فرموده است : مع أنّه قد ذهب المتذكّرون .
يعنى : اگر چه كسانى كه در مقاصد قرآن مىانديشيدند رفتهاند ، و آنانى باقى ماندهاند كه قرآن را به دست فراموشى سپرده ، و يا به عمد خود را به فراموشى زده و از نداى الهى سر برتافته خود را سرگرم دنيا ساختهاند ، بديهى است اين گفتار براى شنوندگان مايه توبيخ و سرزنش است .
پس از اين امام ( ع ) دستور مىدهد به كسى كه عمل نيكى انجام مىدهد در اين كار به او كمك كنند ، بديهى است كمك انواع بسيارى دارد ، همچنين هنگامى كه با عمل بدى روبرو مىشوند آن را زشت شمارند ، و از آن روى گردانند . آن بزرگوار براى اثبات وجوب اوامرش به حديث نبوى ( ص ) استشهاد مىكند ، اين حديث شريف گوياى اين است كه اقدام بر كار نيك و خوددارى از انجام دادن كار بد واجب است و در اين صورت است كه انسان ، نيكوكردار و ميانه رفتار خواهد بود . صفت جواد و قاصد هر دو استعارهاند وجه مناسبت اين است : كسى كه كار نيك انجام مىدهد و از اقدام به كار بد خوددارى مىكند ،
در صراط مستقيم قرار دارد و رو به خدا گام برمىدارد و كژى و انحرافى در كار و روش او نيست و مانند اسب رهوارى كه در جادّه مستقيم به حركت در آمده است در سلوك الى اللّه و طىّ مدارج راه حقّ از هر كس ديگر رهروتر و تيزپاتر خواهد بود .
سپس آن حضرت ظلم را بر سه گونه تقسيم مىكند :
1 ستمى كه هرگز آمرزيده نمىشود ، و اين ظلمى است كه آدمى با شرك ورزيدن به خدا به خويشتن روا مىدارد ، اين كه خداوند هرگز از اين ظلم در نمىگذرد ، هم به دليل نصّ است و هم به برهان عقل ، امّا نصّ ، قول خداوند متعال است كه « اِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أنْ يُشْرَكَ بِهِ » [ 12 ] و دليل عقل اين است كه آمرزش يا
[ 12 ] سوره نساء ( 4 ) آيه ( 48 ) يعنى : خداوند شرك به او را ( هرگز ) نمىبخشد .
[ 665 ]
عبارت از محو آثار گناه از لوح نفوس است ، و يا چيزى است كه مستلزم اين معنا و شامل حفظ الهى از دچار شدن آدمى به آتش دوزخ است ، ليكن حالات بدنى متمركز در نفوس مشركان كه آنها را از خداوند دور كرده و مانع آنها از شناخت خداوند گرديده است حالاتى است كه در نفوس آنها راسخ گشته و ملكه آنها شده و زدودن و از ميان بردن آنها با ملاحظه اين كه گوش شنوا براى شنيدن معارف دينى ندارند ممكن نيست ، از اين رو بايد در دوزخ به سر برند و به غلّ و زنجير حالات خود كشيده شوند ، در اين صورت آمرزش خداوند شامل آنها نمىشود ، زيرا نمىتوانند از حالاتى كه ملكه آنها شده و در ژرفاى وجود آنها ريشه دوانيده رهايى يابند و در حوزه جاذبه معارف الهى نيز در نمىآيند تا در پناه عصمت معرفت قرار گيرند .
2 ظلمى است كه ترك نمىگردد يعنى ناديده گرفته نمىشود و ناگزير بايد به جا آورنده آن مورد عقوبت و كيفر قرار گيرد ، و اين ستمى است كه مردم درباره يكديگر روا مىدارند ، حديث آن حضرت كه فرموده است : « روزى كه انتقام گوسفند بىشاخ از شاخدار گرفته مىشود » اشاره به همين نوع ستم است ، اين نوع ستمكاران اگر به معارف دينى رو آورند و به آنچه مايه رستگارى است چنگ زنند پس از گذشت زمانى ، از عذاب رهايى مىيابند ، ليكن دوران عذاب آنها بر حسب شدّت و ضعف صفات زشتى كه در آنها رسوخ يافته و درجه ظلمى كه مرتكب شدهاند متفاوت است ، حديث پيامبر اكرم ( ص ) كه فرموده است : « از آتش بيرون آورده مىشوند پس از آن كه سوخته و زغال شده باشند [ 13 ] » اشاره به همين دسته است .
3 ستمى است كه بخشيده و از آن صرف نظر مىشود ، و اين ظلمى است كه بنده با ارتكاب گناهان و لغزشهاى كوچك به خود روا مىدارد ، و اين
[ 13 ] يخرجون من النّار بعد ما يصيرون حمما و فحما .
[ 666 ]
گناهان به آن درجه نيست كه آثار زشت آنها براى هميشه در نفس باقى بماند و ملكه آن شود بلكه عوارض ناشى از اين لغزشها بزودى از نفس زايل و زدوده مىگردد ، خداوند متعال در اين باره فرموده است : « وَ إنَّ رَبَّكَ لَذُوْ مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِم [ 14 ] » يعنى در حالى كه آنها ستمكارند خداوند از ستم آنان در مىگذرد و آنان را مىآمرزد .
