فرموده است : و لو امتنع شىء . . . تا لامتنعن .
اين سخن در بيان اين است كه خوددارى آسمانها و زمين و كوهها از پذيرش اين امانت به سبب قدرت و عظمت اجساد و خود بزرگ بينى و سرپيچى آنها از طاعت حقّ تعالى نبوده و اگر امتناع آنها بدين سبب مىبود به علّت اين كه اجسام آنها از همه آفريدگان بزرگتر است از همگى موجودات به اين مخالفت سزاوارتر بودند ليكن خوددارى آنها به سبب ناتوانى و ترس از خشم پروردگار متعال بوده است ، و آنچه را انسان نسبت به آن نادان بود ، آنها دريافتند و دانستند .
گفته شده : در هنگامى كه خداوند آسمانها و زمين و كوهها را مورد خطاب قرار داده در آنها فهم و عقل آفريده بود و نيز گفته شده : كه واژه عقل به طور مجاز بر مسبّب آن كه امتناع از قبول اين امانت است اطلاق شده همان طورى كه واژه
[ 7 ] چرا مرا مىشكافى ، از آن كه مرا مىكوبد بپرس .
[ 847 ]
إشفاق مجازا در اين معنا به كار رفته است ، زيرا لازمه عاقل بودن مكلّف اين است كه بداند كوتاهى در تكليفى كه در قبول آن مخيّر شده موجب كيفر و عقوبت است ، و از تقصير در عمل بترسد و از قبول اين تكليف خوددارى كند ، و چون اينها اجرام و اجسامند و داراى عقل و درك نيستند ، واژه عقل بر لازمه اين ادراك و ترس كه امتناع مىباشد مجازا اطلاق شده است ، و اين از باب گذاشتن نام سبب بر مسبّب است ، همچنان كه در آيه شريفه « جِدَارًا يُرِيْدُ أنْ يَنْقَضَّ » [ 8 ] واژه اراده ، بر كج شدن ديوار اطلاق گرديده است .
من مىگويم : احتمال دارد ضمير أشفقن و عقلن به ملائكة آسمانها كه دارندگان عقلند برگشت داشته باشد ، زيرا هر يك از اجرام آسمانى را فرشتهاىست كه آن جرم به منزله بدن اوست و تدبير امور آن را به عهده دارد ، و بر خلاف اجرام زمينى وجود مفاهيم مذكور نسبت به آنها ممكن است .
منظور از آنچه انسان بدان نادان است ، شناخت عظمت خداوند و هدف او از اين امانت است ، و اين كه كوتاهى در اداى وظايف ناشى از اين وديعه ، مستلزم كيفر و توجّه خشم خداوند بر اوست .
مراد از اين كه انسان جهول است اين است كه به اسرار اين امانت بسيار نادان ، و از آثار و عواقب قبول اين تكليف و يا ردّ آن ناآگاه ، و از وعدهها و هشدارهايى كه خداوند درباره كيفر تقصير كاران داده است غافل است .