فرموده است : طبيب دوّار بطبّه .
اين جمله به طريق استعاره اشاره به خود آن حضرت دارد ، زيرا او پزشك بيمارى جهل و طبيب اخلاق نكوهيده و پست است ، و اين كه او با طبّ خويش در سير و گردش است كنايه است از اين كه وى براى درمان جاهلان و گمراهان
[ 75 ]
خود را عرضه مىكند و خويشتن را بر اين امر منصوب و موظّف داشته است ، واژه مراهم ( جمع مرهم به معناى دارو ) استعاره است براى دانشها و صفات پسنديده و برجستهاى كه نزد آن حضرت است ، واژه مواسم نيز استعاره است براى تعزيرات و حدود شرعى و اجراى آنها درباره كسى كه ارشاد و تعليم در او سودمند نمىافتد ،
بنابراين او همچون پزشك حاذقى است كه همه داروها و مرهمها ، و اسباب داغ كردن و سوزاندن زخمها را براى كسى كه مرهم او را سودمند نيست در اختيار دارد ، تا هر جا كه نياز باشد اين داروها و اسباب را به كار برد ، براى درمان دلهاى كور تا آنها را جهت پذيرش انوار علوم ، و هدايت به جادّه حق آمادگى دهد و چشم بصيرت آنان را بدين طريق بينايى بخشد ، و براى معالجه گوشهاى كر تا آنها را جهت قبول موعظه و اندرز مهيّا سازد ، واژه صمم ( كرى ) بطور مجاز بر كسى كه موعظه و ارشاد در گوش او فرو نمىرود و همچون كران است اطلاق شده و اين از باب اطلاق اسم ملزوم بر لازم آن است . زيرا كرى مستلزم عدم بهرهمندى از موعظه و ارشاد است . همچنين براى درمان زبانهاى گنگ تا آنان را به ذكر خدا و سخنان حكمت آميز گويا سازد ، واژه بكم ( لالى ) بطور مجاز بر زبانهايى اطلاق شده كه بدانچه مطلوب و شايسته است گويا نيست و اين حالت باعث شده كه همانند افراد لال و بىزبان باشند .