فرموده است : أساخ في الحقّ أسناخها
اين گفتار اشاره است بر اين كه پروردگار پايههايى را كه اسلام بدانها استوار است بر اساس حقّ و اسرارى ژرف بنا كرده كه جز اندكى از مردم بر اين رازها آگاه نيستند ، و مقصود از اينها اسراى است كه در عبادات موجود است .
29 خداوند اسلام را همچون منبعى قرار داده كه چشمههايش سرشار است ، سخن مزبور در بيان معرّفى مادّه و محتواى اسلام است كه عبارت از كتاب
[ 9 ] بنى الإسلام على خمس .
[ 824 ]
و سنّت پيامبر اكرم ( ص ) مىباشد ، و چون دانشهاى اسلامى اعمّ از عقلى و نقلى ، مانند آب كه از چشمه جوشان و سرازير مىشود ، از كتاب و سنّت ريزش و تراوش مىكند ، لذا واژه ينابيع را براى آنها استعاره فرموده است ، و واژه عيون را براى آنچه محتواى كتاب الهى و سنّت نبوى به آن برگشت دارد استعاره آورده است ، و اين علم بارى تعالى و فرشتگان و پيامبر ( ص ) اوست ، اين كه علوم مزبور زياد و سرشار است روشن است و نيازمند توضيح نيست .
30 اسلام چراغى است كه شعلههاى آن فروزان است ، اين جمله به مادّه و حقيقت اسلام اشاره دارد به اين لحاظ كه ادلّه و براهين احكام اسلام در كتاب و سنّت موجود است ، واژه مصابيح ( چراغها ) را براى ادلّه مذكور ، از نظر اين كه روشنگر كسانى است كه بيراهه به سوى خدا گام بر مىدارند استعاره فرموده ، و افروختگى و اشتعال ، ترشيح آن و بيانگر نهايت فروزش و تابش اين چراغها و روشنى كامل اين دلائل و براهين است .
31 اسلام منار يا ستون نوربخشى است كه راهيان راه خدا از آن پيروى مىكنند ، و نشانههايى است كه براى پويندگان طريق حقّ نصب گرديده است ،
اين گفتار نيز به كتاب و سنّت كه مادّه و اساس اسلام است اشاره مىكند ، زيرا در آنها دلايلى از احكام ظنّى وجود دارد كه رهروان راه حقّ از آنها پيروى مىكنند ، و طالبان حقيقت به وسيله نشانههايى كه در طول راه آنها نصب شده به مقصد خود راه مىيابند .
32 اسلام آبشخورهايى است كه وارد شوندگان از آنها سيرآب مىشوند ،
واژه مناهل ( آبشخورها ) را نيز براى كتاب و سنّت استعاره فرموده است ، زيرا همان گونه كه تشنگان از آب چشمهها و آبشخورها سيرآب مىشوند ، آنهايى كه به اين سرچشمههاى دين رو آورند از انوار علوم بهرهمند مىگردند .
33 خداوند منتهاى خشنودى خود را در دين اسلام قرار داده است ، چنان
[ 825 ]
كه فرموده است : « وَ أتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِيْ وَ رَضِيْتُ لَكُمْ الْإسْلامَ ديْناً » [ 10 ] ،
همچنين فرموده است : « إنَّ الدِّيْنَ عِنْدَ اللّهِ الْإسْلام » [ 11 ] زيرا كاملترين اسبابى كه انسان را به منتهاى كمالات انسانى مىرساند در اين دين قرار دارد ، همان كمالاتى كه خداوند آنها را براى بندگانش پسنديده و منتهاى خشنودى خود را در تحصيل آنها قرار داده است .
34 اسلام عاليترين قانون هدايت الهى است ، ضمير متّصلها در دعائمه به اللّه برگشت دارد ، يعنى خداوند اسلام را بر تمامى اصول و اركانى كه براى اصلاح و تربيت خلق خود مقرّر داشته برتر قرار داده است ، مراد از دعائم شرايع و قوانين الهى است ، و آشكار است انوار هدايت و قانونهاى حياتبخشى كه اسلام براى بشريّت آورده از ديگر شرايع و اديان برتر و والاتر است ، و نقطه اعلاى همه نظامات ، و اوج كمال ديگر اديان و شرايع به شمار است .
