شرح
امام ( ع ) در اين بخش از خطبه از پيدايش مردى به اين صفات خبر مىدهد ،
برخى از شارحان گفتهاند : اين مرد عبد الملك بن مروان است ، براى اين كه پدرش او را جانشين خويش ساخت و پس از درگذشت او به حكومت شام رسيد ، و پس از آن كه مصعب بن زبير ، مختار بن ابى عبيده ثقفى را به قتل رسانيد ، او براى جنگ با مصعب رهسپار كوفه شد ، سپاهيان آنها در محلّى به نام مسكن ( با كسر كاف ) كه از توابع كوفه است با يكديگر به كارزار پرداختند ، در اين جنگ مصعب كشته ، و عبد الملك وارد كوفه شد ، مردم اين شهر با او بيعت كردند ،
سپس عبد الملك ، حجّاج بن يوسف را براى پيكار با عبد اللّه بن زبير به مكّه فرستاد ، حجّاج عبد اللّه را كشت و خانه كعبه را ويران كرد ، و اين اتفاق در سال 73 هجرى روى داد ، سپس عبد الملك در جريان وقايع عبد الرّحمان بن اشعث گروه بسيار زيادى از اعراب را به قتل رسانيد و به وسيله حجّاج بن يوسف مردم را مورد آزار و كشتار بسيار قرار داد .
در اين خطبه نكات و لطايفى به شرح زير است :
1 امام ( ع ) براى اين مرد و دعوت و تبليغ او در شام و فرمانهايى كه صادر مىكند ، واژه نعيق را بطور مجاز به كاربرده ، و نيز واژه فحص را براى جنايات آن مرد در كوفه و اين كه اوضاع مردم آن جا را واژگون مىكند ، و نيز براى نارسايى او در درك احوال مردم ، استعاره آورده است ، سپس توجّه و هجوم او را به شهر كوفه
[ 319 ]
به حمله شتر گزنده تشبيه فرموده ، و وجه تشبيه ، شدّت خشم و كينه و آزارى است كه در نتيجه يورش او حاصل مىشود .
2 اين كه زمين را از سرها مفروش مىكند ، اشاره است به كشتار زيادى كه در كوفه به عمل خواهد آورد كه تاريخ گوياى آن است ، با به كار بردن واژه فغر برخى از صفات درّندگان براى او استعاره شده كه كنايه است از اين كه نفوس بسيارى را كشتار ، و با مردم با درّنده خويى و خشم و آزار رفتار خواهد كرد ،
همچنين واژه ثقلت وطأته في الأرض ، اشاره است به اين كه در زمين نيرومندى و توانايى بسيار خواهد يافت .
3 عبارت بعيد الجولة : حاكى از اين است كه قلمرو فرمانروايى او وسيع بوده ، و كشورهاى دور دست نيز عرصه تاخت و تاز سوارهها و پيادههاى سپاه او خواهد شد ، واژههاى بعيد و عظيم هر دو حال و منصوبند و كسانى كه آنها را مرفوع روايت كردهاند آنها را خبر مبتداى محذوفى دانستهاند .
4 امام ( ع ) پس از بيان صفات عمومى او ، به شرح آنچه اين ستمگر در آينده با مردم خواهد كرد ، و آنها را در اطراف شهرها و نقاط دور پراكنده و آواره خواهد ساخت پرداخته ، و گفتار خود را با سوگند به خداوند متعال تأكيد فرموده است ، اين سخنان به عبد الملك بن مروان و فرزندانش كه جانشين وى شدند ، و رفتار آنها با صحابه و تابعانى كه تا زمان آنها در قيد حيات بودند اشاره دارد ، و كارهاى آنها در مورد بدگويى و تحقير و طرد و كشتار صحابه و تابعان روشن است ، اين كه بازمانده آنها را به غبارى كه از سرمه در چشم باقى مىماند تشبيه فرموده براى بيان اين است كه شمار بسيار كمى از اين دسته باقى خواهد ماند .
