11 لم ترك العيون فتخبر عنك :
در اين عبارت از غيبت به خطاب توجّه شده مانند قول خداوند متعال در « إيّاكَ نَعْبُدُ » كه خطاب پس از غيبت است ، و اين التفات و عكس آن كه انتقال از خطاب به غيبت مىباشد نشانه شدّت عنايت سخنگو به مطلب مورد توجّه است و اين شيوه سخنگويى از محاسن علم بيان است .
بايد دانست كه در اين گفتار يا مجاز به كار رفته و يا محذوفى در تقدير است ، زيرا اگر بر حسب آنچه الفاظ دلالت و واقعا صدق دارد بيننده همان چشمها باشد لازم مىآيد كه نسبت خبر دادن چشمها از او بر سبيل مجاز باشد ، زيرا چشم نمىتواند از چيزى خبر دهد ، و اگر بخواهيم از مجاز اجتناب كنيم لازم است محذوفى را در تقدير بدانيم و عبارت چنين باشد : لم ترك العيون فتخبر عنك اربابها يا لم ترك أرباب العيون فتخبر عنك ( صاحبان چشمها تو را نديدهاند تا از تو خبر دهند ) كه در اين صورت چنان كه گفته شد اضمار يا تقدير لازم مىآيد ، و ميان مجاز و اضمار تعارض واقع مىشود ، و چون طبق آنچه در مقدّمات اصول فقه ثابت است ، مجاز و اضمار در يك مرتبه قرار دارند ، لذا عبارت را مىتوان به هر يك از دو صورت مذكور حمل كرد ، زيرا مراد و مفاد سخن تنزيه و مبرّا كردن حقّ تعالى است از آنچه گروه مشبّهه و امثال آن درباره خداوند مىگويند ، و براى خداوند صفاتى بر مىشمارند كه لازمهاش اين است كه بينندگان با ديده سر او را ببينند و از او خبر دهند ، با اين كه اين گمراهان خود اذعان دارند كه خدا را نديدهاند و او را ناديده توصيف مىكنند و چون خبر از محسوسات و هر چه از اين گونه است زمانى صدق دارد كه مستند به حسّ باشد ، لذا اين كه خداوند را به چشم سر نمىتوان ديد
[ 94 ]
مستلزم اين است كه نمىتوان از طريق حاسّه چشم از او خبر داد و آنچه از اين باب گفته شود ياوه و دروغ است ، و در گفتار امام ( ع ) اگر چه و يخبر به صورت مثبت آمده ولى منفى است ، زيرا لازمه آن كه ديدن او به چشم سر است منفى است و اين دو با يكديگر ملازمه دارد . نصب فعل فتخبر كه در جواب نفى واقع شده به أن مصدريّه است كه پس از فا در تقدير است ، و اين عبارت صورت قضيّه منطقى شرطيّه متّصله را دارد به اين گونه : اگر خبر دادن چشمان از تو صحيح باشد هر آينه تو را ديدهاند ، ليكن تو را نديدهاند پس خبر دادن آنها از تو صحيح نيست ، امّا اين كه فرموده است : بل كنت قبل الواصفين من خلقك تعليلى است براى عدم امكان رؤيت خداوند كه اين نيز مستلزم سلب صحّت اخبار از اوست ، و بايد كبراى آن را در تقدير گرفت ، به اين صورت : هر كس پيش از توصيف كنندگانش باشد ، او را نديده و از او خبر ندادهاند ، ولى ظاهرا اين كبرا از ظنيّات مشهور مىباشد ، و چنان كه مىدانيم از اجزاى قياس خطيبان و سخنوران است . و اگر دقّت شود كبراى مذكور كلّى نيست ، زيرا اين كه هر چيزى پيش از ماست خبر دادن از آن باطل است درست نيست ، ليكن مىتوان بيان امام ( ع ) را بر وجه صحيح آن حمل كرد ، بدين گونه كه بگوييم : مراد از اين كه خداوند متعال پيش از توصيف كنندگان خود بوده ، پيشى و تقدّم ذاتى اوست . و اين تعريف مستلزم تنزيه حقّ تعالى از جسميّت و لوازم آن ، و امتناع رؤيت او ، و متضمّن ردّ اخبار از او از طريق مشابهت حسّى است .