35 اسلام قلّه بلند طاعت خداوند است ، واژه سنام ( كوهان ) براى آنچه مشتمل بر هدايت و ارشاد خلق است استعاره شده ، وجه مشابهت اين است كه همان گونه كوهان شتر بر ديگر اعضاى آن بلندى و برترى دارد طاعتها و عبادتهايى كه در دين مقدّس اسلام تشريع شده ، نيز بر آنچه در اديان پيشين بوده است داراى شرف و رجحان است .
36 اركان اسلام در پيشگاه خداوند محكم و استوار است ، مراد از اركان اجزاى آن است ، و منظور از وثاقت و استحكام اين است كه خداوند پايههاى دين اسلام را با كمال دانشى كه به كيفيّت برقرارى و منتهاى سود رسانى آنها داشته بر اسرارى حقيقى استوار فرموده است ، به گونهاى كه شكستن و از ميان بردن آنها ممكن نيست .
[ 10 ] سوره مائده ( 5 ) آيه ( 3 ) يعنى : و نعمت خود را بر شما كامل كردم و آيين اسلام را برايتان پسنديدم .
[ 11 ] سوره آل عمران ( 3 ) آيه ( 19 ) يعنى : دين در نزد خدا اسلام است .
[ 826 ]
37 اسلام بلند بنيان است ، منظور مراتب بلند بزرگى و فضيلت است كه مسلمانان در پرتو اسلام بدان دست مىيابند ، و بلندى قدر اسلام و مسلمانان و احترامى كه در نفوس پيروان اديان ديگر دارند آشكار است .
38 برهان اسلام تابناك است ، منظور از برهان ، دليل و حجّتى است كه اسلام مردم را به سوى آن دعوت مىكند ، و آن قرآن و ديگر معجزات پيامبر اكرم ( ص ) است ، و در اين كه برهان مذكور در اطراف و اكناف جهان تابان ، و سبب هدايت مردم است شكّى وجود ندارد .
39 انوار اسلام روشنى بخش است ، واژه نيران ( جمع نور است ) براى انوار علوم و اخلاق فاضله اسلام كه بر دانشمندان و پيشوايان آن تابيده و بدانها آراسته شدهاند استعاره گرديده است .
40 قدرت اسلام غالب است ، منظور از اين گفتار ، نيرومندى و عزّت و شوكت مسلمانان و دولت آنان و همچنين كسانى است كه به آنها پناه بردهاند .
41 اسلام منادى بلند پايه است ، و اين كنايه از بلندى مقام دانشمندان و پيشوايان آن است ، و اين كه فضايل آنان در جهان پخش خواهد شد و مردم به وسيله آنان هدايت خواهند يافت .
42 اسلام را نمىتوان زير و زبر كرد ، يعنى مردم نمىتوانند آنچه را اسلام در درون خود دارد بيرون آورند ، و گنجهاى حكمت آن را استخراج كنند و به ژرفاى دانش آن برسند [ 12 ] ، به جاى واژه مثار ، منال نيز روايت شده است ، در اين صورت معنا اين است كه مردم نمىتوانند دينى مانند اسلام بياورند ، يا اين كه به كمال حكمت و منتهاى فوايد و آثار آن دست يابند ، و نيز به جاى مثار ، مثال هم ذكر شده كه معناى آن روشن است .
[ 12 ] شارح اين سخنان را در تفسير عبارت معوز المثار گفته است ليكن شارحان ديگر مانند ابن ابى الحديد و شيخ ( محمّد ) عبده گفتهاند : مراد اين است كه كسى نمىتواند اسلام را از زمين براندازد ، زيرا نيرومند و استوار است . مترجم
[ 827 ]
امير مؤمنان ( ع ) پس از بيان برتريهاى اسلام ، به لزوم بزرگداشت و پيروى ، و همچنين به اداى حقوق آن سفارش مىكند ، و اداى حقوق اسلام بدين صورت ميسّر است كه با اعتقاد به شرف و منزلت آن ، و اين كه اسلام انسان را به بهشت خداوند مىرساند به احكام آن عمل شود ، و جايگاه آن حفظ گردد ، جايگاه اسلام بدون شكّ دل است نه تنها زبان و شعارهاى ظاهرى .
