به دوستى گيرد ، يعنى آن را دوست
[ 834 ]
خود قرار دهد ، و امور خود را به او واگذارد و مخالفت آن نكند ، و روشن است كه قرآن سبب عزّت و شرف انسان در هر دو جهان است .
30 سلامتى است براى كسى كه به آن در آيد ، يعنى ايمنى است ، و منظور از درآمدن و وارد شدن به آن ، تدبّر هر چه بيشتر در مقاصد قرآن و بهره گرفتن از انوار آن است ، از اين رو قرآن مايه ايمنى از عذاب خداوند و در افتادن در شبهاتى است كه پرتگاه هلاكت به شمار مىآيند .
31 هدايت است براى كسى كه به آن اقتدا كند ، معناى اين سخن روشن است .
32 عذرى است براى كسى كه خود را بدان منسوب بدارد ، يعنى هر كس قرآن را عذر خود قرار دهد ، و مدّعى شود كه دست اندر كار حفظ و تفسير آن و يا كارى نظير اينهاست و بدين وسيله از قبول تكاليف ديگرى كه در خور او نيست و يا براى او رنجآور است سرباز زند ، عذرش مقبول و موجب رهايى اوست ، سخن مذكور مانند اين است كه : به كسى كه در صدد آزار ديگرى است گفته شود :
سزاوار تو نيست او با بيازارى زيرا او از حافظان قرآن كريم و از دانايان علوم آن است ، و اين گفتار سبب ترك آزار او گردد .
33 حجّت است براى كسى كه از آن سخن بگويد .
34 گواه حقّ است براى كسى كه به وسيله آن با دشمن ستيزه كند .
35 پيروزى است براى كسى كه به آن استدلال كند ، معناى سه جمله مذكور نزديك به يكديگر است ، اطلاق واژه فلج ( پيروزى ) بر قرآن از نظر استدلال به آن ، از باب اطلاق نام غايت ( نتيجه ) بر ذى الغايه ( نتيجه دهنده ) است ، زيرا پيروزى نتيجه استدلال به قرآن است ، واژههاى شاهد و حجّة اعمّ از برهان است .
36 نگهدارنده كسى است كه به آن عمل كند ، يعنى كسانى كه در دنيا حامل معارف قرآن و حافظ آيات آنند ، قرآن در قيامت حامل و نگهبان آنهاست ،
امام ( ع ) اين معنا را كه قرآن در روز رستاخيز اين گونه كسان را از عذاب روز
[ 835 ]
رستاخيز نجات مىدهد به اين كه قرآن آنها را حمل خواهد كرد بيان و تعبير فرموده ، و اين از باب اطلاق اسم سبب بر مسبّب است .
37 مركبى است براى كسى كه آن را به كار بندد ، واژه مطيّه ( مركب سوارى ) را براى قرآن از نظر اين كه نجات دهنده است استعاره فرموده است و نظير جمله حاملا مىباشد ، واژه إعمال ( به كارگيرى ) را نيز براى پيروى از قوانين و احكام قرآن و مواظبت بر اجراى اوامر آن كه موجب رستگارى از عذاب آخرت است استعاره آورده است ، همچنان كه به كارگيرى مركب سوارى در راههاى دور و دراز موجب رهايى از خطر مىباشد .
38 نشانه روشنى است براى كسى كه پيگيرى و هشيارى داشته باشد . اين سخن از نظر تدبّر و انديشيدن در مثلها و داستانها و آيات قرآن است ، زيرا در اينها نشانهها و عبرتهاست ، چنان كه خداوند متعال فرموده است : « إنّ فِيْ ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلمُتَوَسِّمِيْنَ » [ 15 ] .
39 سپر است براى كسى كه جامه رزم پوشد ، يعنى قرآن براى كسى كه آن را مانند زره به تن كند و وسيله دفاع خود سازد سپر و نگهبان است ، واژه سپر را براى قرآن استعاره قرار داده است ، زيرا قرآن كسى را كه به دانش آن مجهّز گرديده حفاظت مىكند ، واژه استلئام ( زره پوشيدن ) كنايه از مجهّز شدن به سلاح قرآن است .
40 دانش است براى كسى كه فرا گيرد ، يعنى كسى كه قرآن را به دل بسپارد ، و مقاصد آن را درك كند .
41 خبر است براى كسى كه روايت كند ، اين سخن به مناسبت اين است كه در قرآن داستانها و سرگذشتهاى امّتهاى پيشين ذكر شده ، و راستترين چيزى كه مىتوان در اين باره نقل كرد اخبارى است كه قرآن مشتمل بر آنهاست ، و
[ 15 ] سوره حجر ( 15 ) آيه ( 75 ) يعنى : . . . در اين نشانههايى است براى هوشياران .
[ 836 ]
شايد هم مراد از اين كه قرآن حديث و خبر است اين باشد كه آن قول و گفتار گويندهاى كه به نقل آن مىپردازد نيست چنان كه خداوند متعال فرموده است :
اَللّهُ الَّذِىْ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيْثِ كِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِىَ . . . [ 16 ] فايده ويژگى مذكور اين است كه انسان را بىنياز مىكند از اين كه بخواهد از چيزى غير از قرآن كه داراى فايده و ثواب آن نيست سخن گويد بلكه شايسته است زبان از آن ببندد و به تلاوت قرآن و گفتگو از آن بپردازد .
42 حكم حقّ است براى كسى كه داورى كند ، يعنى احكامى كه قاضيان در داوريهاى خود بدان نياز دارند در قرآن است ، به جاى واژه حكما ، حكما نيز روايت شده ، و در اين صورت معنا اين است كه قرآن داورى است كه قاضيان بدان رجوع مىكنند ، و نمىتوانند پا از حكم او بيرون گذارند . و توفيق از خداوند است .
[ 16 ] سوره زمر ( 39 ) آيه ( 23 ) يعنى : خداوندى كه بهترين سخن را نازل كرده ، كتابى كه آياتش همانند يكديگر است ، آياتى مكرّر دارد .
[ 837 ]