فرموده است : و قد برأهم الخوف . . . تا عظيم .
اين گفتار در بيان اثرات ترس از خداست كه بر جان آنان غلبه دارد ، و بىترديد بروز آثار مذكور به سبب اين است كه روح آنان كه عهدهدار تدبير امور تن است در نتيجه توجّه به مبدأ عالم وجود و هراس از قصور در برابر او ، و بازماندن نيروى جذب و تغذيه از رسانيدن بدل ما يتحلّل به بدن ، نمىتواند به اصلاح امور و اداره آن بپردازد ، از اين رو لاغرى و نزارى آنان را بر اثر ترس از خدا به تيرى كه تراشيده شده باشد تشبيه فرموده است ، و وجه مشابهت شدّت لاغرى و كاهيدگى آنان است . و اين وضع دگرگونى رنگ و رخسار و پوست و قيافه و ضعف انفعالات نفسانى را بر اثر ترس و اندوه به دنبال دارد ، لذا بيننده گمان مىكند آنان بيمارند در صورتى كه هيچ گونه بيمارى در آنها نيست ، جمله و يقول قد خولطوا يعنى بيننده
[ 760 ]
مىگويد آنها ديوانه شدهاند ، اشاره به حالتى است كه در برخى از اوقات به اهل معرفت دست مىدهد و اين هنگامى است كه روح آنها به فرشتگان عالم بالا پيوسته ، و از تدبير امور بدن و ضبط حركات آن بازمانده و شروع به گفتن سخنانى مىكنند كه خلاف متعارف بوده و از نظر ظاهر بينان اهل شرع ، زشت شمرده شده و به گويندگان آن سخنان نسبت نابخردى و ديوانگى و گاهى كفر و ارتداد دادهاند ،
چنان كه درباره حسين بن منصور حلاّج نقل شده است [ 5 ] .