8 در جمله و خذل محادّيه بنصره
مراد يارى اهل اسلام است ، يعنى خداوند با يارى اهل اسلام دشمنان آن را دچار خذلان و شكست كرده است .
در جملات چهارگانه پيش صنعت تضادّ موجود است ، زيرا قرينهها در عزّت و ذلّت ، بلندى و پستى ، كرامت و اهانت ، و يارى و خذلان ضدّ يكديگر است .
9 خداوند با استوار گردانيدن اركان اسلام و نيرومند ساختن آن پايههاى گمراهى را ويران كرده است ، منظور از پايههاى ضلالت ، اعتقادات گمراه كننده ،
و مردمان گمراه است ، و واژه اركان استعاره است ، زيرا همان گونه كه وجود ساختمان بستگى به ستونها و پايههاى آن دارد ، گمراهى نيز به عقايد فاسد و مردمى كه داراى آن تباهيها و گمراهيها هستند وابسته است ، واژه هدم نيز براى از ميان رفتن اين گمراهيها بر اثر نيرومندى اسلام و مسلمانان استعاره شده است .
10 خداوند تشنگان وادى معرفت را از چشمههاى زلال آن سيرآب كرده است ، واژه سقى ( آب دادن ) را براى افاضه علوم دين و كمالات نفسانى به آنها استعاره فرموده است ، واژه عطش ( تشنگى ) براى آنانى كه گرفتارى خود را به جهل و نادانى دانسته و از دانش بىبهرهاند ، و واژه حياض ( آبگيرها ) را براى دانشمندان اسلام كه حوضهاى علوم و حكمت دين مىباشند و اين تشنگان از آنان كسب فيض مىكنند استعاره آورده است .
11 خداوند آبگاههاى آن را به وسيله آب كشندگان آن پر كرده است ، واژه مواتح ( آب كشندگان ) را يا براى سران و بزرگان دين در قرن اوّل هجرى كه اسلام را از سرچشمه زلال آن يعنى پيامبر اكرم ( ص ) فرا گرفتند استعاره فرموده و يا براى انديشهها و پرسشها و بررسيهاى دانشمندان اسلام درباره دين و احكام آن و فوايدى كه به دست آوردهاند ، استعاره قرار داده است ، و در هر دو صورت وجه
[ 821 ]
مناسبت استعاره اين است كه آنان مانند كسى كه آب را از چاه بيرون مىكشد دين و دانش را از سرچشمه حقيقى آن كسب و استخراج كردهاند ، واژه حياض براى آنانى كه از علوم و معارف دين استفاده مىبرند استعاره شده است .
12 خداوند اسلام را به گونهاى قرار داده كه دستاويزهاى آن كنده و گسسته نمىشود ، واژه عروة ( دستگيره ) براى آنچه انسان به وسيله آن به اسلام متمسّك مىشود استعاره شده و با ذكر واژه انفصام ترشيح داده شده است ، و چون كسى كه به اسلام چنگ زند از هلاكت اخروى رهايى ، و از عذابهايى كه دامنگير پيروان اديان گذشته شده ايمنى مىيابد ، لذا با ذكر اين كه دستاويز اسلام كنده و گسسته نمىشود به امنيّت و دوام سلامت كسى كه به آن متمسّك مىشود اشاره فرموده است ، زيرا گسسته نشدن دستاويز موجب بقاى سلامت كسى است كه به آن چنگ زده است .
13 حلقه آن گسسته نمىشود ، و اين سخن كنايه از اين است كه پيروان اسلام و اجتماع آنان مقهور نمىشوند .
14 بنياد اسلام ويران نمىگردد ، واژه أساس براى كتاب خدا و سنّت پيامبر اكرم ( ص ) كه اساس دينند و واژه انهدام را براى نابودى آنها استعاره فرموده است .
15 پايههاى اسلام از ميان نمىرود ، واژه دعائم را براى دانشمندان اسلام يا براى كتاب و سنّت و قوانين و احكام آن استعاره آورده است ، و مراد از عدم زوال آنها عدم انقراض علما و دانشمندان اسلام و يا شريعت و احكام آن است .
16 درخت اسلام ريشه كن نمىشود ، واژه شجرة ( درخت ) را براى اساس و اركان اسلام استعاره فرموده است و معناى سخن پيش را دارد كه فرموده است :
و لا انهدام لأساسه .
17 دوران آن را پايانى نيست : اين سخن اشاره به اين است كه دين اسلام تا قيامت پايدار است .
[ 822 ]
18 شرايع آن را كهنگى نيست ، منظور از شرايع ، قوانين و اصول آن است ،
و اين سخن نيز نظير معناى جمله لا انقلاع لشجرته ( درخت آن ريشه كن نمىشود ) مىباشد .
19 شاخههايش بريدنى نيست ، يعنى پيوسته از درخت اسلام شاخههاى نو روييده مىشود ، و اين رويش پايان يافتنى نيست ، چنان كه هر ذهن صحيحى در باره اصول آن كه كتاب و سنت است انديشه و بررسى كند مىتواند به چيزهايى دست يابد كه ديگران پيش از او به آن نرسيدهاند .
20 راههاى اسلام را تنگى و دشوارى نيست ، اين سخن اشاره دارد به اين كه قوانين و تكاليف اسلام براى مكلّفان دشوار نيست ، و يا مراد اين است كه اسلام با سختى ملازمه ندارد و براى كسانى كه به آن متعهّد مىشوند مايه رنج و زحمت نيست ، چنان كه پيامبر اكرم ( ص ) فرموده است : من به دين حنيف ساده و آسانى برگزيده شدم [ 8 ] .
21 راه صاف آن را ناهموارى نيست ، اين گفتار كنايه از اين است كه اسلام آيينى است در نهايت اعتدال و در حدّ متوسّط ميان صعوبت و سهولت زياد چنان كه بيشتر كيشها و آيينهاى پيشين كه بر اساس تشبيه و تجسيم بنا شده است چنين بود ، يعنى گام برداشتن در آن راهها و تصور آن عقايد آسان بود ليكن طريقه آنان از مقصد اصلى و مطلوب حقيقى دور ، و رسيدن به توحيد خالص از راه آنها ناممكن بود ، بنابراين راه ظاهرا صاف آنها ناهموار و بر خلاف اسلام داراى سختيها و دشواريها بوده است .
22 صفا و پاكيزگى آن را تيرگى نيست . واژه وضح ( سپيدى ) را براى پاكيزگى اسلام از تيرگيهاى باطل و آنچه صفحه دل كافران و منافقان را سياه و تيره ساخته ، استعاره فرموده است .
[ 8 ] بعثت بالحنيفيّة السّهلة السّمحة .
[ 823 ]
23 راه مستقيم آن را كژى نيست ، واژه انتصاب را كه ضدّ اعوجاج و كژى است براى مستقيم بودن راه اسلام در رسانيدن انسان به سر منزل حقّ استعاره آورده ، زيرا در دنيا تنها راه راست و صراط مستقيم اسلام است .
24 اين كه فرموده است در چوب اسلام پيچ و تابى نيست نيز به همين معناست .