فرموده است : و لو كان كزعم من يزعم . . . تا المنجس .
يعنى اگر حال طاووس در آميزش با ماده خود آن چنان باشد كه مىپندارند ،
و اين اشاره به گفتار كسانى است كه پنداشتهاند اشك طاووس نر سرازير شده بر گرد پلكهاى آن حلقه مىزند سپس طاووس ماده مىآيد و از آن مىنوشد و در نتيجه باردار مىگردد ، در برخى از نسخهها به جاى تسفحها مدامعه ، تنجشها مدامعه روايت شده كه در اين صورت به معناى اين است كه چشمانش پر از اشك مىشود و در آن حلقه مىزند ، بارى امام ( ع ) اين پندار را درست نمىداند و فرموده است : اين گمان از آنچه درباره آبستنى كلاغ مىگويند شگفتآورتر نيست ، در باره آبستن شدن كلاغ ، عربها بر اين گمان بودند كه اين حيوان جفتگيرى نمىكند ، و از مثلهاى عرب است كه : أخفى من سفاد الغراب يعنى فلان چيز پوشيدهتر از جفتگيرى كلاغ است ، چنين گمان مىكردند كه آبستنى كلاغ بر اثر اين است كه نر و ماده آن ، منقار در منقار يكديگر مىنهند ، و ماده آن با
[ 564 ]
چشيدن جزيى از آبى كه در سنگدان نر است باردار مىشود . البتّه اين كار در بسيارى از پرندگان مانند كبوتر و جز آن مقدّمه نزديكى و آميزش آنهاست ، و در طاووس و كلاغ نيز غير ممكن نيست امّا امكان آن در اينها بعيد به نظر مىرسد .
علاوه بر اين شيخ در كتاب شفا نقل كرده كه : آبستن شدن كبك به سبب شنيدن صداى كبك نر و بادى است كه از سوى آن به ماده مىوزد ، و گفته است :
گروهى از اين پرندگان كه نام برده شد ، هنگامى كه نر و ماده آنها با يكديگر برخورد مىكنند ، منقارهاى خود را به يكديگر چسبانده و درهم فرو مىبرند و اين همان جفتگيرى و آميزش آنهاست ، جاحظ [ 3 ] در كتاب الحيوان نقل كرده است كه :
طاووس ماده گاهى بر اثر وزش باد تخمگذارى مىكند ، و اين به سبب آن است كه باد در عبور خود از پستيها و بلنديها از كنار طاووس نر مىگذرد و بوى آن را به همراه خود مىبرد و طاووس ماده بر اثر آن تخم مىگذارد . و هم گفته است كه اين گونه تخمها به ندرت مبدّل به جوجه مىگردد . بايد بگويم كه اين جريان در مرغ خانگى نيز ديده مىشود ، ولى همان گونه كه جاحظ گفته است اين قبيل تخمها خيلى كم به جوجه تبديل مىشود .
سپس امام ( ع ) نى دم طاووس را به دايرههايى سيمين تشبيه فرموده است ، و كسانى كه شكل دم طاووس را هنگام برخاستن ، و سپيدى ته پرها و پخش و گستردگى آنها را براى آميزش با مادهاش ديدهاند مىدانند كه اين تشبيه تا چه اندازه درست و بجاست . همچنين خطوط زرد دايره مانندى را كه بر پهناى پرهاى دم آن نقش بسته در شدّت و صافى ، زردى و تابش و درخشش آن به زرناب تشبيه فرموده ، و دايرههاى سبز رنگى را كه در وسط دواير زرد مذكور قرار گرفته به پارههاى زبرجد همانند فرموده و به سبب گردى و درخشندگى كه دارند واژه
[ 3 ] عمرو بن بحرين محبوب فزارى بصرى مكنّا به ابو عثمان و معروف به جاحظ معتزلى مذهب بوده ،
در سال 160 ه در بصره متولّد و در سال 255 ه وفات كرده است ، او را افصح نويسندگان عرب دانستهاند ، و داراى آثار بسيارى است ( مترجم ) .
[ 565 ]
شموس ( خورشيدها ) را براى آنها استعاره كرده است