پس از اين به ذكر فضايل پيامبر ( ص ) كه به اين دين الهى برانگيخته شده مىپردازد ، تا يكايك نعمتهاى خداوند را به آنها يادآورى فرمايد ، و براى اين كه شرف و برترى پيامبر ( ص ) را به آنها گوشزد سازد ، نخست اوضاع و احوال دنيا را در هنگام بعثت بيان مىكند و مىفرمايد :
1 انقطاع دنيا نزديك شده و آخرت و نشانههاى آن رو آورده بود .
ما اين گفتار امام ( ع ) را در آن جا كه فرموده بود : ألا و إنّ الدّنيا قد أدبرت و آذنت بوداع ( آگاه باشيد دنيا پشت كرده ، و بدرود را گوشزد مىكند ) توضيح دادهايم ، و خلاصه اين است كه احتمال دارد مراد به پايان رسيدن دنيا و از ميان رفتن آن بطور كلّى باشد و هم ممكن است مقصود خاتمه يافتن دنياى هر يك از امّتها و فرا رسيدن آخرت آنها به سبب مرگ و انقراض آنهاست ، واژه إطّلاع چنان كه پيش از اين گفته شده استعاره است .
2 خرّمى و شكوه دنيا پس از درخشندگى تاريك شده بود ، منظور از اين سخن تابش انوار پيامبران پيشين و روشنى شرايع و احكام آنهاست ، و مراد از تاريكى آن در هنگام بعثت پيامبر ( ص ) كهنگى و تباهى آثار اين پيامبران است .
3 دنيا مردم خود را دچار سختى ساخته بود ، جمله قامت بأهلها على ساق كنايه از اين است كه دنيا سختيهايش را پديدار ساخته ، و فتنهها را ميان مردم آن برانگيخته بود ، و اشاره به گسيختگى نظام اجتماع عرب و جنگها و غارتگريهايى است كه در ميان آنان متداول و آنها را در آستانه نابودى قرار داده بود .
4 بستر دنيا خشن و ناهموار شده بود ، اين سخن اشاره به عدم آرامش و
[ 828 ]
آسايش زندگى در آن دوران دارد زيرا اينها جز در سايه نظام اديان الهى و شرايع آسمانى به دست نمىآيد .
5 سپرى شدن دنيا نزديك شده بود ، يعنى نشانههاى اين كه دنيا خود را تسليم نابودى كند و دورانش به سر رسد نزديك شده بود . منظور از نشانههاى پايان گرفتن دنيا نشانههاى روز رستاخيز يا اشراط السّاعه است ، جملههاى تصرّم من أهلها ( نابودى مردمش ) و انفصام من حلقتها ( و بريدن حلقه زندگى آن ) به همان معنايى است كه گفته شد ، واژه حلقة كنايه از نظام دنيا و مردم آن به وسيله قوانين الهى و اديان آسمانى است ، و كلمه انفصام ( بريدن ) اشاره به تباهى اين نظام است ، و مراد آن حضرت از جمله و انتشار من سببها رواج اسباب فساد اين نظامهاى الهى است ، زيرا زندگى درست و سودمند در دنيا زمانى تحقّق مىيابد كه بر اساس قوانين شرعى و احكام آسمانى باشد . واژه أعلام در عبارت و عفاء من أعلامها را براى دانشمندان و نيكان دنيا كه در هنگام بعثت پيامبر اكرم ( ص ) متروك و از ميان رفته بودند استعاره فرموده است و نيز عورات در جمله بعد استعاره براى تباهيهاى گوناگونى است كه در دنيا شيوع يافته بود ، و غرض از آن تكشّف عورات نمايان شدن آنها پس از پوشيدگى است ، و مقصود از كوتاه شدن دنيا پس از طولانى بودنش نيز همين است ، زيرا دنيا تنها زمانى طولانى و پايدار و از صلاح برخوردار است كه قوانين الهى در آن حكمفرما باشد ، بنابراين كوتاهى و ناپايدارى آن هنگامى است كه نظام شرعى بر آن حكومت نداشته و تباهى آن را فرا گرفته باشد .