پس از اين امام ( ع ) با ذكر اين كه كيفر ستم در آخرت بسيار سخت است مردم را از آن پرهيز مىدهد ، و درست فرموده است كه عقوبت آن جا مانند قصاص دنيا از قبيل زخم كارد و ضربه تازيانه نيست ، بلكه سوختن در آتش دنيا كه طبق مشهور سختترين عقوبت است در برابر عذاب آخرت اندك و ناچيز است ،
روايت شده است پيامبر خدا ( ص ) در ميان يارانش نشسته بود كه صداى افتادن چيزى را شنيد ، فرمود : « اين صداى سنگى است كه خداوند متعال از كنار جهنّم به درون آن فرستاده و هفتاد پاييز است پايين مىرود و هم اكنون به قعر آن رسيده است » بديهى است اين يكى از اوصاف محسوس جهنّم است .
بايد دانست كه اين روايت دنبالهاى دارد كه معناى آن را روشن مىكند ، و آن اين است كه راوى گفته است : پس از اين ، بانگ و فريادى را شنيديم ، گفتيم اين چيست ؟ گفتند فلان منافق مرده است و در اين روز عمر او هفتاد سال بود ،
يكى از نكته گويان گفته است : مراد از جهنم در اين حديث همين دنيا و خوشيهاى آن است ، و سنگ براى آن شخص منافق استعاره شده بدين مناسبت كه او در مدّت زندگى از وجود خويش سودى نبرده و خيرى براى آخرت خود به دست نياورده و از اين نظر به سنگ شباهت داشته است ، مقصود از فرو فرستادن او از جانب خدا ، افاضه نعمتهاى دنيوى به اوست كه اسباب كاميابيها را در دنيا براى وى فراهم ساخته ، و در كامرانيها و شهوتهاى خود فرو رفته و سرگردان به وادى
[ 14 ] سوره رعد ( 13 ) آيه ( 6 ) يعنى : و همانا پروردگار تو نسبت به مردم با همه ستمكارى آنها داراى بخشش است .
[ 667 ]
گمراهى در افتاده است ، چنان كه در قرآن فرموده است : « يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ » امّا شفير جهنّم لبه و آغاز آن است ، و در مورد منافق زمانى است كه براى فرو رفتن در شهوات آماده مىشود ، و بهرهگيرى از خوشيها و لذّات دنيا را كه سبب كشانيده شدن او به وادى گمراهى و تباهى است آغاز مىكند ، و منظور از اين كه هفتاد پاييز گذشته تا به قعر جهنّم رسيده است مدّت عمر اين منافق است كه همه آن را صرف بهرهبردارى از لذّات و شهوات كرده است ، و مراد از رسيدن او به ته جهنم ، رسيدن مرگ وى و روبرو شدن او با سختترين عذابها به سبب دستاورد بد و صفات زشتى كه از دنيا به همراه آورده است و ما بارها در اين كتاب بدان اشاره كردهايم .
سپس آن بزرگوار شنوندگان را از تلوّن و رنگارنگ بودن در دين خدا بر حذر مىدارد و اين سخن كنايه از نفاق آنها نسبت به يكديگر است ، زيرا اين صفت موجب تفرقه و پراكندگى اجتماع است از اين رو فرموده است : اجتماع بر حقّى كه شما آن را دوست نمىداريد بهتر است از جدايى بر باطلى كه شما آن را دوست مىداريد ، يعنى اجتماع بر حقّى مانند جنگ كه مكروه شماست بهتر از پراكندگى بر باطل است كه محبوب شماست مانند سرگرم شدن به خوشيها و لذّات دنيا ، و براى تكميل و تأكيد منع از پراكندگى و تفرقه فرموده است : خداوند هرگز در سايه پراكندگى و جدايى خيرى به كسى عطا نكرده است ، نه از ميان گذشتگان و نه از كسانى كه باقى هستند ، و چون خير و خوبى در گردهمايى و الفت و محبّت است تا اين كه جامعه يك پارچه و همچون تن واحدى شود ، و نظام جهان كامل گردد ، لذا آثارى كه بر جدايى و پراكندگى مترتّب است درست عكس اينهاست ، همچنين از پيامبر گرامى ( ص ) نقل شده است كه : هر كس از جماعت به اندازه يك وجب دورى گزيند طوق اسلام را از گردن خويش برداشته است ، و ما پيش از اين درباره فضيلت اتّحاد و اجتماع سخن گفتهايم .
پس از اين امام ( ع ) براى بار ديگر نهى مىكند از اين كه مردم در پشت سر
[ 668 ]
يكديگر سخن گويند و عيبهاى يكديگر را بازگو كنند ، و به كسى كه ممكن است در صدد حفظ خود از اين گناه برآيد گوشزد مىكند كه براى هر يك از مردمان عيبهايى است و سزاوار اين است كه هر كسى به بر طرف كردن عيبهاى خود مشغول گردد و از ذكر عيوب ديگران باز ايستد ، واژه طوبى بر وزن فعلى از طيب ( بوى خوش ) مشتقّ است ، و واو آن منقلب از ياست ، نيز گفته شده كه طوبى اسم درختى است در بهشت ، و به هر دو صورت در اين جا مبتداست ، پس از اين تذكّر مىدهد كه عزلت گزيدن و در خانه نشستن و به طاعت خدا مشغول بودن و بر گناهان خويش گريه كردن و از كردار خود پشيمان شدن بهتر است .