5 اين كه امام ( ع ) خبر داده است كه فلا تزالون كذلك ( پيوسته چنين خواهيد بود ) مراد اين است كه احوال مردم در روزگار حكومت عبد الملك و فرزندانش كه جانشين او شدند به گونهاى كه توصيف شد ادامه خواهد داشت تا اين كه اعراب خرد از دست رفته خود را بازيابند ، يعنى عقل عملى خويش را كه رها كرده
[ 320 ]
بودند ، براى برقرارى نظام احوال خود به كار گيرند ، منظور از عرب ، بنى عبّاس و عربهايى است كه در روزگار حكومت خاندان عبّاس آنها را يارى و پيروى كردند مانند قحطبة بن شبيب الطّائى و دو فرزندش حميد و حسن . همچنين بنى زريق ابى طاهر بن الحسين ، و اسحاق بن ابراهيم مصعبى و امثال اينها از قبيله خزاعه و ديگر عربها ، گفته شده كه ابو مسلم نيز از نژاد عرب بوده است ، در هر حال همه اينها در زمان حكومت بنى اميّه خوار و تهيدست و مقهور بودند ، و هيچ كدام از اينها نمىتوانست حركت يا نهضتى به پا كند ، تا اين كه خداوند حميّت و غيرت آنها را به آنان باز گردانيد ، و براى حفظ دين و رهايى مسلمانان از ستم بنى مروان به جنبش درآمدند ، و توانستند حكومت آنها را سرنگون و دولت بنى عبّاس را بر پا دارند .
اگر گفته شود كه فعل تؤوب كه در خطبه است دلالت دارد كه دولت بنى مروان به سبب قيام اعراب و بيدارى و بازگشت عقول خفته آنها ، ساقط خواهد شد ،
در حالى كه عبد الملك پس از مدّتى فرمانروايى مرد ، و پس از او فرزندانش حكومت كردند ، و دولت آنها به وسيله قيام اعراب از ميان نرفت ، در اين صورت دخول حتّى بر فعل مذكور كه براى انتهاى غايت و به پايان رسيدن مدّت به كار مىرود چه سودى دارد ؟
پاسخ اين است كه مراد از اين انتهاى غايت ، به نهايت رسيدن دولت عبد الملك نيست ، بلكه منظور از آن به پايان رسيدن روزگار پريشانى و آوارگى مردم در اطراف و اكناف شهرها و كشورهاست ، اين بيچارگى و پريشانى احوال اگر چه مربوط به عبد الملك و دوران فرمانروايى اوست ، ليكن در زمان حكومت فرزندانش نيز ادامه داشته و تا زمان انقراض حكومت اين خاندان همچنان برقرار بوده است ، و در اين جا مقصود به پايان رسيدن تمام اين دوران است . برخى از شارحان چنين پاسخ دادهاند كه : حكومت فرزندان عبد الملك به منزله حكومت خود اوست ، و حكمرانى آنها زمانى به پايان رسيد كه عقول خفته اعراب بيدار
[ 321 ]
گشت و در برابر آنها به پا خاستند ، ليكن اين پاسخ را كسانى دادهاند كه در سخنان آن حضرت دقّت به كار نبرده ، و الفاظ خطبه را بررسى نكردهاند تا بدانند حتّى كه انتهاى مدّت را مىرساند براى چه منظورى در اين جا به كار رفته و متعلّق به چيست ؟
پس از اين امام ( ع ) دستور مىدهد كه احكام خداوند را اجرا و سنّتهاى پيامبر ( ص ) را كه از او به جا مانده و برقرار است مواظبت ، و آثار روشن ، و ميثاق نزديكى را كه ميان او و آنهاست رعايت كنند ، صدور دستور مذكور براى اين است كه هم در زمان حال و هم در هنگامى كه سختيها و بدبختيها به آنها هجوم مىآورد اين امور را رعايت كنند ، و به اين معناست كه در هنگام وقوع رويدادهاى مذكور وظيفه آنها انجام دادن اين كارهاست .
پس از آن امام ( ع ) درباره اين كه دسترسى به اسباب ارتكاب گناه آسان است تذكّر مىدهد ، كه نفس امّاره راههاى آن را هموار مىكند ، و موانع به جا آوردن اعمال حرام را از پيش پاى انسان بر مىدارد ، به اين صورت كه نخست خرد او را فرمانبردار خويش مىگرداند ، و سپس او را از راه خدا بيرون برده به وادى گمراهى مىكشاند و در آنجا او را دچار هلاكت ابدى مىسازد .
[ 322 ]