فرموده است : و لا استغمز .
اين واژه با زاى نقطهدار و به اين معناست كه نمىتوان مرا ضعيف و زبون ساخت ، و من در برابر سختيهايى كه وارد مىشود ناتوان نمىشوم ، واژه مذكور با راء نيز روايت شده و در اين صورت معنا اين است كه من به گرفتاريهاى ناشى از
[ 852 ]
حيله و نيرنگهاى دشمنان ناآگاه نيستم ، اين سخنان در حقيقت پاسخى است به گفتههاى كسانى كه به احوال آن حضرت آگاهى نداشته و آن بزرگوار را به ضعف رأى و سوء تدبير نسبت مىدادند ، و معاويه را در جنگ و جز آن مصلحت انديش مىشمردند ، و اين گفتار را آن حضرت مىشنيد .
در اين جا بايد دانست كه براى پاسخ دادن به آنهايى كه اين تصوّر باطل را داشتهاند لازم است چگونگى حال و روش على ( ع ) و معاويه و كسانى را كه به حسن تدبير منسوب داشتهاند بدانيم ، و تفاوت ميان آنها را بشناسيم ، بىشكّ پاسخ آنها جز يك چيز نيست ، و آن اين كه امير مؤمنان ( ع ) شخصيّتى بود كه در جميع اعمال خود از احكام دين و قوانين شريعت پيروى مىكرد ، و عادتها و روشهايى را كه در جنگها معمول بود به كار نمىبست ، و از تدابيرى مانند نيرنگ و پليدى و مكر و حيله و يا اجتهاد در برابر نصّ ، و تخصيص دادن عمومات احكام به وسيله آراء و نظريّات خود ، و جز اينها كه در شرع مجوّزى ندارد دورى مىجست ، امّا ديگران از همه اين وسايل استفاده مىكردند و به آنها تكيه داشتند و به هر كارى دست مىزدند خواه موافق شرع باشد يا نباشد ، دامنه بهرهگيرى از هر نوع وسيله ، و استفاده از هر مكر و حيله براى آنها گسترده و آسان ، و براى علىّ ( ع ) سخت و مشكل بود .
از ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ در اين باره سخنانى طولانى نقل شده كه خلاصهاش اين است : من بسا مىشود كسى را مىبينم كه گمان مىكند داراى عقل و دانش است ، و خود را از خواصّ مىشمارد در حالى كه از عوام است و مىپندارد كه معاويه نسبت به على ( ع ) از بينشى ژرفتر ، و انديشهاى درستتر و طريقهاى بهتر برخوردار بوده است ، در حالى كه چنين نيست و من به موارد اشتباه او اشاره خواهم كرد ، از جمله اين كه على ( ع ) در جنگهاى خود جز آنچه را كه موافق كتاب و سنّت بود به كار نمىبست ، در حالى كه معاويه هر چه را لازم مىديد انجام مىداد ، خواه موافق كتاب و سنّت باشد يا مخالف ، مثلا معاويه در جنگ ، همان
[ 853 ]
روشى را به كار مىبرد كه پادشاه هند هنگام برخورد با پادشاه ايران داشت ، در صورتى كه على ( ع ) به ياران خود دستور مىداد پيش از آن كه دشمن جنگ را آغاز كند نبرد را شروع نكنند و به دنبال فراريان نروند ، و مجروحان را نكشند ، و در بسته را باز نكنند ، اين رفتار على ( ع ) نسبت به ذى الكلاع و ابى اعور سلمى و عمر و بن عاص و حبيب بن مسلمه و همه سران و فرماندهان با روش او در مورد كسانى كه جزء حاشيه و اتباع شمرده مىشدند تفاوتى نداشت ، و فرقى ميان آنها نمىگذاشت ، و ما مىدانيم آنهايى كه دست اندركار جنگند تنها در جهت نابودى دشمن مىانديشند ، و براى به دست آوردن اين فرصت كمين مىكنند ، بى آن كه درباره چگونگى وسائلى كه در راه وصول به اين هدف به كار مىبرند فكر كنند ،
كه آيا اين وسايل مخالف شرع است ، مانند : سوزانيدن ، غرق كردن ، پخش سموم ،