پس از اين امير مؤمنان ( ع ) فوايد و آثار عظيم بعثت پيامبر اكرم ( ص ) را بر مىشمارد ، و مىفرمايد :
1 خداوند متعال او را وسيله تبليغ رسالت خويش قرار داد ، چنان كه در قرآن فرموده است : « يَا أيُّهَا الرَّسُوْلُ بَلِّغ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ » [ 13 ] .
[ 13 ] سوره مائده ( 5 ) آيه ( 67 ) يعنى : اى پيامبر آنچه از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان .
[ 829 ]
2 او را سبب بزرگوارى امّت خود گردانيد ، زيرا پيامبر اكرم ( ص ) مردم خود را براى به دست آوردن عزّت كامل و كرامت پايدار دعوت مىكرد و مايه ارجمندى آنان گرديد .
3 او را بهار مردم زمان خويش قرار داد ، واژه ربيع ( بهار ) براى رسول اكرم ( ص ) استعاره شده ، زيرا همان گونه كه فرا رسيدن فصل بهار به سبب سر سبز شدن زمين و رويش چراگاهها مايه خوشحالى چهار پايان و چاقى و فربهى آنهاست ، پيامبر اكرم ( ص ) نيز براى مسلمانان و دانشمندان موجب بهجت و سرور ،
و سبب برخوردارى و كاميابى هر چه بيشتر آنها از دانش و حكمت بوده است .
4 خداوند او را سبب رفعت ياوران خود قرار داد ، ضمير متّصل أعوانه به خداوند برگشت دارد ، يعنى ياوران و انصار خداوند ، و مراد از اينها مسلمانانند ، و اين كه پيامبر گرامى ( ص ) مايه شرف و بلندى مرتبه مسلمانان شده ، روشن است .
سپس امام ( ع ) به ذكر انوار تابانى كه پيامبر اكرم ( ص ) براى رسانيدن آن به جهانيان مبعوث شده و عبارت از قرآن مجيد است مىپردازد ، و فضايل آن را به شرح زير بر مىشمارد :
1 قرآن نورى است كه چراغهايش خاموش نمىشود ، مراد آن حضرت نور علم و اخلاق است كه قرآن مشتمل بر آنهاست ، واژه مصابيح را يا براى دانشها و حكمتهايى كه قرآن پخش كرده و مردم از آنها پيروى كردهاند ، و يا براى دانشمندان و آنانى كه احكام قرآن را به كار بسته و به آن آراستگى يافتهاند استعاره فرموده است .
2 چراغى است كه فروغش قطع نمىشود ، يعنى به سبب تابش انوار قرآن ،
هدايت و راهنمايى مردم پايان نمىيابد ، و اين معناى جمله نخست را دارد .
3 دريايى است كه ژرفاى آن را نمىتوان يافت ، واژه بحر از دو نظر براى قرآن استعاره شده است ، يكى از نظر عمق اسرار آن است و همان گونه كه با فرو رفتن در درياى ژرف به قعر آن نمىتوان رسيد ، خردها و انديشهها نيز از اين كه بر
[ 830 ]
اسرار قرآن احاطه پيدا كنند و به عمق معانى و مقاصد آن برسند ناتوانند ، ديگر به ملاحظه اين است كه قرآن معدن نفايس علوم و فضايل است ، همان گونه كه دريا محلّ گوهرهاى گرانبهاست .
4 راهى است كه در آن گمراهى نيست ، آشكار است كه قرآن براى كسى كه بخواهد در پرتو آن به سوى خدا گام بردارد راهى روشن است ، و كسى كه مقاصد آن را درك كند دچار گمراهى نمىشود .
5 شعاع تابانى است كه تاريك نمىشود ، يعنى تاريكيهاى شبهه و نفاق نمىتواند حقّى را كه قرآن گوياى آن است بپوشاند ، واژههاى شعاع ، ضوء و ظلمت بر سبيل استعاره به كار رفته است .
6 فرقانى است كه تابش برهانش فرو نمىنشيند ، يعنى قرآن مشتمل بر دلايلى است استوار و پايدار كه حقّ و باطل را از يكديگر جدا و آشكار مىسازد ،
واژه خمود ( فرو نشستن آتش ) استعاره است ، زيرا ادلّه و براهين قرآنى از لحاظ تابندگى و روشنگرى به آتش فروزانى شبيه است كه شعلههاى روشنى بخش آن فرو نمىنشيند و امام ( ع ) اين صفت آتش را كه خمودى نمىپذيرد به قرآن نسبت داده است .
