شرح
آغاز اين خطبه در ستايش پيامبر اكرم ( ص ) است ، گواه اين كه آن حضرت امين وحى و تنزيل است و آن را از تحريف و تبديل حفظ مىكند عصمت اوست ،
و گواه اين كه خاتم پيامبران است قول خداوند متعال است كه فرموده است « وَ خَاتَمُ النَّبِيّينَ » و دليل اين كه مژده دهنده رحمت الهى به دادن ثوابهاى فراوان و بيم دهنده كيفر او به وسيله عذابهاى سخت و دردناك است آيه شريفه « إنَّا أرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيْراً وَ نَذِيْرًا [ 1 ] » مىباشد . سپس امام ( ع ) نكاتى را به شرح زير بيان كرده است :
1 احكامى كه بر طبق آنها آن حضرت از همگان براى خلافت سزاوار و شايستهتر است ، حصر حقانيّت و شايستگى به آن بزرگوار از دو نظر
[ 1 ] سوره فتح ( 48 ) آيه ( 8 ) يعنى : ما تو را فرستاديم كه گواه و مژده دهنده ( رحمت ) و ترساننده ( از عذاب ) باشى .
[ 624 ]
است : اوّل اين كه بايد نيرومندترين مردم ، عهدهدار امر خلافت شود ، و آن حضرت در سياست و اداره امور مملكت از همگان نيرومندتر ، و در شناخت شرايط و موقعيّتها و چگونگى تدبير امور شهرها و اداره جنگها از همه كس داناتر ، و به سبب داشتن اين صفات شجاعترين و دليرترين مردم بوده است . دوم اين كه زمامدار بايد بيش از ديگران دستورهاى خداوند را در امور خلافت به كار بندد .
و اين كار مستلزم آن است كه امام در اصول و فروع دين داناتر از ديگران باشد تا هر كارى را در جاى خود انجام دهد ، همچنين لازمه اين امر ، حفظ و مراعات شديد حدود الهى و عمل به آنهاست و اين خود مستلزم آن است كه از همه افراد مردم زاهدتر و پارساتر و عادلتر باشد ، و چون همه اين فضيلتها در وجود آن حضرت مجتمع بود ، با اين سخن اشاره به نفس نفيس خويش فرموده است .
2 احكامى است درباره كسى كه پس از انعقاد بيعت با امام فتنه انگيزى و آشوبگرى كند كه بايد در آغاز به نرمى او را راضى كنند و بخواهند كه به راه حقّ باز گردد ، پس از اين اگر امتناع ورزد بايد با او پيكار شود ، و اين حكم به مقتضاى گفتار خداوند متعال است كه فرموده است : « وَ إنْ طَائِفَتَانِ مِنَ المُؤْمِنِيْنَ اقْتَتَلُواْ فَاَصْلِحُواْ بَيْنَهُمَا [ 2 ] » .
3 در چگونگى برگزيدن امام از طريق اجماع است كه آن را طىّ عبارت :
و لعمري تا ما إلى ذلك سبيل بيان فرموده است ، و مفهوم آن اين است كه در اجماع شرط نيست همه مردم حتّى مردم عامى در آن شركت داشته باشند ، زيرا اگر مشروط به اين شرط باشد هرگز اجماع متحقّق و منعقد نخواهد شد ، و لازم مىآيد امامت هيچكس به صحّت صورت نگيرد ، براى اين كه اجتماع همگى مسلمانان از اطراف و اكناف روى زمين امرى متعذّر و غير ممكن است ، بلكه آنچه در
[ 2 ] سوره حجرات ( 49 ) آيه ( 9 ) يعنى : هرگاه دو گروه از مؤمنان با يكديگر به جنگ برخاستند ميان آنان آشتى برقرار كنيد .
[ 625 ]
اجماع شرط و معتبر است اين است كه اهل حلّ و عقد از امّت محمّد ( ص ) در يكى از امور اتّفاق كنند [ 3 ] ، و اهل حلّ و عقد همان علما و دانشمندان امّتند ، و اينها همگى در هنگام بيعت با آن حضرت اجتماع و اتّفاق داشتهاند و هيچ كس از آنها و غير آنها از عوام مردم نمىتواند پس از انعقاد امامت از اطاعت سر باز زند ، همچنين كسى كه غايب بوده و در اجماع حضور نداشته نمىتواند راهى غير از آنچه اهل حلّ و عقد بر آن اتّفاق كردهاند ، برگزيند .
اگر گفته شود امير مؤمنان ( ع ) تنها به اجماع مردم بر بيعت خود استدلال كرده است و اگر نص يا دليل ديگرى بر صحّت امامت او وجود داشت استدلال به نصّ سزاوارتر بود و از اجماع سخن نمىفرمود .
پاسخ اين است كه استدلال آن حضرت به اجماع ، افاده نفى نصّ و يا اثبات آن را نمىكند ، بلكه جايز است ضمن احتجاج به اجماع ، نصّ هم موجود باشد ، و به مناسبت سابقه عمل نسبت به خلفاى پيشين تنها به اجماع استدلال فرموده باشد ، و هم محتمل است كه خوددارى آن حضرت از استدلال به نصّ براى اين بوده كه مىدانسته است با وجود آن ، به ذكر و يادآورى نصّ التفات و توجّهى نمىشود زيرا وقتى كه در ابتداى كار و هنگام رحلت رسول خدا ( ص ) به آن اعتنا نشده است پس از گذشت مدّتى طولانى از صدور آن ، و دگرگونى اوضاع ، در ذكر آن سودى متصوّر نيست .
4 بيان اين است كه جنگ با دو كس واجب است ، اوّل آن كسى كه پس
[ 3 ] توجّه به اين نكته لازم است كه مطابق آنچه همه تاريخ نگاران نوشتهاند در اجتماع سقيفه بنى ساعده هيچ يك از بنى هاشم مانند على بن ابى طالب ( ع ) و عبّاس عمّ پيامبر اكرم ( ص ) و زبير و ديگران و همچنين دوستان آنها مانند سلمان و ابوذر و عمّار و غيرهم حضور نداشته و مشغول تجهيز جسد مقدس پيامبر خدا ( ص ) بودهاند و بدون شركت آنها كه خاندان نبوّت و عمده رجال حلّ و عقد بودهاند و مخالفت طايفه انصار ، اجماع متحقّق نشده است و بسيارى از دانشمندان اهل سنّت مانند امام فخر رازى تحقّق اجماع را در سقيفه انكار كردهاند ( مترجم )
[ 626 ]
از انجام يافتن بيعت با امام عادل ، بر او خروج كرده سر به نافرمانى بردارد و ادّعا كند كه پيشوايى حقّ اوست در حالى كه براى ديگران به اجماع ثابت است كه حقّ او نيست ، دوّم مردى كه در برابر امام سركشى و طغيان كند و هيچ يك از احكام و فرمانهاى او را نپذيرد ، روشن است كه مراد از دسته اوّل اصحاب جمل است و دوّمين اشاره به معاويه و ياران اوست .
امام ( ع ) در دنباله اين سخنان به تقوا و پرهيزگارى سفارش مىكند ، زيرا پرهيزگارى و دورى جستن از معصيت خداوند بهترين توشهاى است كه انسان آن را در كوششها و جنبشهاى زندگيش دنبال مىكند ، از اين رو تقوا نيكوترين چيزى است كه بايد بندگان خدا به يكديگر سفارش كنند .