سخن چينى و اشاعه دروغ و توزيع نشريّههاى بهتان آميز ميان سپاهيان ، يا اين كه موافق شرع است ، و بىشك كسى كه انديشه خود را پاىبند كتاب خدا و سنّت پيامبر ( ص ) كند ، و نخواهد از اين حدّ پا فراتر گذارد ، خويشتن را از چنگ زدن به تدابير گوناگون بسيار ، و استفاده از حيلهها و نيرنگهاى بىشمار باز داشته است ، و روشن است كه راست و دروغ از راست به تنهايى بيشتر ، و حلال و حرام ، از حلال تنها زيادتر است ، امّا علىّ ( ع ) بر خلاف حيلهگران و نيرنگبازان ، لجام ورع بر زبان داشت ، و از هر گفتارى جز آنچه رضا و خشنودى خداوند در آن بود لب فرو مىبست ، و به هيچ كارى دست نمىزد مگر به آنچه كتاب خدا و سنّت پيامبر ( ص ) بر آن صحّه گذاشته بود ، مردم نادان هنگامى كه نيرنگهاى شگفت انگيز و روشهاى خدعه آميز معاويه را ديدند و نتايجى را كه از اين راه عايد او شده نگريستند ، و اين گونه اعمال را در علىّ ( ع ) مشاهده نكردند حمل بر قصور و ناتوانى كردند ، و پنداشتند كه علىّ دچار ضعف و نقصان بوده و معاويه بر او برترى دارد . گذشته از اينها بزرگترين نيرنگ معاويه اين بوده كه قرآنها را بر فراز نيزهها كردند ، ليكن جز اين است كه از ياران على ( ع ) تنها كسانى فريب خوردند كه او
[ 854 ]
را نافرمانى كرده و با دستور او به مخالفت برخاستند ؟ اگر گفته شود معاويه با حيلهها و نيرنگهاى خود به هدفى كه در نظر داشت و آن ايجاد اختلاف ميان سپاهيان على ( ع ) بود دست يافت ، پاسخ اين است كه سخن مذكور درست است ليكن خارج از موضوع مورد بحث است ، همچنان كه اختلافى نيست كه ياران على ( ع ) فريب خوردند و شتاب كردند و با يكديگر به نزاع برخاستند ، و آنچه مورد بحث مىباشد . تفاوت ميان على ( ع ) و معاويه در نيرنگ و مكر و صحت عقل و رأى است .
اين خلاصه گفتار جاحظ بود و هر كس با ديده انصاف به اين سخنان بنگرد ، درستى و راستى گفتار او را در مىيابد و در همين جا پاسخ همه نسبتهاى ناروايى كه به على ( ع ) داده شده و آن بزرگوار را در روزگار خلافتش متّهم به كوتاهى و تقصير كردهاند بر او روشن مىگردد ، از جمله نسبتهاى مذكور اين كه چرا على ( ع ) در آغاز خلافت خود ، حكومت معاويه را بر شام اجازه نداد و تأييد حكومت او را به منزله تأييد ظلم و ستم دانست و وى را از آن سمت بركنار كرد ،
ديگر شبهه تحكيم و سخنان نادرستى است كه در اين باره گفتهاند ، ديگر سختگيرى آن حضرت در امور بيت المال و عدم رعايت جانب برخى از اصحاب خود از اين جهت بود كه باعث شد از آن بزرگوار جدا شوند و حتّى برادرش عقيل و نجاشى شاعر او و مصقلة بن هبيرة آن حضرت را ترك گويند و به سوى معاويه رو آورند ، نسبت ديگر اين كه چرا طلحه و زبير را رها كرد تا اين كه از او جدا شدند ، و به سوى مكّه شتافتند ، و به آنها اجازه داد كه اعمال عمره را به جا آورند ، در صورتى كه مقتضاى رأى و تدبير اين بود كه آنان را نزد خود پايبند مىساخت ، و از اين كه از او دور شوند باز مىداشت ، و نسبتهاى ديگرى از اين گونه كه دادهاند ، امّا هنگامى كه انسان احوال و ويژگيهاى آن حضرت را در نظر گيرد انصاف مىدهد كه در تمام اين موارد آنچه آن بزرگوار انجام داده به مقتضاى شرع بوده و بيرون از احكام الهى نبوده است ، و ما اگر بخواهيم به تفصيل ، اين گفتهها و نسبتها را پاسخ دهيم از غرض اصلى خود دور مىشويم ، و توفيق از خداوند است .
[ 855 ]