7 بنيانى است كه اركانش ويران نمىگردد ، واژه بنيان را براى آنچه قرآن بر آن مشتمل و در دلها رسوخ يافته استعاره آورده و با ذكر اركان كه لازمه هر بنايى است اين استعاره را ترشيح داده است .
8 شفايى است كه بيم بيمارى در آن نيست ، چنان كه خداوند متعال فرموده است : « وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْانِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ » [ 14 ] و آشكار است كه تدبّر در قرآن و اسرار آن موجب بهبود نفوس بشرى از بيمارى نادانى و عوارض خويهاى زشت و اخلاق ناپسنديده است ، و اين شفايى است كه در پى آن بيم
[ 14 ] سوره إسراء ( 17 ) آيه ( 82 ) يعنى : و قرآن را فرو مىفرستيم كه شفا و رحمت براى مؤمنان است ، و ستمگران را جز زيان نمىافزايد .
[ 831 ]
بيمارى نيست ، زيرا فضيلتهاى نفسانى اگر ملكه شود بيم زوال آنها وجود ندارد ، و صفات زشتى كه ضدّ آنهاست نمىتواند آن ملكات را دگرگون كند ، علاوه بر اين چنان كه پيش از اين گفته شده قرآن براى بدنها نيز مايه شفا و بهبودى است .
9 عزّتى است كه ياوران آن دچار شكست نمىشوند .
10 حقّى است كه يار و ياوران آن درمانده نمىگردند ، مراد از ياران قرآن مسلمانانند كه آن را تصديق كرده و به آن عزّت يافته ، و به آن پناه جسته ، و بر طبق آن راه خدا را مىپويند ، آشكار است كه اين يار و ياوران را كسى نمىتواند شكست دهد ، و خداوند هرگز آنان را بىكس و درمانده نخواهد گذاشت .
11 قرآن معدن و مركز ايمان است ، همان معدنى كه ايمان كامل به خدا و پيامبرش ( ص ) و به همه آنچه آن حضرت از جانب خداوند آورده از آن به دست مىآيد ، و روشن است كه اعتقاد به حقانيّت قرآن و فهم مقاصد آن ، و عمل به احكام و دستورهاى آن سبب انعقاد ايمان در دل و رسوخ آن مىگردد .
12 چشمهها و درياهاى دانش است ، واژههاى ينابيع ( سرچشمهها ) و بحور ( درياها ) هر دو براى قرآن استعاره شدهاند ، زيرا قرآن محلّ افاضه نفايس علوم و كانون به دست آوردن دانشهاى ارزشمند است .
13 بستانهاى عدل و آبگيرهاى آن است ، واژههاى رياض ( بستانها ) و غدران ( بركهها ) نيز هر دو استعارهاند ، زيرا قرآن منبع سرشار عدل است ، و كلّى و جزيى آن از اين منبع جوشان به دست مىآيد و بىشكّ رهنمونى است كه از راه حقّ منحرف نمىشود تا اين كه انسانى را كه در پى آن گام بر مىدارد به درگاه قرب خداوند وارد گرداند .
14 پايههاى اسلام و بنياد آن است ، واژه أثافيّ ( پايهها ) و بنيان ( بنياد ) هر دو براى قرآن استعاره شده است ، زيرا مانند پايههاى ديگ ، ساختمان اسلام بر اساس آن بر پا و استوار است .
15 واديهاى حقّ و سرزمينهاى هموار آن است ، واژه أوديه ( درّهها ) غيطان
[ 832 ]
( زمينهاى هموار ) استعاره براى قرآن است ، بدين مناسبت كه معدن حقّ و محلّ دسترسى به آن است همچنان كه درّهها و زمينهاى هموار جايگاه آب و گياه است .
16 دريايى است كه آبكشان ، آب آن را نتوانند كشيد .
17 چشمههايى است كه آبكشان ، آب آن را نمىخشكانند . استعاره بحر و عيون براى قرآن در اين جا بدين مناسبت تكرار شده كه فوايد و مقاصد حاصله از اين كتاب الهى پايان ناپذير است .