فرموده است : و أظلم بنوره كلّ نور .
زيرا همه انوار حسّى و فكرى كه از جانب خدا نيست در برابر تابش انوار علم او ناچيز و نابود است ، و در مقايسه با دلايل روشن او كه در همه مخلوقات ، موجود و كاشف از وجود و كمال جود اوست ظلمت و تاريكى است .
پس از اين امام ( ع ) به وعظ و اندرز شنوندگان مىپردازد و گفتار خود را با سفارش به تقوا و پرهيز از نافرمانى خدا كه موجب سلب دو امر كه سبب بقاى آدمى در دنياست آغاز فرموده است ، اين دو امر يكى لباس و ديگرى طعام است و شايد مراد از معاش منحصر به طعام نبوده و همه اسباب زندگى را شامل باشد .
[ 710 ]
ذكر جمله أو إلى دفع الموت سبيلا كه با جمله پيش خود وحدت معنا دارد براى ترسانيدن مردم از مرگ است ، و به گونه قياس استثنايى به آن استدلال فرموده كه خلاصه آن اين است : اگر كسى براى دور كردن مرگ از خود مىتوانست راهى بيابد مىبايد آن كس سليمان بن داوود ( ع ) باشد ، تقدير سخن اين است : كه او نيافت ، و هرگز كسى پس از او هم نخواهد يافت ، ملازمه و ارتباط موجود اين است كه سليمان ( ع ) نيرومندترين پادشاهى است كه در اين جهان يافت شده است زيرا با داشتن رتبه پيامبرى و مقام بلند قرب الهى فرمان او بر جنّ و انس روان بود ،
از اين رو اگر دفع مرگ ممكن بود او از هر كس ديگر به دور كردن آن از خود سزاوارتر بود ، امّا بطلان تالى در اين قضيّه به اين صورت است كه : هنگامى كه پيمانه عمر سليمان ( ع ) لبريز شد و مدّتش به پايان رسيد مرد و اگر راهى براى دفع مرگ از خود مىيافت آن را از خويشتن دفع مىكرد . بنابراين جملههاى و لو أنّ . . . تا سبيلا مقدم اين قضيّه شرطيّه و جمله لكان ذلك . . . تا داوود عليه السّلام تالى آن و عبارت الّذى . . . تا الزّلفة بيان وجه ملازمه و جملههاى فلمّا استوفى . . . تا قوم آخرون بيان بطلان تالى است ، واژههاى قسّى ( كمانها ) و نبال ( تيرها ) براى بيماريها و اسبابى كه موجب مرگ مىشود استعاره شده است ، و مناسبت آن روشن است .
پس از اين به لزوم عبرت گرفتن از احوال مردم قرون گذشته اشاره مىكند ، و از احوال مردمان هر قرن مىپرسد و به اين كه همه آنها دستخوش نابودى گشتهاند هشدار مىدهد ، و پرسش آن حضرت بر سبيل استفهام تقريرى است ، بايد دانست عماليق فرزندان لاوذبن إرم بن سام بن نوح بوده و در حجاز و يمن و سرزمينهاى مجاور آن جا مىزيستهاند . عملاق و طسم و جديس از فرزندان آنها هستند ، پس از عملاق بن لاوز قدرت و سلطنت به طسم منتقل شده و هنگامى كه عملاق بن طسم به پادشاهى رسيده سر به طغيان برداشته و فساد و تباهى بسيار مرتكب گشته تا آن اندازه كه به عروس در شبى كه به خانه شوهر مىرفته تجاوز مىكرده و اگر دوشيزه مىبوده پيش از آن كه بر شوهر وارد شود از او كام مىگرفته است ، و
[ 711 ]
هنگامى كه با زنى از جديس اين كار را انجام داد برادر آن زن خشمگين شد و افراد قبيلهاش با او همدست شدند كه عملاق بن طسم و خانوادهاش را به قتل برسانند از اين رو مرد مذكور طعامى فراهم كرد و پادشاه را به آن فرا خواند ، پس از حضور به پادشاه و طسم حمله بردند و همه سران طايفه حاكم را كشتند و تنها يك نفر به نام رياح بن مرّجان سالم به در برد و نزد ذى جيشان بن تبّع حميرى پادشاه يمن رفت و به او پناه برده عليه طايفه جديس درخواست كمك كرد ، ذى جيشان نيز به همراه طايفه حمير به ناحيه جوّ كه شهر بزرگ يمامه بود لشكر كشيد و قبيله جديس را سركوب و يمامه را ويران كرد و در نتيجه از جديس و طسم جز افراد اندكى بر جاى نماند ،
پس از طسم وجديس و باز بن اميم بن لاوذبن إرم و تنى چند از فرزندان و خاندانش پادشاهى يافتند و در سرزمين و باز كه اكنون به رمل عالج معروف است فرود آمدند و مدّتى به سركشى و ستمگرى پرداختند و پس از آن خداوند آنان را نابود ساخت ، پس از اينها عبد ضخم يا عبد صمم بن آسف بن لاوذ به پادشاهى رسيد و مدّتى در طائف اقامت گزيدند و سپس نابود شدند .
امّا فراعنه ، پادشاهان كشور مصرند و از جمله آنهاست وليد بن ريّان فرعون يوسف ( ع ) و وليد بن مصعب فرعون موسى ( ع ) و ديگر ، فرعون لنگ است كه با بنى اسرائيل جنگيد و بيت المقدّس را ويران كرد .
درباره اصحاب مداين الرّس يا مردم شهرهاى رسّ گفته شده است اينها قوم شعيب پيغمبر ( ع ) بوده و بت مىپرستيدهاند ، داراى مواشى و اغنام و چاههاى آب بوده كه از آنها بهرهبردارى مىكردهاند ، و رسّ نام چاه بسيار بزرگى بوده و در حالى كه آنها در پيرامون آن بودهاند ويران شده و همه آنها را به زمين فرو برده است . نيز گفته شده رسّ نام دهى در يمامه بوده و گروهى از بازماندگان قوم ثمود در آن سكنا داشته و پس از سركشى نابود شدهاند ، و هم گفته شده كه رسّ اصحاب اخدود يا رسّ اخدودند ، و نيز گفتهاند رسّ نام رودخانه بزرگى در سرزمين داغستان است ، اين رودخانه از شهر طرار سرچشمه گرفته و پس از پيوستن به
[ 712 ]
رودخانه بزرگ ديگرى به بحر خزر مىريزد و در آن جا پادشاهانى قدرتمند و جنگجو بوده كه در نتيجه طغيان و ستمگرى ، خداوند آنها را نابود گردانيده است . و توفيق از خداوند است .