ترجمه
« سپر حكمت را پوشيده ، و همگى آداب و شرايط آن را كه عبارت از توجّه و شناخت و آمادگى است به دست آورده است ، حكمت نزد او گمشدهاى است كه پيوسته آن را مىجويد ، و نيازى است كه همواره از آن مىپرسد ، در آن هنگام كه اسلام به غربت گرايد و همچون شترى كه از راه رفتن باز ماند و سينه بر زمين بچسباند ، او نيز غربت گزيند ، او بقيّهاى از بقاياى حجّتهاى الهى و جانشينى از جانشينان پيامبران اوست .
سپس آن بزرگوار ( ع ) فرمود :
اى مردم من آنچه را كه پيامبران به امّتهاى خود پند و اندرز دادهاند براى شما بازگو كردم ، و آنچه را اوصياى پيامبران براى مردم پس از خود به جا آوردهاند درباره شما به انجام رساندم . با تازيانه موعظهام شما را ادب كردم اما استقامت نيافتيد ، و وعيدهاى پروردگار را در گوش شما خواندم ليكن به راه نيامديد ، خدا به شما خير دهد آيا انتظار پيشوايى غير از مرا داريد كه راه حقّ را برايتان هموار ، و شما را به آن باز آرد ؟ بدانيد آنچه از دنيا رو آورده بود پشت كرده ، و آنچه از آن پشت كرده بود رو آورده است ، بندگان نيكوكار خدا آهنگ كوچ كردند ، و اندك دنيا را كه فانى است به بسيار آخرت كه باقى است فروختند ، برادران ما كه در صفّين خونشان ريخته شد چه زيانى كردهاند از اين كه امروز زنده نيستند تا غصّههاى گلوگير خورند و شربت تيره اندوه نوشند ؟ به خدا سوگند آنها خداوند را ديدار كردند و پاداش آنان را بطور كامل عطا فرمود ، و پس از ترس و بيم ، آنان را در سراى امن جاى داد ، كجايند برادران من كه در راه حقّ گام
[ 714 ]
برداشتند و در آن راه جان سپردند ؟ كجاست عمّار ؟ كجاست ابن تيّهان و كجاست ذو الشّهادتين ، و كجا هستند امثال آنان ، همان برادرانى كه بر سر مرگ با يكديگر پيمان بستند و سرهايشان به سوى بدكاران و ستمگران فرستاده شد ؟ نوف گفت : امام ( ع ) پس از اين سخنان ، دست بر محاسن شريف خود زد و مدّتى گريست و سپس فرمود :
دريغا بر برادرانم آنانى كه قرآن را مىخواندند و به كار مىبستند ، درباره واجبات مىانديشيدند و آنها را به پا مىداشتند ، سنّتها را زنده كرده و بدعتها را از ميان مىبردند ، به جهاد خوانده مىشدند مىپذيرفتند ، و به پيشواى خود اطمينان داشتند و از او پيروى مىكردند . سپس با صداى بلند آواز داد :
اى بندگان خدا جهاد ، جهاد ، آگاه باشيد من در همين امروز لشكر مىآرايم ، هر كس بخواهد به سوى خدا كوچ كند بايد بيرون آيد .
نوف گفت : پس از آن فرزندش حسين عليه السّلام را بر ده هزار سپاهى ،
و قيس بن سعد را بر ده هزار ، و ابو ايّوب انصارى را بر ده هزار و افراد ديگرى را بر تعدادى ديگر به فرماندهى گماشت ، و اراده داشت به صفّين باز گردد ليكن هنوز آدينه نرسيده بود كه ابن ملجم ملعون كه لعنت خدا بر او باد بر آن حضرت ضربت فرود آورد ، از اين رو لشكريان بازگشتند و ما همچون گوسفندانى بوديم كه شبان خود را از دست داده باشند و گرگها از هر سو آنها را بربايند . »