امير مؤمنان ( ع ) در گفتار خود كه فرموده است : نحمده . . . تا في الأبدان ،
حمد و سپاس را به آنچه در گذشته واقع شده تخصيص داده است ، زيرا سپاس بر نعمت پس از حصول آن انجام مىگردد ، و استعانت را به آنچه پس از اين روى مىدهد اختصاص داده است بدين سبب كه يارى خواستن نسبت به كارى است كه در آينده انجام مىشود ، سپس از خداوند در خواست سلامت در دين را كرده همچنان كه سلامت در بدن را تقاضا فرموده است زيرا در حقيقت بيماريهايى كه دين بدانها دچار مىشود بسيار سختتر از بيماريهايى است كه بدن بدانها گرفتار مىگردد ، از باديه نشينى پرسش شد چه چيز تو را رنجور ساخته است ؟ پاسخ داد :
گناهانم ، سؤال شد : چه ميل دارى ؟ گفت : بهشت را ، به او گفته شد : آيا مىخواهى پزشكى براى مداواى تو بياوريم ، پاسخ داد : مرا پزشك بيمار كرده است ، نقل شده كه عصره ( عنتره خ ) [ 1 ] زن پارساى بصرى از مردى شنيد كه مىگويد : كورى براى انسانى كه پيش از اين بينا بوده چه قدر سخت و دشوار است ، عصره گفت : اى بنده خدا تو بيمارى گناه را فراموش كردهاى و اندوه بيمارى تن را دارى ؟ بىگمان كوردلى و فراموشى از خدا ، از اين كورى ظاهرى سختتر و دشوارتر است ، بارى سلامت از كوردلى بسته به عنايات الهى است كه دل را از آفات گناه مصون بدارد ، و به گناهكاران توفيق توبه و بازگشت مرحمت
[ 1 ] عفيره دختر وليد ، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، جلد 7 ص 81 . ( مترجم ) .
[ 4 ]
فرمايد . سپس امام ( ع ) سخن را با اندرزهايى شايسته و سفارشهايى خير خواهانه در باره رهايى از دنيا ادامه داده و با بيان معايب آن به شرح زير مردم را از آن پرهيز داده است :
1 اين كه دنيا را در همه احوال ترك كنند هر چند رهايى و دورى جستن از آن را دوست نداشته باشند ، اين بىشك از بزرگترين مصلحتهاست كه انسان محبوبى را كه ناگزير از او جدا خواهد شد به تدريج رها كند ، و نفس خويش را بدين امر رام سازد زيرا اگر اين كار را نكند ، و يك باره از او جدا شود ، با ريشه دوانيدن مهر آن در ژرفاى جانش ، همچون كسى خواهد بود كه از معشوقش به دور افتاده ، و در جايى تاريك و ظلمانى در آمده باشد .
2 دنيا بدنها را مىپوساند اگر چه مردم دوست دارند بدنهايشان تازه و شاداب باشد ، اين پوسيدگى بدن در دنيا به سبب بيمارى و پيرى است و سزاوار است از هر چه آزار مىرساند دورى شود ، نه اين كه دوستدار اصلاح آن باشد ،
سپس با ذكر تمثيلى از زندگانى مردم در دنيا به بيان خود ادامه داده آنان را به مسافران و دنيا را به راهى كه در آن حركت مىكنند تشبيه كرده و فرموده است اينها به كسانى مىمانند كه اين راه را پيموده باشند ، در اين تشبيه ، مردم از نظر سرعت حركت و نزديكى آنها به ديار آخرت ، و گذراندن دوران عمر مشبّه ، و آن كه راه را طى كرده مشبّه به است ، يعنى در سرعت سير خود شبيه كسى هستند كه آن راه را به آخر رسانده باشد . سپس چون هر راهى ناگزير غايت و نهايتى دارد كه مقصود سالك است ، لذا كسى كه در پى مقصدى در راهى روان است به سبب نزديك شدن او به مقصد همانند كسى است كه به آن رسيده است ، و اين هشدارى است درباره مرگ و مراحل پس از آن و ناچيز شمردن ايّام زندگى و زيست در دنيا و اين معنا را با اين سخن خود تأكيد مىفرمايد كه : چه بسا روندهاى كه با شتاب تمام مركب مىراند تا به مقصد برسد ، و جمله أن يجرى اليها به معناى إجرائه إليها بسير سريع مىباشد يعنى راندن آن با شتاب تمام . و در
[ 5 ]
برخى نسخهها « و كم عسى » به جاى « و ما عسى » آمده است . و معنا اين است :
چه بسيار اميدوار است كسى كه به سوى مقصدى با شتاب تمام مىراند كه به آن برسد ، و اين استفهام براى تحقير و ناچيز شمردن مدّت حركت است كه مراد از آن همان مدّت زندگى در دنياست ، و مفعول « المجرى » محذوف است ، و تقدير آن « المجري مركوبه » مىباشد . كه چون غرض تنها بيان اجرا بوده ، مفعول حذف شده است و اين واژه گاهى به صورت لازم هم آمده است ، همچنين است قول آن حضرت : « و ما عسى أن يكون بقاء من له . . . تا يفارقها » يعنى : چه اميد و آرزويى بر اين بقا و دوام است ؟ و « كان » در اين جا تامّه است ، و استفهام در هر دو جا براى تحقير و ناچيز شمردن مدّت زيست در دنيا و ردّ بر آرزومندان و اميدواران به آن است . و مقصود از « الطّالب الحثيث » مرگ است كه طلب كنندهاى شتابان است . و بر سبيل مجاز [ 2 ] لفظ طلب به مرگ نسبت داده شده و حدو براى آن استعاره گرديده و مناسبت آن بر خواننده پوشيده نيست ، زيرا واژه حدو كنايه از علل و اسبابى است كه آدمى را پيوسته به سوى مرگ مىكشاند .