شرح
امام ( ع ) اين خطبه را پس از جنگ جمل در بصره ايراد فرموده است ، و ما بخشهايى از آن را پيش از اين ذكر كردهايم ، روى سخن با احنف بن قيس است كه از رهبران و خردمندان و برجستگان طايفه خود بود ، نام او صخر بن قيس بن معاوية بن حصن بن عباد بن مرّة بن عبيد بن تميم است ، گفته شده كه نامش ضحّاك ، و كنيهاش ابو بحر مىباشد ، افراد قبيله بنى تميم به سبب او مسلمان شدند ، زيرا هنگامى كه پيامبر خدا ( ص ) آنان را به اسلام دعوت فرمود ، آنها نپذيرفتند ، احنف به آنها گفت : او شما را به اخلاق كريمه مىخواند ، و از صفات ناپسند نهى مىكند پس اسلام بياوريد ، و احنف خود مسلمان شد و در ركاب على ( ع ) در جنگ صفّين حضور داشت ، ولى در جنگ جمل در هيچ يك از دو سپاه نبود ، در جمله كأنّي به ضمير به صاحب زنج برگشت دارد ، نام او علىّ بن محمّد و منسوب به علويان است [ 1 ] ، سپاهى كه به آن اشاره شده همان سپاه زنج است ، و حوادثى كه در بصره پديد آوردند ، مشهور است ، تفصيل اخبار و وقايع آنها نيازمند كتابى است مشتمل بر بيست جلد كه مستقلاّ در اين باره نوشته شود ، و بايد آگاهى بر احوال آنها را به چنين كتابى ارجاع داد ، امّا اين كه سپاهيان زنج به چنين صفاتى تعريف شدهاند ، براى اين است كه آنها پيش از آن اهل اسب و سپاه نبودهاند ، تا اين كه بدين اوصاف شناخته شوند ، اين كه فرموده است ، خاك
[ 1 ] بسيارى از مورّخان بويژه آل ابى طالب ، صاحب رنج را علوى ندانستهاند و چنان كه ابن ابى الحديد در شرح خود بر نهج البلاغه ( جلد 8 صفحه 126 ) نوشته است ، نام او علىّ بن محمّد بن عبد الرّحيم و از طايفه عبد القيس است ، و مذهب ازارقه را كه فرقهاى از خوارج بودهاند داشته است . او در سال 255 ه قيام و پس از ايجاد آشوب و كشتار بسيار در سال 270 ه كشته شده است . ( مترجم )
[ 251 ]
زمين را با پاهاى خود بر مىانگيزند ، كنايه از اين است كه اكثر آنها پابرهنهاند و پياده زمين را مىپيمايند ، و چون پا برهنگى مستلزم تماس پا با زمين و آنچه در روى زمين افتاده مانند چوب و جز آن است لذا آنها با پاهاى برهنه خود به جاى سمّ ستوران ، خاك زمين را بر مىانگيزانند ، امّا جهت مشابهت پاهاى آنها به پاى شتر مرغ اين است كه پاهاى آنها غالبا كوتاه و كف پاى آنها پهن و ميان انگشتان آنان باز بوده چنان كه ميان طول و عرض آن تفاوتى نبوده است ، از اين رو پاهاى آنها تقريبا به پاى شتر مرغان شباهت داشته است ، پس از آن امام ( ع ) از نابودى اماكن بصره و خانههاى آراسته و پر نقش و نگار آنها خبر مىدهد ، و براى خانههاى آنها واژه أجنحة ( بالها ) را استعاره فرموده است ، و منظور از آن بالكنها يا كنگرههايى است كه از چوب و بوريا ساخته مىشده ، كه از سقف بام بيرون بوده ، و مانند حفاظى براى ساختمان بلند و ديوارها از اثرات باران بوده است و اينها در شكل و وضع از هر چه بيشتر به بال پرندگان بزرگ مانند كركس شباهت داشته است ، همچنين واژه خرطوم پيلان را براى ناودانهايى استعاره فرموده ، كه آنها را از شاخه درخت خرما مانند خرطوم فيل مىساختهاند ، و روى آن قير ماليده مىشده است و طول آنها نزديك به پنج ذرع يا بيشتر مىرسيده ، كه نيز براى حفظ ديوارها از آسيب سرازير شدن آب ، از پشتبام به پايين آويزان مىشده ، و هر چه بيشتر به خرطوم فيل شباهت داشته است درباره اين كه فرموده است كسى بر كشته آنها نمىگريد و از احوال آنها نمىپرسد ، برخى از شارحان گفتهاند مراد سرسختى و دليرى و شيفتگى آنها به جنگ بوده است زيرا به مرگ اعتنا نداشتند ،
و بر فقدان افراد خود اندوهگين نمىشدند ، ولى آنچه به نظر من درستتر مىآيد اين است كه زنگيان داراى عشيره و طايفهاى نبودند و بسيارى از آنها مادر و خواهر يا قوم و خويشى نداشتند ، تا بر حسب معمول بر كشته آنها گريه و زارى كند ، و از ناپديد شدگان جستجو شود ، زيرا بيشتر اينها در بصره غريب و بىكس بودند ، از اين رو اگر كسى از آنها كشته مىشد گريه كنندهاى نداشت ، و
[ 252 ]
اگر كسى از آنها ناپديد مىشد كسى در جستجوى او نبود .